برای ظهور باید قدرتمند شد و لحظه ای دست از تلاش نباید کشید ماه را باید تماشا کرد و رفت | ۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۴

هرچه کنم نمی شـود...، تا بروی تو از دلم


هرچه کنم نمی شـود...، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم ...، باز تویی مقابلم

پای کشیده ام ز تو...، تا بروی ز خاطرم
باز به کوچه باغ غم، دستِ تو شد حمایلم

آبِ رُخم تو بُرده ای،خواب و خورم گرفته ای
نی تو مرا رها کنی...، نی به تو باز مایلم

آب شوم، تو جوی من،جـوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسـایلی...، باز تویی مسایلم

عقل به جنگ تن به تن، عشق،تمامِ حرفِ من
عقـل چه قائله به پا کرده به عشـق قایلم!!

دل به جهان نبسته را، تاجِ شهان شکسـته را
از چه گدای خود کنی؟ رو زِ بَرم ،نه سـائلم

لحظه به لحظه سوختم،جان شده،لب بدوختم
کی غمِ دل فروختم...؟ این نشد از فضایلم؟

صورت من رصد مکن...،درد مرا به صد مکن
داسِ نگاه تو... عجب!!، کی برسد به حاصلم؟!

نقصِ مرا نه یک، هزار...، دیده خدای مهربان
من که نگفته ام چنین:«مرد خدا و کاملم»

کودکی ام به عاشقی،طی شد و لطفِ ایزدم
عمر ، به خوانِ هفتم و... مثلِ همان اوایلم

طارق دل شکسته را..، با غمِ خود نشسته را
هیچ رها نمی کنی، ". "و "_" ، ف و ا ص ل م [1]
.....
بادِ خزان وزیده شد...، باز گرفته این دلم
کی تو بهار می رسی؟ حل شود آه... مشکلم

[1]. نقطه و خط فواصلم
13 آبان 1393

دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.
سیّدعلی خامنه‌ای
۸ آذر ۱۳۹۴

 زینب تمام بار جهان را به دوش داشت!

 

 

بند اول

 می گوید از شکستن سرو تناورش

این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

زینب درست مثل پدر حرف می زند

میراث مادر است دلِ داغ پرورش!

می گوید از مصیبت سرخی که دیده است

از قتل عام چلچله ها در برابرش!

می گوید از زمانه، زمین آه می کشد!

خورشید ابر تیره کشیده ست بر سرش!

این خطبه نیست! تیغه ی شمشیر حیدریست

وقتی خرابه های دمشق است سنگرش

شمشیر از نیام سخن می کشد برون

این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

 

تفسیر هل اتی و گل باغ کوثر است

با پنج نور ناب بهشتی برابر است

 

بند دوم

 

این شعله از شهادت مادر شروع شد

از سوز و ساز ملتهب در شروع شد

داغی که از مدینه به محراب کوفه رفت

از دستهای بسته حیدر شروع شد

این شورش شگفت که در جان عالم است

از شوق بوسه گاه پیمبر شروع شد

لب تشنه ای که علقمه را شرمسار کرد

از واژه شهید برادر شروع شد

این روضه ها که رونق شبهای عاشقی ست

با خطبه های  حضرت خواهر شروع شد

دنیا سکوت کرد که زینب بخواندت

این نوحه با مشاهده سر شروع شد

 

تا واژه ها به مقتل و گودال می روند

گلهای سرخ چادرم از حال می روند

 

بند  سوم

 

 خواهر نگاه کرد و برادر نگاه کرد

گودال شرمسار به مادر نگاه کرد

در بین واژه های شناور میان خون

خواهربه زخمهای مکرر نگاه کرد

(یا اختی الوداع ...)(صدا در گلو شکست)

زینب به برق تیغه خنجر نگاه کرد

خواهر نشست و جان برادر بلند شد

او را برای لحظه آخر نگاه کرد

دنیا شهید شوق سری سربلند شد

مولا به دست ساقی کوثر نگاه کرد

این کشتی رها شده در خون حسین توست؟!

