مانندِ طبیعتِ خراسان و شمال

دل پاک‌ تر از تبسّمِ رودِ زلال

پیغمبرِ سمفونیِ لبخندِ تو کیست؟

عِطرِ نفست کرده خدا را خوشحال

ـــــــــــــــــــــــ
دکتر سید محمدرضا لاهیجی
ـــــــــــــــــــــــ

پ ن:
صبح از شروعِ چشمِ تو آغاز می‌شود!

.

.

جنایت در حرم شاهچراغ

سگِ تفنگِ هار تا به دستِ شر سوار شد

هوایِ خدعه در سرش نشست و آشکار شد

سفارشی تر از همیشه چلچراغِ باغ را

نشان گرفت و منکرِ ادامه‌‌ی بهار شد

خسی که پشتِ پرده‌ی دروغ لانه کرده بود

مساحتِ حقارتش بدونِ استتار شد

نگاهِ عنکبوتِ شک دچارِ ارتفاعِ پست

فشنگِ جنگِ عقرب و خشابِ زهرِ مار شد

کبوتر و چکاوک و هما و فنچ و سینه‌سرخ

شکارِ شرک و شهوتِ شغالِ جیره‌خوار شد

مسلسلِ فسیلِ غم درونِ سینه زد قدم

دقیقه‌ای که سهمِ گل گلوله، انفجار شد

خدایِ شاچراغ را حواسِ کور و کر ندید

که بنده‌ی نقاهتِ قشونِ نابکار شد

درختِ شهرِ عطرِ سیب امید بار داد و باز

دهانِ قاصدک پُر از روایتِ انار شد

دلِ شهید پَر کشید و اجتماعِ نبضِ سرخ

پیامِ پرچمِ سه رنگ و رازِ لاله‌زار شد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهریورِ سی روز یک شهرم
حوضِ وضویِ آدم و حوّا
با ابرِ تیره تا ابد قهرم
مانندِ ری‌را، مریم و سارا


از پرتقالِ خونیِ خورشید
تر می‌کنم لبخندِ خرما را
رِی می‌کند وقتی برنجِ غم
دیگر نمی‌خواهم مدارا را


فنچِ خیالی را نمی‌بوسد
آیینه‌عقلِ طرزِ رفتارم
مغزِ غرور و نبضِ پُر شوری
دارد حواسِ خوبِ هشیارم


جایی میانِ بودن و رفتن
نشخوارِ خرچنگِ بدونِ چنگ
خر می‌نویسد با دهانِ لک
خر می‌کشد آری برایِ جنگ


شلیکِ رگبارِ بزن من را
روباهِ مشکی می‌زند فریاد
رقصی که می‌خیزد کتانی‌پوش
گم می‌شود در پیله‌ٔ غمباد


شغلِ شقیقه گشته با دقّت
تُوله گلوله خوردن و مردن
میدانِ آزادی تراشیدن
گُل را بدونِ وقفه آزردن


لایِ پتویِ انگلیسی باز
لکنت گرفته بر زبان گیتار
خارانده پشتِ عینکش را خواب
شکلک پرست شکلِ بُوتیمار


بهرامِ گورِ خط‌کشی گشته
هرگز نمی‌خواهد جلوسِ عشق
هرگز نمی‌پوشد لباسِ مهر
هرگز نمی‌بیند عروسِ عشق


زیرا شبِ قیرِ زمینگیری
حل می‌شود در معده‌ٔ تابوت
کِش می‌رود آدامس ای مردم
زیرِ لبِ آژیرِ سرخِ توت


مانندِ خردادِ خیابانی
آهن‌پرستِ نوبرِ ویروس
وقتِ بلوغِ لاله‌عباسی
می‌ترسد از اندیشهٔ ققنوس


میدانِ دل چون چاله‌میدان نیست
ابلیسِ غم خط می‌خورد بی شک
طوری که نابودی زمین خورده
جوری که می‌میرد تبِ فندک

ـــــــــــــــــــــــ
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند

ـــــــــــــــــــــــ