خلوتی کو که خیالاتِ دل آنجا ببرم

«خلوتی کو که خیالاتِ دل آنجا ببرم
دیده بَر بَندم و دل را بـه تماشـا ببرم؟»
دخـترِ باکـــره ی طبــع گهـر بارِ دلم
تـا تـمـاشـــاگه افســانه ی فـــردا ببرم
دسـت در دست نسیمش بگـذارم، آزاد
با صوَّرهای خیالش که به صحرا ببرم
بـا شـقــایق بنشینـم، نـفــسی تـازه کـنم
بوسـه ی داغ دلـش را به خـدا تـا ببرم
هـر که آهی به دلی دارد و اندوهِ غمی
ســوی میخـانه که از بهــر مداوا ببرم
دُرِ نابِ دَری از ملکِ خراسـانِ وجود
سینه ریزی زِ غزل تُحفه به دریا ببرم
آسمان پُـر ز سـتاره ست ولی طارقِ را
هـمــه دانـنــد خیـــالاتِ دل آنـجـــا ببرم
۳۰ آبان ۱۳۹۱- طارق خراسانی
+ نوشته شده در سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 20:53 توسط ...
|
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است