رعد غیرت
خشم طوفان بودی و دریا جلودارت نبود
ساحلِ آشوب را یارای پیکارت نبود
در مصاف ظلمت و اهریمنان شب پرست
رعد غیرت بودی و بیم از شب تارت نبود
بر فراز ابرها همچون عقابی تیزبال
نقطه ای هرگز نهان از چشم هشیارت نبود
کوه غیرت بودی و گرد ره مردانگی
ذره ای آشفته از مجموع رفتارت نبود
جرات جولان نمی دادی هوای نفس را
جز رضای دوست در آیین و کردارت نبود
می تراویدند از عمق روانت جملگی
واژه ای نا آشنا در لحن و گفتارت نبود
پاسبان مرزهای عزت و آزادگی
شب همه شب تا سحر جز چشم بیدارت نبود
تشنه جام شهادت بودی و فیض وصال
قطره ای تردید دردریای افکارت نبود
کوچه باغ آسمان تا شد زبویت پر، به لب
قدسیان را نغمه ای جزوصف ایثارنبود
روی دوش شهر می شد پیکرت تشییع چون
حلقه زن در چشم ها جز اشک خونبارت نبود
ناجوانمردانه در راهت کمین زد لاجرم
بویی ازمردانگی در خصم مکارت نبود
علی شهودی
سه شنبه 7دیماه