جهان آفرین بر جهان یار باد ماه را باید تماشا کرد و رفت | ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۳۰

مـا عاشـق آن چشـم سیـه کاره ی مستیم

مـا عاشــق آن چشــم سـیـه کـاره ی مستیم

                      چشم از دو جهان بسته، به فرمانِ وی هستیم

زاهــــد تـو چــه دانـی ز پـسِ پــرده ، در انـکــار

                       کم کوش، کر آن چشم سیه، دل به تو بستیم

دل را مشــکن، خـــانـه یـار اســت و تــو دانـی

                       دل را تــو شکســتی و تــو را مــا نشکــستیم

از بـاده مـگــو بَــد کــه غــــم آســوده از آنـیــم

                       غــم کُشـته ی  آن بــوده، اگـــر بـاده پـرسـتیم

            جــانـم بـه فــدایش، کـــه دل از بنـــدِ اســارت

            طارق به نگاهش کــه چــه مسـتانه گسستیم

30 بهمن 1391 طارق خراسانی            


به جرأت می گویم متولیان فرهنگی ما بسیار ضعبف عمل می کنند

خداوند عشق و خرد:
بنده درباره‌ى فساد اقتصادى، به رؤساى قوا نامه دادم. خب، با فساد اقتصادى مبارزه كنيد. به زبان گفتن كه مطلب تمام نمي شود؛ عملاً با فساد مبارزه كنيد. هى بگوئيم مبارزه با فساد اقتصادى. خب، كو؟ در عمل چه كار شد؟ چه كار كرديد؟ اين هاست كه انسان را متأثر ميكند.

 توقع بنده از مسئولين اين است كه حالا كه رفتار دشمن شدت پيدا كرده است، شما هم رفاقت هاتان را با هم شدت بدهيد و بيشتر با هم باشيد. تقوا، تقوا، تقوا، صبر، ميدان ندادن به احساسات سركش، ملاحظه‌ى مصالح كشور، متمركز كردن همه‌ى توان و نيرو براى حل مشكلات مردم و مشكلات كشور؛ اين توقع ماست. اميدواريم ان‌شاءاللّه اين نصيحتِ خيرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولين محترم، بخصوص مسئولين بالا قرار بگيرد؛ به اين مسئله پايبند باشند.

به جرأت می گویم  متولیان فزهنگی ما بسیار ضعیف عمل میکنند
یک نظر  :
حقیر  معتقد است اگر مسئولین کشور همانند آحاد ملت ایران به بیانات رهبر خردمند خود متمرکز باشند و مطلب را زود گرفته و با درایت تمام به وظایف خود عمل کنند همه چیز درست خواهد شد چون ولی از دو روزن به وقایع می نگرد یکی چشم سر و دیگری چشم دل است، بگیر و ببند و اعدام ها مشکلات اقتصادی کشور را حل نمی کند بلکه برنامه ریزی صحیح و ایجاد فیلتر های اقتصادی و عدم فرصت فساد می تواند عالیترین راه مبارزه با فساد اقتصادی باشد و از سوی دیگر کارهای فرهنگی باید توسعه یابد، من به جرأت می گویم متولیان فرهنگی ما بسیار ضعیف عمل می کنند و چنگ در همه جا هم انداحته اند، صدا و سیما که کاملا زیر سیطره ی این افراد است و خدا کند که بتوانند کاری انجام دهند ولی هنوز بنده کارهای مهم و اساسی از این بزرگواران ندیده ام  و اگر هم بیشتر از این حرفی بزنم باز حواهند گفت شاعر چشم دیدن شاعر را ندارد، آنکه باید مرا بشناسد سال هاست که حقیر را شناخته و می داند که طارق دلسوز کشور است و با دوستان اهل تعامل.
حرف من این است این همه نیروهای فرهنگی قوی داریم  چرا یک نفر نمی آید با درایت خود این نیروها را شناسایی و در مجمعی گرد هم جمع کند و برای شکوفایی فرهنگ اسلامی و ملی از آنان سود ببرد چرا باید گوهری همانند دکتر مصطفی بادکوبه ای را راهی زندان کنیم؟ من یک سئوال دارم رهبران جنبش سبز که با ندانم کاری های خود آن مشکلات را برای کشور و خودشان آفریدند زندانی شده و سپس آزاد شدند اما یک شاعر که یک شعری گفته باید در زندان بماند و اگر هم آن طرف آبی ها با وی تماس بگیرند مقصر بادکوبه ای نیست مقصر ما هستیم که یک شاعر را نمی توانیم در دامان خود پرورش دهیم  و این مشکل متولیان فرهنگی کشور است و من اعلام می کنم اگر متولیان فرهنگی بیدار نشوند و نتوانند ار شعرا و نیروهای معرفتی در راستای اهدافِ مقدس انقلاب اسلامی بهره ای ببرند، از سال آینده با شمشیر قلم مبارزات خود را علیه این افراد آغاز خواهم کرد.

