آنجا مرو که شعر تو در کار دشمن است
شاعر مگر به چرخه ی گردون خطر کند
شعری ز جان بگوید و شامی سحر کند
آنجا مرو که شعر تو در کارِ دشمن است
بر دیو و دد فرشته شنیدی گذر کند؟
گر عاشقی، دلا، بشنو گفته ی مرا
عاشق ز هر چه غیرِ خدا شد حذر کند
گیرم ز پرنیان بشود جامه ای به بَر
دست اجل به یک دفعه از تن به در کند
دل را به تاب زلف تو پیوند می زنم
تا آن، به باب میلِ تو زیر و زبر کند
من خود به دست خویش دو دیده در آورم
باری اگر به سفره ی غیری نظر کند
دل تنگِ بوسه های تو هستم عزیز جان
کردم دعا دوباره !!، الهی اثر کند
طارق مُقام عشقِ تو تنها فرشته داشت
گر دامنت ز دیده خدا پُر گهر کند
25 اردیبهشت 1392
طارق خراسانی
+ نوشته شده در دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۸ ساعت 3:18 توسط ...
|