نقش بک کــودک میــــانِ قلــب یــک مـــادر کشید

مـــرغ گــریه در فضــــای خنده هــایش پَـر کشید
رفت و تا گلبوسه های باغِ رعنا سر کشید
دختری افسرده سر بر پنجره آرام بُرد
شیشه را "ها"کرد و نقش فلب و یک خنجر کشید
عشـق دستش را گـرفت و بُـرد تا آن ســوی درد
از بــرای دختـــــــرک او نقـــشِ یـک اَختـَــر کشید
گفــت:« آن نقش کشـــیده قـلـبِ یـک بیمــار بـود
دختـــرم باید کــه نقشی خــود از آن بهتـر کشید
در کنـــار پنجـــــره رفــت و دوباره "هــا"... ولی !!
نقش بک کــودک میــــانِ قلــبِ یـک مـادر کشید
10 اسفند 1391 طارق خراسانی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ ساعت 0:54 توسط ...
|