اسلام پیروز نهایی خواهد بود.

در هستی نیرویی موجود می باشد که پنهان از نظر هاست و بر ما و هر ذره ای کاملا سلطه دارد  زیرا پروردگار جهانیان است، هیچ قدرتی قادر به مبارزه و سر پیچی از اوامر و اراده ی او نیست ، آنانکه بواسطه قدرتِ پول و سلاح و تکنولوژی، خود را برترین موجودات این سیاره می پندارند باید بدانند اَبرَهه در زمان خود از قدرت و جلال و شکوهی بی مانند بهره مند بود و خسرو پرویز پادشاه ایران نیز دارای قدرت و ثروتی عظیم بود و همینطور در طول تاریخ بسیاری آمدند و رفتند و در پایان معترف شدند نیرویی مافوق تر از تمام نیروهای شناخته شده در هستی وجود دارد که در غیب عالم  بوده و اوست که پادشاه عالمیان است ، جن و انس و ملک با تمام ذرات هستی و موجوداتش ریزه خوارِ خوان گسترده ی آن بزرگوارِ بی همتاست ، امروز امریکا که در جنگ جهانی دوم به واسطه ی دور بودن از  میدان کارزار و تهیه و فروش اسلحه به دول محتلف در گیر در جنگ و سپس رشد صنعتی و تولیدات فراوان در حوزه های صنعتی ، کشاورزی و پزشکی و... به لحاظ ثروت بدان مقام و پایه ای رسید که نیمی از ثروت کل جهان را تصاحب و به یمن آن همه ثروت، گردنکشی و جهانخوارگی خود را توسعه داده و بسیار تک تازی میکند عاقبت محکوم به زوال است، استکباریان فاقد عرفان و معنویت هستند و هرگز باور نخواهند داشت که اگر این راه شرارت بار را ادامه دهند چه سرنوشت غم انگیزی در انتظار آنان خواهد بود .
خداوند هرگز بدون حجت و ابلاغ امر خویش، سرنوشت قومی را  تغییر نداده و نخواهد داد و دلیل روشن آن بعثت پیامبران گرامی ست و محال است ذره ای در هستی بتواند بر خلاف رای و نظر آن مهربان بی همتا کاری را به انجام رساند ، اگر او بخواهد کارهای ناشدنی شدنی و کار های شدنی  ناشدنی خواهد شد و ما صرفه نظر از تاریخ کهن  سیاره ی زمین که لحظه به لحظه ی آن نشانگر غلبه ی اراده ی الهی بر اراده ی انسان های خودخواه بوده است در همین سی و چهارساله تمام دنیا شاهد بودند که ملتی با دست خالی و با اتکال به ذات اقدس الهی و با مدد از خداوند قاهر و توانا پوزه ی بزرگترین قدرت جهان را به خاک مالید، آن زمان که هیچ نداشتیم در مقابل شدید ترین هجمه های شیطان بزرگ و نوچه هایش ایستادیم و امروز از برکت دین و رهبری بزرگ و توکل به ذات اقدس الهی قدرت بازدارنگی ما در مقابل هرگونه هجمه های دشمنان صد ها برابر بیشتر از گذشته شده است و شیطان بزرگ به درستی دانسته است که دیگر با هجوم نظامی قادر به فروپاشی این نظام قدرتمند و صاحب خرد نیست و تنها امیدِ او به دو چیز معطوف گردبده
