هر کسی در کار دل استاد نیست
هست شیرین و کسی فرهاد نیست

روزگارش را به زشتی یاد کرد
آن که از او روزگارش شاد نیست

ظلم و اسـتبداد حرفی دیگر است
راسـتی سرو چمن آزاد نیست؟

من کتاب برکه ها را خوانـده ام
کارشان جز ناله و فریاد نیست

بی خیالی عالمی دارد ولی
آدمی بازیچه ی هر باد نیست

آن که از غیر خدا دارد امید
آگه از سـرچشمه ی امداد نیست

در چراگاه غزالان غزل
شکر ایزد، دیده ام، صیاد نیست

شد دلم آخر خراب آباد غم
هیچ بهتر زین خراب آباد نیست

طارق خراسانی