منبع : وبسایت شعر پاک
sherepaak.com
سه ، دو ، یک
بی ضامن است
نارنجک رنجور حنجره ام
در مشت بسته ی جهان
ذرّه ذرّه زندگی پوچ می شود
بر پیشانی پُرچینِ غزه
تک چشمِ منجمدِ قرن
لوچ می شود
زمین، زیر چکمه های خشنِ جنگ
زمان، آلوده به زهرِ هزار نیرنگ
مثبت هجده است
چشمِ کدام کودک را می توان بست؟!
گوشِ سنگینِ زمانه
پنبه پنبه
سر بریده ، ناگوار ناگوار
کودکان در پی بازی
رفته ، بی هوا، زیرِ آوار
بی ضامن است گلویم
بی امان، بغض
سپید می نویسم
می گرید امّا دلِ قلم
سرخِ سرخ
بخواب کودک به دنیا نیامده
روزهای روشن ات می رسد
بعد ازین
از کدام سو
جوانه خواهند زد
خوشه های طلایی خورشید؟
بر مزارِ کبوترانِ خفته در خون
نشسته هیولایی دراز دست
جانِ واژه ها را گرفته
پشتِ سرِ هم ردیف می کند
آنجا که جنگ و ننگ ، تنگِ تنگ
قافیه می شدند
شعرِ سپیدم در بند بندِ وجود
بیرقی برای صلح بود
تا کودکی اشک نریزد
در خونِ بی گناه
نان نَزَنَد
کژدمی سیاه
بر بیت بیتِ این دیوان
با بالِ فرشتگانِ خردسال
قمار نکند بی مهریِ روزگار
گردو می شکستند امّا
خوش خیالانِ مست
بر فرشِ قرمزی که از خون و اشک و آه ساخته اند
دست می زدند، دست
نورِ فلش
یک ، دو ، سه
سقوط سیب کال خنده
از شاخه
بعد از این باید به سختی گریست
بر عکس
به پیرمغزی جهانی که دچار آلزایمری مسری است
چکمه بپوش
شال بپیچ و
مشت مشت سنگ
با پلیدی بجنگ
خدا با توست
کودک به دنیا نیامده سرباز!
خردسال بزرگ شده ی درد!
ای رنج ها تو را کرده مرد!
فردای آرام از آنِ تو
خدا با توست!
✒پایان مهر ، آغاز آبان ۱۴۰۲
#شعر_سپید
#مینا_یارعلیزاده
#ملکه_ی_شعر_سپید