است، اول تحریم های شدید اقتصادی و دوم   قدرت بخشیدن به گروهی وطن فروش در داخل و خارج کشور ، در مورد اول مردم ما پای شان را در یک کفش کرده اند و تمام سختی های معیشتی را با جان و دل خریدارند  و البته اینگونه نیست که دست روی دست گذاشته و آرام بنشینند یقین دارم که انقلاب کار و کارگری در کشور آغاز خواهد شد و فردی بیکار نخواهند ماند و  انقلاب کار و تلاش به فضل الهی بدان درجه از غوغاگری خواهد رسید که مجبور خواهیم شد از نیروی  انسانی خارجی استفاده کنیم و به لحاظ مبارزه ی انقلابی خود تا بستر سازی ظهور دست از فرهنگ سازی انقلابی در جهان بر نخواهیم داشت و آنان اگر با تمام قدرت برای جلو گیری و خاموش کردن این آتش عشق الهی که درسینه ی مسلمانان جهان برپا شده بپا خیزند جز شکست و حرمان و پشیمانی چیز دیگری درپایان  عایدشان نخواهد شد، نمونه بارز آن پس از حکومت اسلامی و مقاومت ملت ایران در مقابل هجمه های سهمگین و گوناگون دشمنان کشور سوریه را میتوان مثال زد که با آن همه فشار ها و توطئه ها و فتنه های  استکبار و صهیو نیست های کثیف به نیروی ایمان و مجاهدات ملت مسلمان خود در مُقام آزادی و استقلال حود پابرجا ماند و همان بلایی را که کشورهای مرتجع عرب در جنگ تحمیلی بر سرِ ما آوردند و صدام را با دلار های فراوان خود یاری دادند ، در سوریه هم عیناً همان کارها را به انجام رساندند و اخیراً گویا خواب نما شده اند که چقدر احمقانه عمل کرده و حمایت مردم خود را از دست داده اند و در برزخ چه کنم ها گرفتار آمده اند.
گفتیم سوریه می ماند چون دانسته ایم رای الهی بر ماندن سوریه است و می دانیم اسراییل رفتنی ست چون به وعده ی الهی اطمینان کامل داریم و برایمان حق القین است که انقلاب اسلامی ماندگار بوده چون این مردم خدا را داشته و جانشین آن دادار مهربان را در کنار خود دارند، لذا انقلاب اسلامی ایران شکست ناپذیر است و اخیراً نیروهای مأیوس و درمانده ی اُپوزیسیون با تاسیس کانال های ماهواره ای در صدد هستند ملت مسلمان و بیدار دل ایران را از مسیر عزت آفرین خود منحرف سازند ، که این کار آنان به مثابه آب در هاون کوبیدن است و 22 بهمن امسال مشت محکمی بود بر دهان یاوه گویان و معاندین.
 در این سال بنا بر هر تعریف علمی و با توجه به مشکلات شدید اقتصادی می بایست افراد ی کمتر از سال های گذشته در راهپیمایی شرکت می کردند ولی این چه عاملی بود که بزرگترین راهپیمایی در طول این سی و چهار سال را باعث شد؟!! واقیعت امر جز این نیست که مردم اولا رهبر عزیزشان را دوست دارند و ایشان را هرگز تنها نخواهند گذاشت و دوماً استکبار ستیزی فرهنگِ ملت ایران شده است، چرا؟ بحاطر آنکه موافق و مخالف ، راضی و ناراضی دست استکبار جهانی را خوانده اند و از طرفی ملت ما هم اکنون راهنما و استاد انقلابیون کشورهای اسلامی بپا خاسته در منطقه و شمال افریقا شده است لذا  به رسالت و پیشوایی خود در امر انقلابات اسلامی در جهان آگاه می باشد و می بایست با رفتارها ی انقلابی خود مسلمانان جهان را در راه پُر عزتی که در پیش گرفته اند، یاری دهند.
لذا امریکا بازنده ی اصلی این ماجرا هاست و آنان نمی دانند.
 ما اگر فرهنگ و تاربخ کربلا  و فرهنگ شاهنامه فردوسی را نداشتیم بله آنان به راحتی ما را از پای در می آوردند ولی خدا را شکر دو فرهنک فری و شکوهمند  بعنوان ابزار های قوی معنوی در گوشت و پوست و استخوان این ملت رخنه کرده است و شک ندارم ما، یعنی اسلام پیروز نهایی خواهد بود.

