عاشقی کن که عشق می ماند
1
پشتِ دل را به بوسه خم داریم
بوسه هایی ز شعر کم داریم
جای بوسه هنوز غم داریم
عاشقی راه و رسم ما باشد
2
عاشقش هستم و دُچارش من
عاشقِ زارِ روزگارش من
بنده ی آفریدگارش من
چه کنم؟ عاشقم، همین و همین
3
من وُرا یک سروش می بینم
عاشقی در خروش می بینم
بوسه در بوسه نوش می بینم
قدحم پر ز بوسه ی باران
4
اشک من از فراق می بارد
داغ داغ است و داغ می بارد
در شبستان چراغ می بارد
کارِ دل عاشقی ست، می دانم
5
بر طلوعِ شبانه، ماهم شد
چشم مستش چراغِ راهم شد
عشقِ او؟ وای من، گناهم شد
کشته می خواهد و من آن کشته
6
دورِ دورم از او و دور از من
کوه نور است و کوه نور از من
او شعور است و آن شعور از من
کم ندارم در این جهان چیزی
7
چشمِ او کعبه ی دلِ عاشق
وَه طبیبِ دل است و بس حاذق
آن صنم کیست؟ بشنو از طارق
دلبری، برده دل ز ما آسان
طارق خراسانی
28 دیماه 1401