تکرار

سوگند نامه + مناجات نامه

سو گند نامه

خدايا...، به ذرّاتِ عالم قسم
به آن اشرفِ خِلقَت آدم قسم

به "نوترينو" هايت كه پيغمبرند
به عالم پيام تو را مي بَرند

به "نترون"، "كوارك" و به ذاتِ خودت
به "لپتون"، "پروتون" كه ماتِ خودت

به هر ذرِّه ات "فِرميون" ها "بوزون"
به خورشيد و ماهَ ت، سرودِ "فتون"

تو را قَسمَ ت مي دهم بر ولي
به آن اولين پادِشاهم...، علي

بر اين آسمان هاي پُر رمز و راز
به جان هاي پاكي تو را در نياز

به عشقي كه مَركب ورا جان بود
به روحي كه از تو در انسان بود

به روحي كه گسترده در هستي است
شرابي ز تو خود كه بر مستي است

جهان را به وحدت تو دستور دِه
ز خود بيش از اين ذرِّه را نور دِه

بگو تا بيايد سرودِ غدير
بيايد ز پرده برون بي نظير

بفرما كه عالم نه بَر غم رود
نه بَر راه پُر پيچ و پُر خم رود

همه اهل ايمان به هر دين و كيش
به گِرد هم آيند و ياري خويش

بخوانند تنها فقط يك سرود
كه تا زهره با رود گويد: « درود »

«بني آدم اعضاي يك پيكرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند»

مناجات نامه

اگر هستم ای دوست همواره مست

به عشقت اَتُم های ذهنم شکست

الهی، تویی هر چه بالا و پست

ندیدم بجز تو یکی ذرّه هست

تویی کار ساز و تویی رهنمای

تو پروردگارم به هر دو سرای

شباهنگِ هرکوچه باغم، تویی

به شب های ظلمت، چراغم تویی

چه غم دارم اینک که دارم تو را

تو را دارم و غم به سینه چرا؟

نه زوری و زر، از تو دل خواسته

به وحدت فراخوانده، برخاسته

الهی دوی را ببر از میان

به وحدت بپا کن بنای جهان

به هر ذرّه دیدم تویی در میان

به تسبیح تو ، ذرّه تا کهکشان

به گردون اگر ذرّه معبود شد

شعور تو در ذرّه مشهود شد

از آن تا نگردد جهانی تباه

تو را کُنه ذرِّه بود بارِگاه

به جبری که در ذاتِ هستی بود

مرا اختیاری به مستی بود

به مستی، به هر لحظه، لیل و نهار

زجان می ستایم تو را ، ای نگار

تو دانی گِلِه بر زبانم نبود

به اوجم بری یا به پستی، درود

مرا بِه از این نیست حرفی دگر

الهی بیامرز و وانگه ببر

طارق خراسانی