حركت ملت ايران به سمت روشنى است، افق ها روشن است

چگونه وصف تو گوبم ؟ خدای آزادی
به ملتی به خدا، هـدیه ی خدادادی

       سخنان اخیر رهبر مهربان در جمع مردم دلاور تبریز      

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌

خوشامد عرض ميكنم به همه‌ى شما برادران عزيز، خواهران عزيز، جوانان عزيز؛ مخصوصاً خانواده‌هاى معزز شهدا، دانشوران، علما، مسئولان، كه اين راه دور را طى كرديد و هديه‌ى ارزشمند محبت و لطف و پيام استقامت مردم عزيز آذربايجان را به اين مناسبت به اينجا آورديد. اميدواريم خداوند متعال به همه‌ى شما لطف كامل و فراوان و رحمت شامله عنايت فرمايد. و همين جا به وسيله‌ى شما برادران و خواهران عزيز سلام عرض ميكنم به همه‌ى مردم آذربايجان و تبريز، مرد و زن مؤمن؛ كه حقيقتاً حضور آذربايجان و تبريز و ديگر شهرهاى آن منطقه، در همه‌ى دورانهاى گذشته‌ى ما، از صد سال، صد و پنجاه سال قبل تا امروز، در حركت ملت ايران، تعيين‌كننده بوده است. امروز هم همين جور است. شماها هستيد كه با همت خودتان، با غيرت خودتان، با ايمان خودتان، با عزم راسخ خودتان، توانسته‌ايد عزت اين كشور و اين ملت را در مقابل دشمنان حفظ كنيد. هر روز هم كه گذشته است، جلوه‌ى آذربايجان در عرصه‌هاى گوناگون بيشتر شده است. سى و پنج سال از ۲۹ بهمن سال ۵۶ ميگذرد. آذربايجان، امروز از جهت ايمان، استقامت، بصيرت و ايستادگى، حتّى از آن دوران مهم و سرنوشت‌ساز هم جلوتر است. اين همه توطئه، اين همه بدخواهى براى جدا كردن احساسات بعضها و بخشهاى مختلف اين ملت، اثرش درست بعكس بوده است. شما بوديد كه توانستيد هميشه پيشگام و پيشرو باشيد. در واقع شما هستيد كه لنگر آرامش اين كشوريد. در واقع آنطور كه شما در شعرتان گفتيد، بنده عرض ميكنم: «آرامِ دل ايران سيزلر سيز».(۱)
 يك خصوصيتى در مردم عزيز آذربايجان انسان بوضوح مشاهده ميكند؛ اين خصوصيت در بعضى از مناطق كشور هست، اما در آذربايجان به شكل بارزى وجود دارد و آن اين است كه مبارزات و حركت غيرتمندانه‌ى مردم آذربايجان در دوره‌هاى مختلف؛ در قضيه‌ى مشروطه، در قضيه‌ى اشغال نظامى، در قضاياى گوناگون - كه در اغلب اين قضايا، پيشروِ ديگران هم بودند - همواره با دين و ايمان دينى همراه بوده است. با اينكه جريان روشنفكرى چپ و همچنين جريان روشنفكرى وابسته‌ى به غرب در منطقه‌ى آذربايجان فعال بود - از همان روزهاى اولِ ورود روشنفكرى بيمار به كشورمان - و سعى ميكردند مردم را از دين جدا كنند، در عين حال اگر شما نگاه كنيد به نهضتهائى كه در آذربايجان شكل گرفت و خيلى از آنها نهضتهاى عمومى ملت ايران بود كه آذربايجانى‌ها جلوتر از ديگران بودند، مى‌بينيد با وجود آن تلاشها، حركت مردم و پيشروان و سرسلسله‌هاى حركتهاى مردمى در آذربايجان، بر پاى‌فشارى و پايبندى خود به مسائل دينى، صريح‌تر از همه بودند. در تبريز، ستار خان ميگفت: فتواى علماى نجف در جيب من است. يعنى اين مرد بزرگِ مبارزِ شجاع، كار خودش را با هدايت علما و مراجع نجف تنظيم ميكرد؛ درست نقطه‌ى مقابل آنچه كه آن روز تفكرات جريانهاى روشنفكرىِ شرق و غرب ميخواستند در اين كشور اعمال كنند. هميشه همين جور بوده، امروز هم همين جور است، فردا هم همين جور خواهد بود.