دریای غم به پیکر بی سر نگاه کرد

 

 

چیزی بگو برادر زینب ،حسین من

خورشید روزگار شباشب حسین من

 

بند چهارم

 

زینب به روی نیزه سری دید نوحه خوان

در شام کوفیان قمری دید نوحه خوان

سر را به روی دامن دردانه پدر

سر را میان تشت زری دید نوحه خوان

یاس شکسته،کشتی پهلو گرفته را

در تند باد تازه تری دید نوحه خوان

از غربت مدینه به محراب کوفه رفت

با فرق غرق خون پدری دید نوحه خوان

وقت غروب هودجی از نور می رسید

در عرش چشمهای تری دید نوحه خوان

پلکی به هم زد و به مزار حسن رسید

آلاله های خون جگری دید نوحه خوان

 

از عرش عطر کندر و کافور می رسید

مهمان مادر از سفری دور می رسید

 

بند پنجم

 

ماه از دل شکسته خواهر خبر گرفت

مثل هلال خم شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت

پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

تنها تر از بقیع به دورش طواف کرد

خاکی که آسمان تو او را به بر گرفت

 خواهر چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت

وقتی سراغ داغ تو را از جگر گرفت

از شش جهت نشانه گرفتند عشق را

تابوت تیر خورده دلش را سپر گرفت

این داغ مدتی ست درین خاک مانده است

این شعله سالهاست که در خشک و ترگرفت

 

می سوخت شعر و راز نگهدار عشق بود

خواهر همیشه قافله سالار عشق بود 

 

بند ششم

 

زینب تمام بار جهان را به دوش داشت

داغ کبوتران جوان را به دوش داشت

بغض هزار ابر سترون به شانه اش

اشک هزار رود روان را به دوش داشت

سنگین تر از همیشه سری سربلند را

غمگین تر از همیشه که جان را به دوش داشت

شرح فصیح واقعه ای تلخ و جانگداز

تفسیر آفتاب نهان را به دوش داشت

از صبر او ملائکه مبهوت می شدند

چندین فرشته نگران را به دوش داشت

هرگز نگفت از پسرانش اگر چه او

اندوه مادران جهان را به دوش داشت

 

هرخطبه اش به منزله یک سپاه  بود

آن دختری که مثل پدر مرد راه بود

 

 بند هفتم

ای زینت پدر،گل عالی تبار عشق

ای وامدار نام شما،اعتبار عشق

آیینه تمام نمای شکوه یاس

زیباترین کلام رسا در مدار عشق

 خواهر شدی که زخم به مرهم بدل شود

مادر شدی که صبر بیاید به کار عشق

 تا از تو روشن است مسیر سپید ماه

در شام و کوفه مانده افق شرمسار عشق

 ای باشکوه ،قافله سالار آشنا

ای از تو روشن آینه بی غبار عشق

 عشق است اعتبار تمام جهان و جان

نام شماست تا به ابد اعتبار عشق

 

ماه محرمی تو و تکرار می شوی

با هر شهید تازه عزادار می شوی

 

بند هشتم

 

صحرای داغ بود و تن ماهپاره ها

خون می چکید از شب بهت ستاره ها

یاقوت سرخ؟جزع یمانی؟عقیق ناب؟

(خون خدا ) فراتر ازین استعاره ها

زینب نشست و گریه به داغ حسین کرد

از اشک اوست رونق این سوگواره ها

صحرای داغ بود و تن ماه زیر نعل

شرحش مفصل است ...بخوان از اشاره ها  

با کوله بار خون دل و داغ جانگداز

پای پیاده آمده ایم ای سواره ها

این داغ ماندگار تر از نام آدمی است

پیداست شرح واقعه بر سنگواره ها

 

 شرح غم و رسالت زینب چهل صباح

ای رهروان بادیه حی علی الفلاح

 

بند نهم

 

