مثنوی هجرت که در آبان 1374 سروده شده است را در شرایط کنونی کشور صرفا به احترام عزیزی که چون جان دوستش دارم نمایش نمیدهم.
انشاءالله در فرصتی مناسب تقدیم نگاه کاربران عزیز خواهد شد .
جان آن گهرمرد وادی عشق و عرفان قرین رحمت الهی باد.
جهان آفرین بر جهان یار باد
مثنوی هجرت که در آبان 1374 سروده شده است را در شرایط کنونی کشور صرفا به احترام عزیزی که چون جان دوستش دارم نمایش نمیدهم.
انشاءالله در فرصتی مناسب تقدیم نگاه کاربران عزیز خواهد شد .
جان آن گهرمرد وادی عشق و عرفان قرین رحمت الهی باد.
اگر ما در ابتدای انقلاب با آمریکا مذاکره می کردیم الان ایران دارای این اقتدار در جهان نبود.
کسانی مایلند ما با آمریکا مذاکره کنیم یا نادان هستند و یا منافعی آنسوی آب داشته که وحشت دارند از دست بدهند.
اسلام ضد استکبار است حال ما که نماینده ی اسلام انقلابی هستیم آیا باید با قبول مذاکره با آمریکا حیثیت انقلابی خود را به خاک و خون بکشانیم؟
مردمی که بواسطه ی تحریمات، مورد ستم امریکا قرار گرفته و بین مرگ و زندگی روزگار می گذرانند مذاکره با امریکا را مردود دانسته و آن را رد میکنند و عجبا برخی از شخصیت های بی درد سیاسی کشور ، صحبت از مذاکره و کرنش در مقابل شیطان بزرگ را دارند!!
شیطان در پی سجده ی ماست ، او این آرزو را به گور خواهد برد .
ما تحریم را شکست می دهیم و شکست تحریم شکست آمریکاست و ملت ایران با شکست آمریکا یک سیلی دیگر به امریکا می زند
داستان امروز ما داستان مقابله ی عشق و عقل است .
عشق با سپاهی اندک ، عقل را با تمام قوای شیطانی خود به خاک و خون کشانده است.
این مبارزه چهل سال است ادامه دارد و دنیا شاهد پیروزی های جبهه ی عشق است.
من برائت جستم از عقل ضعیف
آفرین برعشق ، عشقِ بی حریف
این سخنم خطاب به دشمنان این مرز و بوم است
تیشه بگذار و مزن ریشه ی خوبان خدا
با خبر باش کزین راه خطر دَرگذری
از پس پرده ی غیبم خبری می آید
ای که از فاجعه ی عقل کنون بی خبری
غیرت عشق بجوش آمده از وسعت ظلم
باش ، کز ظلم به یکباره نبینی اثری
در ادامه نوشته
تا ابد گفته ی او را که زیادت نبری
عملِ صالح اگر نیست ، عبادت به جوی
از تو هرگز نخرد مردمِ صاحب نظری
هان میازار دلی را و دلِ خود خوش دار
بهترین توشه همین است به گاهِ سفری
تیشه بگذار و مزن ریشه ی خوبان خدا
با خبر باش کزین راه خطر دَرگذری
از پس پرده ی غیبم خبری می آید
ای که از فاجعه ی عقل کنون بی خبری
غیرت عشق بجوش آمده از وسعت ظلم
باش ، کز ظلم به یکباره نبینی اثری
نخریدی گهرِ عشق و در این می مانی
روزگاری که به بازار ، چه باید بخری؟
سیم و زر بهرِ تو ای خاسته از خاک ریا
من به عالم نفروشم که یکی چشمِ تری
در شکستِ گهرم خویش مرنجان هرگز
صرفه زین کار عبث گفت که طارق نبری
طارق خراسانی