 ملت ايران در مجموعه‌ى خود، ايمان دينى را معيار و ملاك و راهنما قرار داده است. مثال را ما از آذربايجان زديم، اما در سرتاسر كشور، با اندازه‌هاى كم و زياد، همه‌ى ملت ايران اينجورند. حركت، حركت همراه با غيرت و شجاعت و احساس مسئوليت است؛ اما با راهنمائى دين، با پشتوانه‌ى ايمان دينى؛ اين خيلى ارزشمند است. براى همين هم هست كه شما ملاحظه ميكنيد خطراتى كه معمولاً از طرف قدرتهاى سلطه‌گر جهانى متوجه ملتها ميشود و آنها را متزلزل ميكند، اين خطرها ملت ايران را متزلزل نكرد. حالا در برهه‌ى كنونى، زمان مسئله‌ى تحريمها و فشارها گفتند كه ميخواهيم براى ملت ايران تحريم فلج‌كننده تنظيم كنيم؛ تنظيم هم كردند. دو سه روز قبل از بيست و دوى بهمن، يك مرحله‌ى جديد تحريمها را وارد معادلات كردند؛ چند ماه قبل هم - در مرداد همين سال - باز مجدداً همين كار را انجام دادند. يعنى در ايام بيست و دوى بهمنِ امسال به خيال خودشان فشارها را بر مردم افزايش دادند. به اميد چه؟ به اميد سست كردن مردم. جواب چه بود؟ جواب ملت ايران اين بود كه امسال راهپيمائى بيست و دوى بهمن از سالهاى قبل پرشورتر است. همه آمدند، همه جا آمدند، با روحيه آمدند، با چهره‌ى خندان آمدند. اين، ملت ايران است. هر سال بيست و دوى بهمن، ملت ايران ضربه‌اى بر دشمنان وارد ميكند؛ مثل بهمنى بر سر دشمنان و مخالفان فرود مى‌آيد. امسال هم اين بهمن فرود آمد. بنده لازم ميدانم مجدداً - كه اگر تا صد بار هم تكرار شود، زيادى نيست - از ملت ايران به خاطر اين حضور پرشكوه و عزتمندانه سپاسگزارى كنم. در مقابل اين احساس، در مقابل اين بصيرت، انسان بايد تعظيم كند. اين، ملت ايران است.
 دشمنان در مقابل اين وضعيت، دچار انفعالند؛ اين را من به شما عرض بكنم. برخلاف آنچه كه وانمود ميشود كه آنها در موضع فعال قرار دارند، نه، اينجور نيست؛ دشمن در مقابل ملت ايران در موضع انفعال است. ملتى با عزم راسخ، با بصيرت، با ايمان، ميداند چه ميخواهد، راه را هم بلد است، سختى‌ها را هم با شجاعتِ تمام تحمل ميكند؛ در مقابل اين ملت، اسلحه‌هاى گوناگون سياسى و نظامى و امنيتى و اقتصادى كنْد است؛ لذا دشمن در حال انفعال است. دشمنان چون در حال انفعالند، حركات غير منطقى ميكنند.
 من اين را به شما عرض بكنم: دولتمردان آمريكا مردم غيرمنطقى‌اى هستند؛ حرفشان غيرمنطقى است، عملشان غيرمنطقى است، زورگويانه است؛ توقع دارند ديگران در مقابل كار غيرمنطقى آنها و زورگوئى آنها تسليم شوند؛ خب، بعضى هم تسليم ميشوند؛ بعضى از دولتها، بعضى از نخبگان سياسى در برخى از كشورها در مقابل پرروئى و زورگوئى آنها تسليم ميشوند؛ اما ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى تسليم‌شدنى نيست. نظام جمهورى اسلامى حرف دارد، منطق دارد، توانائى دارد، اقتدار دارد؛ لذا در مقابل حرف غير منطقى و كار غير منطقى تسليم نميشود.
 آنها چطور غيرمنطقى‌اند؟ نشانه‌ى غير منطقى بودن آنها، همين تناقضهائى است كه بين حرفهاى آنها و بين كارهاى آنها هست؛ حرف يك جور ميزنند، كار جور ديگرى انجام ميدهند. خب، از اين نشانه‌اى واضح‌تر براى غير منطقى بودن نيست. انسانِ منطقى يك حرف قانع‌كننده‌اى ميزند، بعد هم دنبال آن حرف راه مى‌افتد. اين آقايان - دولتمردان آمريكائى و ديگر تبعه‌ى آنها از غربى‌ها - اينجورى نيستند؛ يك حرفى ميزنند، يك ادعائى ميكنند، اما در عمل، درست عكس آن را انجام ميدهند. من حالا چند نمونه عرض بكنم:
