چشم تو و چشم تو، ها! چشم تو
کشته مرا، کشته مرا، چشم تو
دیده مگو، مأمنِ جان من است
برده دلم را به خدا، چشم تو
قهر کنی، دور شوی، تا ابد
من نکنم هیچ رها چشم تو
معبد من بوده ز روزِ نخست
هست مرا جای دعا چشم تو
موج نگاهِ تو به عرشَم بَرَد
می بَردَم تا به کجا چشم تو!!
شوقِ خیالاتِ دلِ دلبران
غم ببرد از دلِ ما، چشم تو
گفت مرا پیرِ درون: می شود
راحت جان هر دو سرا، چشم تو
لحظه ی آن حادثه ی ناگوار
از تن و جان بُرد بلا چشم تو
هرکه دَخیلِ نگهت می شود
می دهدش زود شفا،چشم تو
کعبه ی طارق بُوَد و اهلِ دل
در همه آن، شکر خدا، چشم تو

طارق خراسانی