نه مُرادم نه مریدم
بله شعر ذیل متعلق به جناب علی حیدری ست و متأسفانه بسیاری از وبلاگ ها و وبسایت ها آن را به مولانا نسبت داده و گفته اند از مولاناست!!
نه مُرادم نه مریدم
نه پیامم نه نویدم
نه سلامم نه علیکم
نه سیاهم نه سپیدم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بستهَم و بردهی دینم
نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادهی پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
و
چنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم نه شنیدم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم :
حقیقت
نه به رنگ است و نه بو
نه به هآی است ونه هو
نه به این است ُ نه او
نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی ؛
به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را :
آنچه گفتند و سرودند
تو آنی !!
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عُمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی
همه اسرار نهانی !
تو نه یک جای
نه یک پای
همه ای با همه ای هم همه ای
تو سکوتی ،
تو خود باغ بهشتی
ملکوتی !
تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی !
به تو سوگند ؛
که این راز
شنیدی و
نترسیدی و
بیدار شدی
در همه افلاک خُدایی ...
نه که جُزیی
نه که چون آب در اندام سبویی
تو خود اویی !
به خود آی ... !!
تا در ِ خانه ی متروکه ی هر عابد و زاهد ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتوی خود هیچ نبینی
و
گل وصل بچینی ... !
از: آقای علی حیدری شاعر معاصر