بعد از چهل غروب چهل سال پیر تر

زینب اسیر بود و نگاهش اسیر تر

خواهر رسیده است برادر بلند شو

بگذار تا ببیندت این بار سیرتر  

بعد از چهل غروب همان داغ اول است

چشم من و نگاه تو کل مسیر تر 

سیرم ازین جهان پر از فتنه و دروغ

 از زندگی بدون نگاه تو سیر تر

بعد از چهل غروب...مرا هم ببر عزیز

مولای من مخواه ازین نیز دیر تر

زینب زیارت آمده بعد از هزار سال

ای اربعینت از همه مهمان پذیر تر

 

 

از خاک کربلا نفحات بهار را

سوغات برده مادر چشم انتظار را

 

بند دهم

 

 آه ای مدینه،شهر رسول امین سلام

مادرسلام،عطر گل یاسمین سلام

برگشته ام بدون برادر ،ازین سفر

برگشته ام شکسته و اندوهگین ،سلام

از راه دور آمده ام با غمی بزرگ

سوغات کربلاست برایت همین سلام

من بودم و رقیه،برادر نگاه کرد

ناگه نشست بر لب آن نازنین سلام

پروانه سه سالهٔ دلتنگ آفتاب

پرواز کرد با پر آن آخرین سلام

بر گشته ام بدون علمدار و بی قمر

 ام الشهید،حضرت ام البنین  سلام

 

دنبال یک نشانه ،نشان حسین بود

ام البنین  که دل نگران حسین بود

 

بند یازدهم

 

  صد کربلاست زینب و صد کربلا حسین

ستر خداست زینب و خون خدا حسین

  با پای دل صبور و وفا دار مانده است

تا پای جان سراسر این راه با حسین

از تل زینبیه به گودال قتلگاه

صدبار مرد و زنده شد انگار با حسین

صدها هزار بار صدا زد حسین من

ذکرش پس از تو بود فقط یا اخا حسین

ای شاه بی سپاه) سپاه تو زینب است)

آن خطبه هاست معنی لبیک یا حسین

باشد به یمن گوشه چشمی نگاه او

این خاک را کند به نظر کیمیا حسین

 

زینب هنوز صحن تو را تیر می زنند

این قوم در رکاب که شمشیر می زنند؟!

 

 

 

بند دوازدهم

 

خمپاره پاره‌های دلم را نشان گرفت

آتش به خانه دل پیر و جوان گرفت

خمپاره سمت صحن حرم رفت و ناگهان

خورشید شعله ور شد و در آسمان گرفت

بانو به نام نامی تو شعر زنده شد

تا با دمشق قافیه ی عشق جان گرفت

باید زبان گشود، بخوان خطبه‌ای شگرف

روشنگر آن چنان که تمام جهان گرفت

خون نامه ای که شام سرافکنده می‌شنید

چون آتشی که دامن گردن کشان گرفت

ای آبروی هر چه کلام و سخنوری

پیشت قلم خجل شد و لکنت - زبان گرفت

عباس‌ها حریم تو را حفظ می‌کنند

دشمن اگرچه صحن حرم را نشان گرفت

 

 با کاروان مکه بگو راه کج کند

از سمت کربلا و نجف قصد حج کند

 

بند سیزدهم

 

ای حاجیان زیارت ما در منا کنید

در خون شکفته قافیه را کربلا کنید

لب تشنه را روایت لب تشنگان نکوست

این جام را پر از می قالوا بلی کنید

قربان کنید هرچه به جز نام دوست را

جان را رها کنید ،جهان را رها کنید

سی مرغ را تشرف دیدار ممکن است

در قاف کربلا دلتان را فنا کنید

با مادران خسته دل کاروان بگو

این درد را به شیوه زینب دوا کنید

این ندبه ها به خانه موعود می رسند

باید برای آمدن او دعا کنید

 

ای باد راه خانه موعودمان کجاست

ای رودهای  گمشده مقصودمان کجاست

 

 

بند چهاردهم

 

او می وزد به حافظه تلخ مرده ها

طوفان نوح می رسد ای سر سپرده ها

طوفان نوح می رسد و سیل می خورد

چون تازیانه بر رخ سیلی نخورده ها

هرگز به روز آمدنش شک نکرده ام

نام مرا ببر به صف ناشمرده ها

جانها فدای عطر حضور همیشه ات

دستی بکش به آینه خاک خورده ها

پلکی بزن که نور بریزد به روی ماه

چیزی بگو به خاطر این زخم- گرده ها

فرق است بین راه دل و راه بی دلی

عشق است فرق بین شهیدان و مرده ها!

