حرا بود و مُحمّد بود و خالق بود و مهمانی

نه من بود و نه ما بود و نه قید و بندِ انسانی

گُهر بود و گُهرریزی، طرب بود و تَرانگیزی

خدا بود و نبی بود و غزل بود و غزل‌خوانی

نه تن بود و نه تردیدی، نه کفری بود و تکفیری

نه غیری بود و اغیاری، نه غم بود و پریشانی

رهی بود و مَهی بود و دلی در نزدِ دلداری

یکی خاقانِ مهرویان، یکی یزدانِ سبحانی

یکی اللهِ محمود و، یکی محمودِ اللّٰهی

یکی شاهِ جوان‌بخت و، یکی سلطانِ ربّانی

یکی حقّ و یکی برحق، یکی خَلق و یکی خالق

یکی پیغمبرِ عشق و، یکی معبودِ رحمانی

نظر بود و نظربازی، از آن لبخندِ آغازی

چه در شورِ شِکرریزی، چه در شِکَّرنمکدانی

غنیٖ بود و زکیٖ بود و سَخیٖ بود و قوی قلبی

صمد بود و صفیٖ بود و فراوان در فراوانی

سمن بود و سمن بویی، حَسن بود و حَسن رویی

وَ ثبتِ بوسه‌هایِ حق به‌رویِ ماه‌پیشانی

نکو اسمی، نکو رسمی، نکو اهلی، نکو مردی

گُل ‌اندامی، گُل افشانی، گلستان در گلستانی

ـــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضالاهیجی
ساکوتی.هند