سوزی درونِ سینه من ساز می زند
شور دلی به‌ گوشه شهناز می زند

گفتم بزن هرآنچه زدم بر خطا، شنید
سیلی مرا زده ست و ولی باز می زند

بستم سحر به پای کبوتر دعا و رفت
هرچند باز مرغ مرا " باز " می‌زند

خُمخانه است "چشم تو" و دل به روی تو
یک جُرعه شاد از "خُمِ این راز" می زند

در اهتزاز پرچم عشقی که تا ابد
خلقی به سوی خویشتن آواز می زند

اعجاز اگر چه شیوه پیغمبران بود
شعرم سری به دفتر اعجاز می زند

بداهه
7 دی 1402

طارق خراسانی