فایل PDF مخمس های طارق خراسانی
فایل PDF حاوی مخمس های طارق خراسانی
چاپ و نشر برای همگان آزاد می باشد
http://www.shereiran.ir/repository/pdf/14833793564237396.pdf
برای ظهور باید قدرتمند شد و لحظه ای دست از تلاش نباید کشید
فایل PDF حاوی مخمس های طارق خراسانی
چاپ و نشر برای همگان آزاد می باشد
http://www.shereiran.ir/repository/pdf/14833793564237396.pdf
غمِ نان را نمی خورم هرگز
بارِ غم را نمی بَرم هرگز
بهرِ غم های کوچک دنیا
پیرهن را نمی دَرم هرگز
دردِ من، دردِ معرفت باشد
نرود از دلم به دَر هرگز
پدرم، راه معرفت طی کرد
نرود جز رَهش پسر هرگز
دشمنان را بخوان و آدم کن
نکند کارِ دل، تَبَر هرگز
هرچه دارم که از سحر باشد
آن رهایش کنم؟سحر؟!! هرگز
دل طارق اگر چه پُرخون است
دشمنان را کند خبر؟ هرگز
22 شهریور 1392
طارق خراسانی
ما بهاران را میانِ جهل و خون گُم کرده ایم
بوسه ها را در شبِ خوابِ جنون، گم کرده ایم
ما نه دهقانیم و نَه اهلِ تلاش و کار و رَنج
ما پریشان و خردمندی کنون گُم کرده ایم
از حرامی، نان برای سـفره ها، گفتیم :«باش»
ما شرافت را به اَعصار و قرون، گمُ کرده ایم
کوچه باغ ما پُراز بُرج اسـت و در آن بوی دَرد
مِهر دشتِ بوسه ها، ای سَـرنگون! گُم کرده ایم
روبرو؟ گرمیم مثلِ ظهرِ تابستان و خود
پشت سر، در سردی افکارِ دون، گم کرده ایم
در سه گاهِ زندگی افسوس از خودبارگی
ما خردمندانِ خود را ژاژگون گم کرده ایم
گفته بودی از خدا؟!، در خود فرو افتاده ایم
آی در خود رفته، آ از خود برون، گم کرده ایم
طارق آهنگی ، دلم دارد هوای بوسه ای
سال ها گلبوسه را با ارغنون، گُم کرده ایم
13 اردیبهشت 1393
ژاژ.(اِ.) 1 - گیاهی است بی مزه ، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد. 2 - کنایه از: سخن بیهوده .
لغت ژاژگون به احتمال قوی برای اولین بار در این غزل مورد استفاده قرار گرفته است و چون برخی از دوستان ژاژ را به معنی بیهوده می دانند شاید بر این واژه ایراداتی داشته باشند که بنده تصمیم گرفتم معنای ژاژ را بصورت کامل به استحضار دوستان برسانم.
لذا ژاژگون کنایه از بی خردی ست که چون خار و خس بی ارزش است و نمی توان رفتار او را پذیرفت ودر ذهن هضم کرد.
سه گاهِ زندگی() . آمدن - بودن - رفتن
ارغنون . [ اَ غ َ / اُ غ َ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی ) سازی است مشهور که افلاطون وضع آن کرده است و بعضی گویند ارغنون ترجمه ٔ مزامیر است یعنی جمیع سازهای تفننی و بعضی دیگر گویند چون هزار آدمی از پیر و جوان همه بیکبار به آوازهای مخالف یکدیگر چیزی بخوانند، آن حالت را ارغنون خوانند و جمعی دیگر گویند که ارغنون ، ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را بیکبار و به یک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند. (برهان ). و گویند که ارغنون هشت هزار لوله و آلات دارد! (آنندراج ). سازی است مخصوص مسیحیان که در کلیساها نوازند. نی های درشت و خرد کاواک را به اصول زیر و بم وضع کرده و در دنبال چیزی شبیه دَم ساخته اند بتدریج که میکشند بسبب هوائی که حاصل شود از آن چوبها آوایی مانند موسیقار شنیده شود ودر روزهای معین در کلیساها نوازند. (شعوری ). و آن آلتی است موسیقی از ذوات النفخ و دو گونه بوده : زمری و بوقی . (فهرست ابن الندیم چ مصر ص 377 س 16). کازیمیرسکی گوید: از آلات موسیقی است شبیه کلاوسن . ارگ :
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
وای ااز برای نان به کسی اقتدا کنم
یا گوشه ای نشسته، خدایا خدا کنم
نانم ربوده اند و به قاضی برای حق
دیدم چه زشت بوده اگر التجا کنم
8خرداد 1392
طارق
علی جان
تو را می شناسم،
اَبَرمردِ ایزد،
خداوندِ مهر و محبت،
الا گوهرم...