 ادعا ميكنند ما متعهد به حقوق بشريم. بله، آمريكائى‌ها پرچم حقوق بشر را بلند كرده‌اند، ميگويند ما متعهد به حقوق بشريم؛ آن هم نه فقط در كشور خودشان - كه آمريكا باشد - در همه‌ى دنيا. خب، اين حرفى است، ادعائى است؛ در عمل چه؟ در عمل، بيشترين ضربه را اينها به حقوق بشر ميزنند؛ بيشترين اهانت را به حقوق انسانها در كشورهاى مختلف و نسبت به ملتهاى مختلف، اينها ميكنند. زندانهاى مخفى‌شان در سرتاسر دنيا، زندانشان در گوانتانامو، زندانشان در عراق - ابوغريب - حمله‌ى آنها به مردم غيرنظامى در افغانستان، در پاكستان، در مناطق گوناگون؛ اينها نمونه‌اى از حقوق بشر ادعائى آمريكائى‌هاست! هواپيماهاى بدون سرنشينشان راه مى‌افتد، هم جاسوسى ميكند، هم مردم را زير فشار قرار ميدهد؛ كه روزانه خبرش را شما از افغانستان و پاكستان ميشنويد. البته همين هواپيماهاى بدون سرنشين، به قول يكى از مجلات آمريكائى كه همين چند روز قبل از اين نوشته بود، در آينده مايه‌ى دردسر خود آنها خواهد شد.
 ميگويند ما متعهد به عدم تكثير سلاح هسته‌اى هستيم. بهانه‌ى حمله‌ى به عراق هم در يازده سال قبل از اين همين بود كه گفتند در عراق رژيم صدام دارد سلاح هسته‌اى درست ميكند. البته رفتند و پيدا هم نكردند و معلوم شد دروغ بوده است. ميگويند ما متعهديم كه سلاح هسته‌اى تكثير نشود؛ در عين حال از يك دولت شريرى كه داراى سلاح هسته‌اى هم هست، تهديد به سلاح هسته‌اى هم ميكند - يعنى دولت صهيونيستى - دفاع ميكنند، حمايت ميكنند. آن حرفشان است، اين عملشان است.
 ميگويند ما متعهد به گسترش دموكراسى در دنيا هستيم - حالا كارى نداريم كه دموكراسىِ خود آمريكا چه جور دموكراسى‌اى است؛ در اين زمينه بحث نميكنيم - با اين ادعا، با كشورى مثل جمهورى اسلامى كه روشن‌ترين و واضح‌ترين مردم‌سالارى‌ها و دموكراسى‌ها را در اين منطقه داراست، دائم معارضه و مقابله ميكنند؛ در عين حال پشت سر كشورهائى در اين منطقه مى‌ايستند و با كمال پرروئى از آنها حمايت ميكنند كه بوى دموكراسى را استشمام نكرده‌اند و يك بار ملتشان رنگ انتخابات و رأى و صندوق رأى را نديده‌اند. اين هم تعهدشان نسبت به دموكراسى است! ببينيد فاصله‌ى قول و عمل چقدر است.
 ميگويند ميخواهيم مسائل مان را با ايران حل كنيم. اين حرفى است كه بارها ميگفتند، اخيراً بيشتر هم ميگويند. ميگويند ميخواهيم مذاكره كنيم و مسائلمان را با ايران حل كنيم - اين حرفشان است - اما در عمل متشبث به تحريم ميشوند، متشبث به تبليغات دروغ ميشوند، حرفهاى ناشايسته ميزنند، مطالب خلاف واقع را نسبت به نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران دم‌به‌دم منتشر ميكنند.
 همين چند روز قبل از اين، رئيس جمهور آمريكا نطق ميكند و درباره‌ى مسائل هسته‌اى ايران جورى حرف ميزند كه انگار اختلاف بين ايران و آمريكا اين است كه ايران ميخواهد سلاح هسته‌اى درست كند. ميگويد ما تا جائى كه بتوانيم، نميگذاريم ايران سلاح هسته‌اى درست كند! خب، اگر ما ميخواستيم سلاح هسته‌اى درست كنيم، شما چطور ميتوانستيد نگذاريد؟ اگر ايران اراده ميكرد كه سلاح هسته‌اى داشته باشد، آمريكا به هيچ وجه نميتوانست جلوى او را بگيرد.
 ما نميخواهيم سلاح هسته‌اى درست كنيم؛ نه به خاطر اينكه آمريكا از اين ناراحت ميشود؛ عقيده‌ى خود ما اين است. ما اعتقاد داريم كه سلاح هسته‌اى جنايت بر بشريت است و نبايد توليد شود؛ آنچه هم كه در دنيا هست، بايد محو شود و از بين برود؛ اين عقيده‌ى ماست، به شما ربطى ندارد. اگر ما اين عقيده را نداشتيم و تصميم ميگرفتيم سلاح هسته‌اى درست كنيم، هيچ قدرتى نميتوانست جلوى ما را بگيرد؛ همچنان كه در جاهاى ديگر هم نتوانستند بگيرند: در هند نتوانستند، در پاكستان نتوانستند، در كره‌ى شمالى نتوانستند. آمريكائى‌ها مخالف هم بودند، اما آنها هم سلاح هسته‌اى درست كردند.