 

زیباترین ستاره که روشنگر شب است

نام عزیز عمه سادات زینب است

 

نغمه مستشارنظامی

آذر ماه 1394

 

در قـهوه ی پـُر چـانـگی ام شعر در آمیز

چون خانه که دیوار و درش ریـخته باشد
یـا مـرغ اســیری کـه پَـرش ریـخـته باشد

یـا بـاغ کـه از حمله ی پـایـیزِ غـم انـگیز
هم شـاخه و بـرگ و ثـمرش ریخته باشد

مـانـنـد کتـابی کـه تــمـام صـفـحـاتـش 
پر پر شـده و دور و بـرش ریـخـته بـاشد

آشفته ام ، ... از عشـق هـراسان و گریزان 
چون طالب کـالا کـه زرش ریـخته باشد 

خون میخورم از دست حریفی که بنا نیست
رو راسـت بـجنگد ، جـگرش ریخته باشد

بیزارم از آن صحنه که در معرکه ی عشق
بـا مــصلحـت ِ مـا خـطرش ریـخـته باشد
***
در قـهوه ی پـُر چـانـگی ام شعر در آمیز
تـا تــلخ نـمانـد ... شـکرش ریـخـته باشد

 

از: جناب رضا محمد صالحی

انگلیس و صهیونیست ها می خواهند جهان را به آشوب بکشانند

خبرگزاری فارس: یک مقام بلند پایه پیشین اطلاعاتی رژیم اسرائیل در سخنانی «ايران هسته ای» را تهديد بیش از داعش بر شمرد. - ژنرال ذخیره «عاموس یالدین» رییس اسبق رکن اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی در سخنانی در تل آویو گفت: «داعش برای اسرائیل خطر بسیار کمتری تا جمهوری اسلامی ايران دارد.» - به نوشته روزنامه «جروزالم پست» عاموس یالدین در سخنان خود که در اندیشکده مطالعات امنیتی اسرائیل بیان شد، اظهار داشت: «بمب هسته ای ايران بزرگترین تهديد بالقوه علیه اسرائیل است ...

ماه را باید تماشا کرد و رفت:

داعش را کشورهای انگلیس ، عربستان سعودی، ترکیه و  صهیونیست ها ایجاد و رهبری می کنند و افرادی هم از  ضد انقلابیون ایرانی مانند نوری زاده و مهاجرانی و... بعنوان مشاور با هسته ی مرکزی این گروه تروریستی همکاری می کنند.

جالب است جنایتکاران صهیونیست و عاملان ایجاد گروه داعش دانش هسته ای ایران را علیه خود دانسته و از آن سخت هراس دارند، در صورتیکه ایران اسلامی در مدت 37 سال به دنیا ثابت کرده است که نه جنگ طلب است و نه قصد حمله ی نظامی به کشوری حتا صهیونیست های غاصب را دارد .

اما آنچه قابل توجه است رفتار های موذیانه ی انگلیس در طول تاریخ و خصوصا در این 37 سال اخیر در خاورمیانه می باشد و نشان می دهد که  آنان از هر پدیده ای برای به  آشوب  کشاندن جهان  سود می جویند و اگر ببینند امریکا قدرت اول جهان است موذیانه به او نزدیک و او را به آشوب و خونریزی هدایت کرده و خود مانند لاشخورها از  لاشه ها ارتزاق می کند و اگر روزی چین چنین موقعیتی را در جهان کسب کند به سمت او می روند و...

در  ماجرای داعش ، انگلیس و صهیونیست ها با جدیت تمام  در پی به آشوب کشاندن جهان هستند و چه نتیجه ای را دنبال می کنند اللهُ اعلم...