تو آئینه دارِ همه عاشقانی،
علی جان.
به چشم جهان دیده ام،
فراتر ز خورشید و ماهی .
تو شوقِ دلیران،
تو ناجی ایران ،
علی جان.
اگر چه به تاریخ ایران نمیری،
ولی من نی ام مرده خوانی ،
به سوگی نشسته،
ستایش کنم گوهرِانِ شکسته...
تو ناجیِ ملک دلیران،
توئی از تبار بزرگان و نیکان ،
توئی نور چشمان احمد(ص)
الا مردِ ایمان،
شهامت،
بصیرت،
ولی جان.
تو را می ستایم،
که فرمانروای دل عاشقانی.
تو دانی که از بهر نان،
سر به خاکی نسودم،
به آزادگی می ستایم تو را،
جان جانان،
علی جان.
قسم بر خداوند سبحان تو را می شناسم ،
امینِ خداوند و قرآن و راهِ رسولی(ص)
ز یاران غافل ملولی ملولی.
تو را می شناسم
فراتر ز اشکی که از دیدگان،
ز سجاده ها، خواب را می رباید.
و با چشم جانم تو را دیده ام
زمین،
زیر پیشانی ات،
تابِ ماندن نداشت.
ز دیری تو را می شناسم،
الا ای گُهر مردِ این سرزمینم ،
علی جان.
و لعنت به سیم و زر و زور و نام و مَقام،
که دیوِ ریا را در این خانه بیدار و هوشیار کرد.
هراسی زدشمن نباشد،
کزین می هراسم.
دلم خون
دلم خون
دلم خون،
ز آئینِ زشت ریا،
که گسترده دامن در این سرزمین.
تُفو تُف بر این زر،
تُفو تُف به میز و مقام.
تو آنی که دشمن به دانش تو را می ستاید،
علی جان.
فضا گر به تسخیر ما شد،
ز تو شد علی جان.
قسم بر شهیدان،
به تین و به زیتون،
به آیات پاک الهی،
تو جاویدِ این سرزمینی ،
علی جان...
من این عاشقانه سرودم به گیتی بماند:
الا شهریاران ایران،
دیاکو،
فروتیش،
الا کوروشم،
خدا را که ایران ز دانش،
به اوج فلک بُرده رَه.
الا پادشاهانِ اشکانِ گردن فراز،
الا قوم ساسانیان،
الا پادشاهانِ این سرزمین.
الا نادر ای مردِ قرآن و عشق
به ایمانِ مردان ایران،
ز خون هزاران هزاران شهید،
ز پیر خداییِ مَجد آفرین،
ز فرزند زهرای اطهر(س) علی،
دوباره که ایران ،
سرای دلیران و شیران،
به اوجی سر آورده از دین و دانش...
به پایان،
خداوند جان و خرد،
پیر طوسم،
گرانمایه مرد هنر.
همانا که شعر تو را،
عاشقان وطن همچو ذکری به لب،
شب و روز خوانند تا گاهِ عشق،
به امید دیدارِ خورشیدِ دین،
همان جاودان گوهرِ ایزدی...
«
به نام خداوندِ جان و خرد
کزین برتر اندیشه بَر نگذرد
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بَر زنده یک تن مباد.
