طارق خراسانی

جانِ من هستی و هرجا بروی همراهت
عاشق آن دلِ عاشق شده ی آگاهت
نه منم راه نشین تو، که عشاق جهان
همه مدهوش فتادند چه خوش در راهت
درِ  درگاه تو را می زنم آخر روزی
تا در آیم به سرا پرده ی آن  درگاهت
دل بریدم ز بهشت و به جهنم خشنود
به دو عالم ندهم آن رُخِ بِه از ماهت
به خداوند که می میرم اگر آه کشی
من نباشم نگرم پاره ی جانم ، آهت
هرکه در چاهِ کرامات تو افتد، دانم
سر ز خورشید فراتر ببرد از چاهت

طارق خراسانی
11 دی 1398