از : ملک الشعرای وبسایت شعر پاک، حضرت استاد محمد حسن صباغ کلات
...........................................

قصه ای پرغصه را، یک گوش، محرم هست؟ نیست

زخم ، اگر نا سورشد ؛ محتاج مرهم هست؟ نیست؟

 

بر کـدامیـن دسـت  ؟ بایـد  داد ؛ دســتی در وفـاق

بر رهی ، در هیچ راهی، رحمتی، خم هست ؟ نیست

 

قلب عـاشق ، یک صنوبر نیست ؛ مفت چنـگ کوف

برخماران ،گرسبو بشکست؛ ماتم هسـت . نیست ؟

 

کعبهء  مینو دل ست ؛ آنگه ، که مینا یش، شکست 

بی خبر ازآن نباشی ؛ در شما هم ، هست ؛ نیست ؟

 

هیچ قدسی، هیچکس را، اختصاصی نیست؛ نیسـت

کو غدیرت؟ تا بنوشم؛ خم، مرا،کم هست؛ نیست ؟

 

مَی گساری را ، حریفی کهنه ، می خواهم ؛ نه ، خام

در خم صد اربعین؛ لب ترکنک ؛ نم هست؟ نیست

 

در علی ، ما  یازده خـورشــید ،  وارث ، دیـده ایم

این تلألؤ ، تعبیت در نقش خاتم ، هست ؛ نیسـت ؟

 

نبض عشـق مرتضـی ، دسـت رضــا ، زد ؛ بر سلام

عاشقی را، این لوازم سخت ! مبرم، هست ؛ نیست؟

 

مهـدیا ! رویی نما ؛ هر بیخودی، خود، ارتشی است

یعنی:آدم آدم است ؛ و خیلی آدم ! هست ؛ نیست؟

 

...............................................................................

A   -  عروض –

بحر  ، بحر رمل است . و وزن ، چهار رکنی . در زحاف محذوف

تقطیع  : [ یعنی : آدم آدم است ؛ و خیلی آدم ! هست؟ نیست ؟]

الف - ( یعنی آدم ) = ( یع / نِ/ یا /دم ) = فا/ عِ / لا/ تن /

(یاء « یع/ نی»  از « سبب نی» جدا شد ؛ و با آی  آدم ، ترکبب شد . = نِ/ یا  =  و وتد ساخت )

در حالیکه ، (یع / نی / ) دو سببی بود . ( آ / دم ) هم . دوسببی . و همنوایی با موسیقی اصلی غزل، نداشت .

فا/ ع / لا / تن = فا / علا / تن ....= سبب .وتد ... سبب

 ب - ( آدم است ؛ و )= ( آ / دَ/  مس / توُ ) = (ــــ 7 ــــ ـــــ )

«م» را از «دم » جدا کردیم ؛ و با رابطهء «است» ترکیب کردیم . و «ت» را به آوای بعدی دادیم .

که (« واو»   حرف ربط بود ؛ وباهم ترکیب شدند ؛ شد «تو» = «تُ» ومی دانیم ؛ واژگان دوحرفی 

را ،که هست یا ساختیم .  اختیار داریم . بکشیم . یا نکشیم .

در این جا. لازم است . بکشیم . و  می کشیم ؛که  می شود (توُ)...تا ، که سبب بشود

ج – (خَی / لِ/ یا / دم ) = باز همانطور عمل شد . «لی» را ، به « لِ » و «ی» بدل کردیم .

و «ی» را ، با « آ» ی آدم ترکیب. « خَی » سبب اول شد و « لیا » ، وتدش .

« هست » = هجای کشیده(4حرفی) = ( ــــ 7 ) و « نیست » هجای کشیدهء(5حرفی)پایانی ،

که همیشه ، بدل به هجای (بلند ) می شود

B - واژگان –

سور = خوش . خوش خیم .... ناسور = بدخیم...(در عربی... ناصور= لاعلاج )

گاه ، نگارش ، فقط معرب است .مثل : قفس = قفص 

گساردن = نوشیدن . خوردن ..... غم . مَی . و. ...گساریدن ...هم 

C -  معنی مصراع = نبض عشق مرتضی ......

مکتب علوی (وارث اسلام نبوی) ، با رضا و تسلیم است . با ایهام به امام رضا و اسلام و و..

D  -  بدیع = خم صد اربعین. در مقام اغراق است .... .و. تلمیح به :

 آ - [که ای صوفی ! شراب ، آنگه شود ؛ خوش ....که در شیشه بماند ؛ اربعینی ] حافظ ...

کهنه کردن شراب برای مرغوبیت آن . غنی سازی الکلیک .

ب -  تلمیح به : نمایشنامه ء «آدم آدم است » . از برتولت برشت..هم  دارد .

که چالش ، همین است : که آدم ، فقط ! آدم است .تنها موجودی که حتی خود را هم می زند 

که اصل هو هویه فلسفی است .مثال :  فاطمه ، فاطمه است . ..دکتر علی شریعتی .

E  -  دستور زبان =

اولی-  اربعین =اربعون =  اربع + ین = چهارم + علامت  اعدادی که  ده  تا ده تا شمرده شوند .

ده... بیست ......سی.....د راعداد عربی از عقود است

 چهل  =..چله .( شب یلدا )  از اعداد مقدس ملل . خاصه در تشیع (اربعین حسینی ، بیستم صفر).

چله نشینی = اعتکافی برای مرادی .نذری .. ؟ یا ، ریاضت .و نیز ، مراقبه برای مکاشفه . در عرفان

دومی - آدم = اسم خاص که به جای عام مصطلح شده (آی...آدم ها ...  .) نیما... که غلط است .

و بهتر بود (آدمی ها )...یا ( آدمیان ) باشد (بِه ؛ ز آدمیان  مردم آزار ) سعدی

. ودر مواردی بهتر است بگوییم . صفت شده . مانند بسیاری از نام ها . که معنای صفت هم می دهند .

آدم شد = بسیارخوب شد . خر شد = بالعکس همو . (صفت)

و گاه از مفهوم ایجادکردهء جدید ، دوباره ، اسم می سازیم . با (یاء مصدری ) .

سگ ، اسم است . سگ شد ؛ مثلاً : وحشی شد ...

ولی ،  (سگی ، بگذار ؛ آخر مردمانیم . مولوی ) سگ بودن را .(اسم مصدرصحیح)

که به غلط ، مصدر عربی جعل می کنیم = سگیت ،خریت . خوبیت و.... بر قیاس انسانیت و...

« ئیّت »  علامت مصدری عربی است . برای واژه پارسی صحیح نیست . انگ بیگانه زدن . عکسش درست است .

[ عاشقی را ، این لوازم ....   ] .. کلمه ، اسم صفت فاعلی عربی است ، با (یاء مصدری پارسی) ..یا هر علامت دیگر .

سومی - خیلی = خیل = گله .گروه .(چو، از خیلی ، یکی، بی دانشی کرد ) سعدی

 برای تعداد است . در اندازه های دیگر صحیح نیست .مثل :[  هوا ، خیلی ! گرم است ]

گاه برای اهانت . تمسخر ، می شود گفت : [ خیلی آدمی ! ]

چهارمی – لب ترکنک = به عنوان چشیدن = به اندازه ء لب ترکردن = کنایه از اندکی .قلت .

مانند : ناخنک...نوک ناخن چیزی برداشتن . باندازه ناخن . .

 چشمک = چشم به هم زدن سریع . کوتاه

پسوند «ک» مفاهیم بسیاری... القاء می کند با واژه ...که (به امید خدا ) می نویسیم ......