23تیرماه 1392
عده ای دوست دارند ما شعرا به حکومت و دولت ناسزا بگوییم تا آنموقع بگویند عجب شاعر آزاده ای!! حالم از این افراد جاهل بهم می خورد و برای شان دعا می کنم که خدا آنان را از خواب غفلت بیدار کند کسی نیست که به این افراد بگوید بدبخت های جاهل حکومت و دولت مگر دست اجنبی ست؟ مگر اداره کشور توسط چند نفر صورت می گیرد ؟ در هر گوشه ای مردم دارند تلاش می کنند تا کشور کشور شود حالا چرا نتیجه نمی گیرند این بر می گردد به فرهنگ مردم وقتی در حیاط خلوت ذهن مان فرهنگ زنده باد خودم را توسعه می دهیم این کشور آن چیزی که ما می خواهیم نمی شود ... دو تن از برادر زاده های بنده رفته اند آلمان دانشگاه مجانی خوابگاه مجانی قبل از فارغ التحصبل شدن به آنان گفته اند وقتی درس شما تمام شد می توانید در فلان شرکت کار کنید آنان اعلام نیاز کرده اند و ... استاد دانشگاهش می بیند یکی از این برادر زاده هایم مثل بلبل انگلیسی صحبت می کند (قبلا استاد موسسه شکوه بوده) در حین تحصیل به او پیشنهاد کار در شرکت بنز را می دهد تا در آمدی هم کسب کند آنان مسلمان نیستند فرهنگ دیگر خواهی دارند آدمند معرفت دارند شعور دارند و در مقابل ما "مردم" که مدعی هستیم مسلمانیم که حاضر نیستیم ببینیم دین اسلام چه می گوید اولیاء و اوصیای الهی ما چه می گویند بعد دانشگاه آزاد "اسلامی" دایر می کنیم از دانشجو تا می توانیم پول می گیریم خوابگاه هم دندش نرم خودش تهیه کند بعد هم پس از سال ها مشقت و تحصیل وقتی فارغ التحصیل می شود کاری برای او نیست...
آن کسی که دانشگاه آراد را تأسیس کرد اجنبی بود؟ از همین مردم بود چه کسانی با او کار می کردند ؟ همین مردم ... خب باید رفت و درد را جُست تا فکر درمانش را بکنیم درد یک جاست و آن فرهنگ است... گروهی آمدند و مسئولیت فرهنگی قبول کردند ، اینان فقط تا توانستند یار گیری کردند و مغلطه بازی ... برای فرهنگ چه کرده اند ؟ هر کاری کرده اند بیایند بگویند... از زنده یاد استاد مشفق کاشانی آن نیروی قدرتمند فرهنگی خواستند در شورای شعر و موسیقی بنشیند و ترانه ها را بررسی کند!! به زنده یاد حضرت حمید سبزواری که عزیز رهبر گرانقدر بود اگر پر و بال می دادند خودشان هبا می شدند و به وی توجه ای نکردند ولی تا توانستند برای خودشان کارها کردند عنوان چهره ی ماندگار را بر خود نهادند و ...
این احمقانه است که ما حکومت و دولت را عامل بدبختی های خود بدانیم عامل بدبختی "خود ما هستیم" "ما" تا اصلاح نشویم جامعه درست نمی شود یک اتم اگر فکرمان را تغییر بدهیم به لحاظ فرهنگی و رشد اجتماعی به اوج خواهیم رسید و آن "دیگر خواهی" ست ... خودبارگی و زنده باد خودم را چه کسی و چه نیرویی می تواند از ذهن ما دور کند؟
امروز ما یک نیروی فرهنگی بی ادعا و قدری داریم و آن جناب دکتر علیرضا قزوه است تا این مرد هست فرهنگ کشور را باید به وی سپرد و از او خواست با نیروهای بزرگ فرهنگی تلاش کرده تا فرهنگ جامعه از زشتی ها و آلودگی ها پاک شود.
کار خوب و ارزشمند فرهنگی باید از دوران دبستان شروع شود و برنامه تغییر فرهنگ باید بقدری حساب شده و وسیع باشد که تا دانشگاه ادامه یابد .
در این خصوص حرف زیاد است ولی باز تکرار می کنم فرهنگ حاکم در ذهن های ما، آلوده است و باید آن را تغییر داد.