فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

بنـده ی عشقم و از هـــر دو جهـــان آزادم

امشب از میِ الهی حافظ مستِ مستم ،مثل بسیجی های دوران دفاع مقدس که بی هیچ هراسی  روی  مین می دویدند، ترمز بریده می دوم تا ببینم به کجا می رسم ، الان هم خیلی ها مثل اون بچه های امامِ عاشقان ترمز بریده حرکت کرده و می کنند ولی اونجا گلوله بود و مین  وشهادت ولی اینجا زر است و سیم و بی دردی، اصلاً هم براشون مهم نیست که زیر پاشون  جانباز عزیزی باشه یا خانواده ی شهدا و یا هر کس دیگه، ولی مولای ما و یاران صدیق و بیدار دل ایشان نخواهد گذاشت اندک افراد دنیا طلب امنیت اقتصادی کشور را به خاک و خون بکشانند تا دشمن دو سره سود ببره، یکی اینکه  دزد ها پول های دزدی را به کشور دشمن منتقل کنند و از اون مهم تر این نیروهای ستون پنجمش  که نفس اماره قشنگ آنان را برای او آماده و مهیا کرده تا برایش خواسته و ناخواسته خوش رقصی کنند، تا او هم از یک سو تحریمات خو،د را شدید و شدید تر کنه و از این سو هم دزد ها حق و حقوق مردم را بالا  بکشند و اون مشکلات خود آفریده  را بزرگ نمایی کنه و به حساب سیستم حکومتی بذاره، اما از خیلی نکات او غافل است و آن اینکه ملت ایران ملت با هوشی ست ، اهل عشق  و مرید و مرادی ست ، در کنار اسلام عزیز ما یک فرهنگ غنی و پر بار عرفانی داریم که از خود اسلام گرفته شده ، بزرگ استاد این فرهنگ، نبی اکرم (ص)است که در رأس این سپاهِ معنوی قرار دارد و سپس مولای متقیان حضرت علی(ع) و فرزندان آن بزرگوار طلایه دارانش می باشند و در پی آن بزرگواران، احمد غزالي در طريقت چون برادر خود مريد ابوبکر نساج است. حلاج و عين القضاةهمداني، شيخ ابوالنجيب سهروردي، عبدالله بن سعد و شيخ ابوالفضل بغدادي از تربيت شدگان وي هستند.  ابوسعید ها را داریم و بایزیدها، عطار ها را داریم و مولوی ها، شاه شمشاد قدان شعر معرفتی را داریم به نام حافظ و قبل از او سعدی شیرین سخنِ دنیا دیده ای که هرگز نمی گذارد عقلانیت در این مرز و بوم  به سوی حضیض ذلت حرکت کند و فردوسی شاهکار خلقت الهی را داریم که فقط خدا خودش می داند چه خلق کرده و به او چه توجهی داشته است همینطور که بیاییم بالا در حوزه ها غول های معرفتی را می بینیم میرداماد ها و شیخ بهایی ها و ملاصدرا ها ، تا می رسیم به عهد خودمان علامه ی طباطبایی ها و بهجت ها ، محمد تقی جعفری ها و صد ها عالم و عارف بزرگ و نهایتاً آنکه گفت: «من که با دست بتِ میکده بیدار شدم» ای جانم فدایش که  گویی در هیئت درون خود تمام پیامبران و علما و عرفا را داشت  و آن کسی نبود جز امام عزیز(ره) که چه دیر آمد و چه زود رفت و خوشبختانه به فضل الهی پیر خردمندی  را هم اکنون در کنار خود داریم که رندِ روزگار است و کسی نمی تواند او را بازی دهد و به همین دلیل است که آحاد ملت ایران او را چون نگین  عشق در انگشتری قلب خود جای داده اند نمونه اش سفرهای استانی ایشان است ، تمام دنیا دید که این مردم چگونه رهبر نازنین خود را دوست دارند،اصلاً از دوستی گذشته است و داستان داستان دلدادگی و عشق است ، مردم اگر از گرسنگی بمیرند دست از دامان ایشان بر نخواهند داشت حالا که دیگر شراب کهنه ی عشق شده اند،  به همین خاطر است که بسیاری را دیده ام که به درگاه الهی  دعاگوی آن فرزانه عشق می باشند و جالب است که دشمنان او هم اذعان دارند که مردم  مولای خود را چون جان دوست دارند ، علتش این است که پدر خانواده  بسیار هوشیار است، بیدار است ، مواظب کشور و ملت خود می باشد، شما ببینید چه کسی می توانست بفهمد که بنی صدر نوکر و جاسوس بیگانه است و همین مولای ما زود دست ایشان را خواند و یا خیلی از افراد دیگر که فکر می کردند به راحتی می توانند وارد سیستم شوند و هر کاری دوست داشتند به انجام  رسانند اما عاقیت چه شد؟ همه دست شان رو شد و اگر چه بیشتر اوقات کهکشانی از غم را بر دوش کشیده و می کشند ولی  به عشقِ دین و میهن اسلامی و این مردم خوب و حق شناس این بارِ طاقت فرسا را تحمل کرده اند، خانم بزرگواری که از قضا شاعر توانایی هم میباشند غزلی سروده اند که بسیار حزن انگیز است، اگر کسی ذره ای وجدان داشته باشد با خواندن آن غزل بی اختیار دامانش پر از اشک می شود، و آن بانوی محترم چنین سروده است:

