هوشم از سر پرانده ای، ای عشق
شاهکاری از حضرت استاد ابراهیم حاج محمدی
با توجه به این که دل، دل هست، عشق یک اتّفاق معمولی است
ساده امّا نگیری اش هرگز، چون نه یک اشتیاقِ معمولی است
آدمی چون سرشتش از عشق است،چشمش افتد به روی زیبایی
ناگهان چون دهانش آب افتد به گمانش بزاق معمولی است
گاه اسفندیار، با غفلت، می پزد در سرش خیالی خام
به خطا فکر می کند رستم، مثل یک قُلچماقِ معمولی است
می زند پشت پا به عقل انسان تا که با عشق می شود دم خور
عقل اگر چه همیشه بازارش، گرم از طمطراق معمولی است
سر در آوردم از جنون با عشق، بی تکلّف بدون هیچ اکراه
عقل چون نزد هر که عاشق شد، بدتر از باتلاق معمولی است
می روی؟می کشد پر از این تن روح من لا اقل فقط یک بار
فکر کن مثل دیگران این دل، داغ از یک فراق معمولی است؟
تَب اقامت گُزیده در جانم، بوسه ده بیش از این مرنجانم
بوسه چون از لبان تو تَب بُر بیشتر از سُماقِ معمولی است
سینه چاکان عشق بسیارند، می شود مثل من کسی پیدا؟
عشق ورزیدنی که من دارم، چون نه بر آن سیاق معمولی است
کور هرگز نخوانده ای ای عشق، هوشم از سر پرانده ای، ای عشق
تا که برگرددم به سر این هوش، نکند عقل افاقه معمولی است