 اينكه ميگويند «ما نميگذاريم ايران سلاح هسته‌اى درست كند»، يك تقلب در حرف زدن است. مگر بحث سر سلاح هسته‌اى است؟ در قضيه‌ى هسته‌اى ايران، بحث بر سر سلاح هسته‌اى نيست؛ بحث سر اين است كه شما ميخواهيد جلوى حق قطعى و مسلّم ملت ايران را - كه غنى‌سازى هسته‌اى و استفاده‌ى صلح‌آميز از توان داخلى خود ملت ايران است - بگيريد. البته اين را هم نميتوانيد و ملت ايران آنچه را كه حق خودش است، انجام خواهد داد.
 دولتمردان آمريكائى غير منطقى حرف ميزنند. با گفتگو كننده‌ى غير منطقى، نميشود انسان بنشيند به اتكاء منطق حرف بزند؛ خب، او غير منطقى است. غير منطقى يعنى زورگو، يعنى حرفِ بيخود بزن. اين واقعيتى است كه ما در طول اين سى سال در برخورد با قضاياى گوناگون جهانى آن را بروشنى دريافته‌ايم. ما اين را ميفهميم كه طرف مقابل ما كيست و چگونه بايد با او رفتار كرد.
 من چند نكته را يادداشت كرده‌ام كه به شما برادران و خواهران عزيز و به همه‌ى ملت ايران در اين زمينه‌ها عرض كنم. البته اين حرفها براى ملت ايران است. آنها كه حرف ميزنند، رئيس جمهور آمريكا كه حرف ميزند، اعوان و انصارش از دولتمردان آمريكا كه حرف ميزنند، براى فريب دادن افكار عمومى است؛ حالا افكار عمومى جهان، يا افكار عمومى ملتهاى منطقه؛ يا اگر بتوانند، افكار عمومى ملت خودمان. ما فعلاً با افكار عمومى جهان كارى نداريم. شبكه‌ى وابسته‌ى صهيونيستى - آمريكائىِ خبرى دنيا حرفهاى ما را آنچنان كه هست، منعكس نميكند؛ يا اصلاً منعكس نميكند، يا ناقص منعكس ميكند، يا درست بعكس منعكس ميكند. من براى مردمِ خودمان حرف ميزنم. اقتدار جمهورى اسلامى مربوط به افكار عمومىِ جهانى نيست. جمهورى اسلامى اقتدار خود، عزت خود، شرف خود را از افكار عمومى دنيا به دست نياورده است؛ از خود اين ملت به دست آورده است. آن بناى استوار و مستحكمى كه ملت ايران به وجود آوردند و امروز پيام آن در همه‌ى دنيا دارد پى‌درپى و به خودى خود پخش ميشود، متكى است به خود ملت ايران. من براى مردمِ خودمان حرف ميزنم، كارى به ديگران ندارم؛ ميخواهند بشنوند، ميخواهند نشنوند؛ ميخواهند منعكس كنند، ميخواهند نكنند؛ اما ملت عزيز خودمان بايد بدانند. پس نكته‌ى اول اين است كه اينها غير منطقى‌اند، بدون اعتقاد حرف ميزنند و حرفشان با عملشان يكى نيست.
 نكته‌ى دوم: بحث مذاكره را پيش كشيدند، كه ايران بيايد بنشينيم مذاكره كنيم. همين رفتار غيرمنطقى، در اين دعوت به مذاكره هم وجود دارد. غرض آنها حل مشكلات و مسائل نيست - كه من بعد توضيح خواهم داد - غرضشان يك كار تبليغاتى است براى اينكه به ملتهاى مسلمان نشان دهند كه ببينيد اين نظام جمهورى اسلامى بود با آن سرسختى، با آن ايستادگى، اما عاقبت مجبور شد بيايد باب مصالحه و گفتگو را با ما باز كند. وقتى ملت ايران اينجور است، شماها چه ميگوئيد ديگر؟ اين را براى خاموش كردن و نااميد كردن ملتهاى سربرافراشته‌ى مسلمان كه امروز در بسيارى از كشورهاى اسلامىِ اينها نسيم بيدارى وزيده است و به خاطر اسلام احساس عزت ميكنند، لازم دارند. از اول انقلاب، اين يكى از هدفها بود. از سالهاى اول انقلاب، يكى از هدفهاى آنها همين بود كه ايران را پاى ميز مصالحه و بده‌بستان بكشانند؛ بگويند بالاخره ديديد ايران هم كه ادعا ميكرد مستقل است، ايستاده است، نترس است، شجاع است، مجبور شد بيايد بنشيند پاى ميز مذاكره؟ امروز هم همين هدف را دنبال ميكنند. اين، مطلب مهمى است. وقتى هدف از مذاكره، يك هدفِ غيرمربوط به مسائل اساسى است، يك هدف تبليغاتى است، خب معلوم است طرف مقابل كه جمهورى اسلامى است، خام نيست، چشم‌بسته نيست، ميفهمد كه هدف شما چيست؛ لذا متناسب با همان نيت خودتان، جواب شما را ميدهد.
