آنان که ذلّت بر نمی تابند
از حضرت استاد ابراهیم حاج محمدی
من مطمئِنّم بی برو برگرد، فردا همین دیروزِ پس فرداست
فرصت چه آسان می دهیم از دست، وقتی نَوامان آه و واویلاست
در پرسه گاهِ بی خیالی ها، پرسیده ای از خود فقط یک بار
پروا ندارد از تلاطم ها، باری چرا موجی که در دریاست؟
سهمِ تو غیر از این نخواهد بود از زندگی، درماندگی، خواری
بیهوده _تا اینی_یقین دارم، نِق می زنی بختت چرا نا واست
در دست می گیرد مهارت را، شیطان به آسانی چرا یکریز؟
زیرا نشوریدی دمی بر خود، باور نکردی نفست اژدرهاست
بی بهره اند آنان که از غیرت، چون غرقه گردیدند در غفلت
امروزشان مانند دیروز است، فردایشان مثل همین حالاست
همّت گُماری بَر تعالی را سر لوحه باید کرد بی تردید
آنان که ذلّت بر نمی تابند، ایمانشان چون کوه پابرجاست
در دل نباید داد شک را راه، همواره باید بود جان آگاه
دل کی به دریا می زند هر کس، تصمیمِ او پُر از اگر اَمّاست؟
اُمّیدتان کَت بسته گردیده است، از دستتان جان خسته گردیده است
مردانگی تان پس کجا رفته ست؟ره توشه تان وقتی نه جز پرواست؟
دَم می زنید از غیرت اَمّا کو؟شوری که باید داشت در سرها
فرجامتان الان _ نه فردا_ از، دون همّتی های شما پیداست
تقدیرمان را زد رقم بد جور، این بی مبالاتیِ لاکردار
باور کنیم این را که می آید، تیغی که بر سرمان فرود از ماست
توحید با《لا》می شود آغاز، ابرامِ این《لا》نیست جز 《اِلا》
ایمان بیاور از دل و جانت، این《لا》و 《اِلا》 لؤلؤی لالاست
از چارسو بر روی تو باز است، راهی به سمت رستگاری ها
دل بَر کَن از هر چیز غیر از او، جانت اگر سرشار از استغناست
از چارسو باید هجوم آورد، بر یاس و بر پژمرده دل بودن
سرزنده دل بودن شکوفایی است، پژمرده دل بودن توانفرساست