پرنده می شوم و تا بهار می خوانم
ز من مپرس چرا بیقرار می خوانم
برای خاطر یار و دیار می خوانم
مرا سکوت زمستان نمی کند خاموش
پرنده می شوم و تا بهار می خوانم
هزار بار اگر دست غم گلوی مرا
دهد فشار ولی چون هَزار می خوانم
کمرخمیده از امواج تند توفانم
به یاد گم شده ای در غبار می خوانم
اگر چه باد به دستم ، بسان سرو آزاد
نرفته است سرم زیر بار می خوانم
غزل هدیه ی پیر درون و خوشحالم
همو سروده و با افتخار می خوانم
دلم ربوده نگاهِ نگارِ زیبایی
به شوقِ مردمِ چشمِ نگار می خوانم
اگرچه طارقم و شعله زیر خاکستر
قیام کرده و ققنوس وار می خوانم!
طارق خراسانی
16 اسفند 1401
+ نوشته شده در چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲ ساعت 9:31 توسط ...
|