من وُعهد چشمِ مستش
نوع شعر: خوشه ای
نه کنون...، به سالیانی بوَد از غمان برستم
ز دعای باده دستان، همه جا ، همیشه مستم
بنوشته ام ز دیری ...، همه راز عاشقی را
ز ازل نگار گفت وُ ...، سرِ زلفِ یار بستم
نه ز بیمِ آتشی ... کان ... به جهنم آفریده
نه برای آن بهشتَ ش،نه…، ورا نمی پرستم
«
شده ام غلام مستی،پس از آن غدیر خم...ها!
بدهد هر آنچه خواهی، نه به التجا...، نه ایما
«برو ای گدای مسکین، در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی... دهد از کرم ... گدا را»
»
من وُعهد چشمِ مستش،همه جانِ من به دستش
نشکسته عهد خود را ...، همه جا گرفته دستم
نه ز شیخ حاصل آمد ...، نه ز عارفی و زاهد
چه بگویمت...؟ چه ها شد به ابد علی پرستم؟!
24 خرداد 1394 طارق خراسانی
+ نوشته شده در شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت 14:37 توسط ...
|