من این غزل برای تو گفتم که شاعری
شاعر به یاوه لب نکند باز ، هان به هوش
گو شاعرانِ یاوه سرا را، که لب خموش
شایسته شاعری که حذر کرد از سه قوم
اربابِ ریب و زور و زر از زُمره ی وحوش
هم او خَرَد به نقدِ دل و جان سه چیز را
عشقِ نگار، ساغرِ می ،پندِ میفروش
گل واژه ای نبوده بجز مژده ی امید
جز دوستی که دیده به گلنغمه سروش؟
بار غم است و عشق و حقیقت که می کشد
هر شاعری به وقتِ دل آشوبی اش به دوش
من این غزل برای تو گفتم که شاعری
طبعت بود همیشه پر از جوش و پر خروش
زالِ جهان، عروسِ دلِ هرزه گردهاست
نازم کسی، که دل به دَر آورده زین نقوش
با ما بیا به میکده، در بزمِ عاشقان
از جان ترانه ساز، به گلبانگِ نوش نوش
طارق خراسانی
1392/11/17
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ ساعت 17:29 توسط ...
|
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است