پاییز بوسه هاست، زمستانِ خنده ها
پاییز بوسه هاست، زمستانِ خنده ها
بیچاره من، که بند شدم پای بنده ها
گفتم که آدمم، شده اشرف به هرچه خلق
آورده کم به ساحتِ پاکِ پرنده ها
باور مکن ولی به صداقت قسم شبی
دیدم ز من سَرَند تمامِ چَرنده ها
انسان دَرنده نیست؟! کمی در خودت نگر
انسان درنده ای ست فرای درنده ها
او خود خزنده ای ست به دریا، زمین، هوا
زهرش به خاک و خون بکشاند خزنده ها
ژن ها جهیده اند به سوی کمالِ ظلم
آتش مگر حریف شود بر جهنده ها
محکومِ مرگ، هیچ نداند چه بُرده است
گنجی بزرگ از کفِ دستِ بَرنده ها
از جان، سروده ای ست برای دلم چنین
پاییز بوسه هاست، زمستانِ خنده ها
10خرداد 1402
پ. ن
ظرف غذای قناری ها را پر از دان کرده بودم ولی متاسفانه به علت مشغله زیاد یادم رفته بود آن را داخل قفس بگذارم.
قناری ها موقع غذا خوردن مقداری از غذای خود را در کف قفس می ریزند، قناری نر، برای زنده ماندن معشوق خود از خوردنِ دانه های موجود در سطح قفس صرفنظر می کند و از گرسنگی میمیرد.
دیدن پیکر بی جان قناری زیبایم باعث آفرینش این اثر شد.