کاش جنگی در جهان بر پا نبود
کاش ؛ جَنگی در جهان ، بر پا نبود
صحنه هایِ تلخ و جانفرسا نبود
هیچ کودک، ترسی از موشک نداشت
هیچ ؛ یَغماگر ، پیِ ؛ « یَغما » نبود
در میانِ مردمان ، از هر نژاد
حرفی از ، تبعیض و استثنا نبود
در قضاوت بینِ مَردُم ، هر کسی
در مقامِ حُکم ، یا ، فتوا نبود
کاش ؛ آرامش جهان را میگرفت
صلح بود و آشتی،،، « بَلوا » نبود
کاش ؛ با نامِ « حمایت از بَشَر »
صَد « دُکان و مجمع و شورا » نبود
دستِ هر « قاتل » برایِ « ذِبحِ » خَلق
صَد مُجَوّز ، یا که صَد ؛ اِمضا نبود
هر جِنایتکارِ ، مُرتد ، هر کجا
مُدَّعیِ ، شرع ، یا ، تقوا نبود
در مسیرِ سرنوشتِ هیچ کس
مَنجلابِ فقر ، یا فحشا نبود
کاش ؛ در هر امتحان ، هر آزمون
هیچ ، جُز ؛ « انسانیت » ، مبنا نبود
خوش بحال آنکه در ، این گیر و دار
لحظه ای ؛ تسلیم این دنیا نبود
کاش «مهران» هر چه گفتی در غزل
« هم ؛ حقیقت داشت ، هم ؛ رویا نبود. »
« مهران اسدپور »
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است