دیدم که یکی مرد خدا بود و مروت 
هم  اهل صفا بود و هم او اهل محبت 
خاموش و به لب زمزمه ذکر خدا داشت 
چون آهوی رم کرده فراری ز قضاوت
در جمع به یک گوشه و انگار نبود او 
نه گوش به غیبت بسپرد و نه به تهمت 
نه چشم طمع  داشت به مال دگران و 
نه سخت دوان بود پی  ثروت و شهرت
پرسیدم از او راه حقیقت ننمایی؟ 
آن مرد چه سر بسته مرا کرد نصیحت
.
«تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
هرگز نشوی گرگ بیابان حقیقت»

 

طارق خراسانی