عشق و لبخند
بگو آخر چه شعری می گشاید اخم نازت را
بگو با من چه سازی می فریبد انقباضت را
بگو از التهاب تلخ تنهائی که می سوزد
درون سینه تا صورت گل خندان بازت را
که می داند ولی شاید نماند فرصتی فردا
بگو تا بشنوم امروز گرمای نیازت را
نگو چون خوب میدانم که پشت چهرهی سردت
دلی پر جوش می بازد غرور یکه تازت را
به دام عشق افتادن و لبخند خداوندی
مبارک باد می باید شروع شور سازت را
نترس ازعاشقیچونآنچهمیماندفقطعشق است
و آن شاید بچیند شاخه ی اخم درازت را
تن خاکی نمی فهمد سروش استجابت را
بیا با عشق معنا کن بلندای نمازت را
مسیر تلخ انسانی فنا ، حیف است اما تو
نرو با عشق برگردان مسیر انقراضت را
✍️#ایمان_کاظمی
🌐http://sherepaak.com/poetry
@sherepaakchanel
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ ساعت 16:22 توسط ...
|
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است