نامت فقط بر سر در بازار و دکان هاست
اما شعور فاطمی از ذهن ها منهاست

اینجا تو را تنها برای نوحه می خواهند
بر چشم های کورمان سربند یا زهراست

حال تو را حتی لب شمشیر می فهمد
وقتی حسینت زیر تیغ تیر ها پیداست

اما سپاه سایه ها هرگز نفهمیدند
خورشید خون آلود مغرب باز هم بالاست

تاریک، روشن بود و ما شاید خطا کردیم
حال بد امروزمان از ماست یا بر ماست؟!

نور و سیاهی تا ته دنیا هم آغوشند
اما یکی از این دو تا، در انتها تنهاست

روزی همین خورشید هم خاموش خواهد شد
شاید سیاهی حاکم پیروز این دنیاست

پیکی به سوی کربلا از ما خبر می برد:
اینکه لوای ظلم تا دنیاست پا بر جاست

لیلا صالح