این روز ها  که چهره تو سخــت درهــم است

                                  گــویــا دلِ تمامــی عالــم پُـــر از غـــم است

سنـــگــیـنی سـکـــوت تــو فـــریـاد مـی زنـد

                                  از غــربتی کــه با دل خــونِ تـو همــدم است

طـــــاقــت نــدارم آنـکـــه پـریشـــان ببینـمـت

                                   از بس که خاطـرِت برای دلِ من معظم است

هــرچند کــه چشــم هــای تـو لبخند می زند

                                   در آن غمــی به وســـعت دریا مجسم است

از خــار چشــم و خــون دل و تیــــغ در گـلــو

                                    هــر قدر هــم بگویم از این درد ها کم است

بگــذار تا بگــویـم از ایـن عشـــقِ بــی امــان

                                    هــر چنـد ایـن بـرای تــو دیگـر مسلم است

بـاور کــن ای نـــواده ی زهـــــرا ، بـدون تــو

                                    حتـی بـهشـت نـیـــز بـرایــم جهنـــم است

                پـیـــونـد مـــی زنـد دل مــا را بــه یکـدگــــر

                مردی که دل شکسته ترین مردِ عالم است

                         سروده از: خانم نسرین رامادان

ما ایستاده ایم و از پا نخواهیم افتاد چون این پست یا نوشته بوی عشق به خود گرفت دیگه حرفی نمی زنم می خواستم  با مولای خودم در قوه ی قضاییه که با آمدن ایشان آن قوه واقعاً دارد سامان می گیرد چند جمله ای بگویم ولی می گذارم برای بعد و فقط به همین نکته بسنده می کنم که ما نمی گوییم ثروت ثروتمندان را بگیریم و بدهیم به مردم دردمند، حقیر می گوید گروهی با ریا و حرکات زشتی آمدند و پنهان از چشم مسئولین چپاول ها کردند و خواستید بنده را به حضور بطلبید تا ماجرایی را به استحضار برسانم که قطعاً اندوهگین خواهید شد ، نه داستان گرفتن مال ثروتمندان و نه پیاده کردن سیستم اقتصاد مارکسیستی در کشور است ، خدا به ثروتمندان با تقوا آنقدر بدهد که حاتم طایی گدای در خانه ی شان باشد کور باد حسودان و بخیلان، من می گویم آنان که به شکل های مختلف فساد های اقتصادی کلان داشته اند باید شناسایی شوند و حقوق مردم را از حلقوم آنان بیرون کشید و چنین نیز خواهد شد، در هرصورت ما باید درد ها را از چشم دشمن پنهان نگه داریم حرف بسیار است و باشد تا آن بزرگواری که سی و چهار سال طفل انقلاب را به آغوش کشیده و تا به اینجا به سلامت رسانده است حرف آخر را بزنند .

امید است این مشکل و مصیبت با همّت والای قضات پاک دامن که امروز عارف جلیل القدر و عالم بزرگی را در امر قضا بعنوان رییس دستگاه قضایی در کنار خود دارند حل و فصل شود، ان شاءالله.

۴دی ۱۳۹۱طارق خراسانی