در شبِ یلدا، متنِ زیر را با دوستان به صحبت نشستیم
در شبِ یلدا، متنِ زیر را با دوستان به صحبت نشستیم:
دیروز و فردا، باهم دست به یکی کردند، دیروز با خاطراتش مرا فریب داد و فردا به وعده هایش مرا به خواب بُرد، تا چشم گشودم امروزم گذشته بود.
قرار بر این شد که متن فوق در دو بیت سروه شود، امیر دادوویی شاعر رباعی سرای نو پرداز چنین سرود:
یـا فکــر مـــرا گــرفت دیــروز گـــرو
یـا در هیجــانِ صبــحِ فـــردایـی نو
در غصــه ی دیــروز و غـــمِ فردایم
امــروزِ مـــرا بـه بـاد دادند ایــن دو
و ناصرِ عاشقی شاعرِ تازه به میدان آمده چنین خواند:
فردا و گذشته های مـان دست به دست
می بــردنمان بـه جــاده هـــای بُن بَست
ما هـم که به اوج ســادگی دســت زدیم
غافل تر از آن همی کـه امــروزی هست
و طارق چنین گفت:
"دیــروز" که همدست به "فردا" شده بود
از وسوسه اش دلـم چـه شـیدا شده بود
بر وعــده ی "فــردا" کـه دلــم خوابش یرد
بیــدار شـد او کـه "روزش" از پـا شده بود
۱دیماه ۱۳۹۱طارق خراسانی
لطفاْ این پست را از نظر صائب خود محروم نسازید

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است