 نكته‌ى سوم اين است كه مذاكره در عرف آمريكائى‌ها و قدرتهاى سلطه‌گر به معناى اين است كه بيائيد بنشينيم گفتگو كنيم تا شما حرف ما را قبول كنيد - هدف مذاكره اين است - بيائيد بنشينيم حرف بزنيم تا بالاخره نتيجه‌ى اين حرف زدن و گفتگو كردن اين باشد كه مطلبى را كه شما قبول نميكرديد، حالا قبول كنيد. همين حالا در تبليغاتى كه آمريكائى‌ها در مورد مذاكرات راه انداخته‌اند - كه چند وقت است لابد ميشنويد - و سر و صدا و هياهو دارند كه بله، با ايران مذاكره‌ى مستقيم كنيم، چه كنيم، در همين حرفهاى امروزشان هم اين معنا كاملاً خودش را نشان ميدهد: بيائيم بنشينيم تا ايران را قانع كنيم كه از غنى‌سازى دست بردارد؛ از انرژى هسته‌اى دست بردارد. هدف اين است. نميگويند بيائيم بنشينيم مذاكره كنيم تا ايران ادله‌ى خودش را بيان كند، ما از فشار روى مسئله‌ى هسته‌اى دست برداريم، از تحريم دست برداريم، از دخالتهاى امنيتى و سياسى و غيره دست برداريم؛ ميگويند بيائيد مذاكره كنيم تا ايران حرف ما را قبول كند!
 خب، اين مذاكره كه به درد نميخورد؛ اين مذاكره كه به جائى نميرسد. حالا گيرم دولت ايران قبول كرد، رفتند نشستند با آمريكائى‌ها مذاكره كردند. وقتى هدف اين است، اين چه مذاكره‌اى است؟ خب، معلوم است كه ايران از حقوق خودش دست‌بردار نيست. هر جائى كه در اثناى مذاكره ببينند طرف مقابل يك حرف منطقى‌اى ميزند و آنها كم مى‌آورند، در مقابل ايران همان جا مذاكره را قطع ميكنند؛ ميگويند ايران حاضر نيست حرف بزند! شبكه‌هاى خبرى و سياسى هم دست آنهاست؛ تبليغات ميكنند. اين را ما تجربه كرديم. در اين ده پانزده سال گذشته، دو سه مرتبه اتفاق افتاد كه آمريكائى‌ها سر يك موضوع مشخصى به مسئولين ما پيغام دادند، اصرار كردند كه يك امر خيلى لازمِ فورىِ فوتىِ واجبى است، بيايد بنشينيم يك صحبتى بكنيم. خب، مأمورين دولتى - معمولاً يك نفر، دو نفر - رفتند يك جائى نشستند صحبت كردند؛ بمجرد اينكه حرف منطقى اينها بيان شد و آنها جوابى نداشتند، يكجانبه مذاكره‌ها قطع شد! البته استفاده‌ى تبليغاتى‌شان را هم كردند. اين، تجربه‌ى ماست. خب، «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامة».(۲)
 نكته‌ى چهارم: در تبليغات وانمود ميكنند كه اگر ايران با آمريكا سر ميز مذاكره بنشيند، تحريمها برداشته ميشود. اين هم دروغ است. هدفشان اين است كه با وعده‌ى برداشتن تحريمها، ملت ايران را وادار كنند كه اشتياق به مذاكره‌ى با آمريكا پيدا كند. تصور آنها اين است كه ملت ايران ديگر از تحريمها به ستوه آمده‌اند، پدرشان دارد در مى‌آيد، همه چيز به هم ريخته است؛ پس ما بگوئيم خيلى خوب، بيائيد مذاكره كنيد تا تحريم را برداريم، يكهو جمعيت ملت ايران راه بيفتند كه بله، بيائيد مذاكره كنيم.
 اين حرف هم از همان حرفهاى غير منطقى و همراه با فريب و يك وسيله‌اى براى زورگوئى است. اولاً - همان طور كه عرض كرديم - اينكه ميگويند بيائيد مذاكره كنيم، مقصودشان از مذاكره، واقعاً يك گفتگوى عادلانه و منطقى نيست؛ مذاكره يعنى شما بيائيد حرفهاى ما را قبول كنيد، تسليم شويد، تا ما تحريمها را برداريم. خب، اگر ملت ايران ميخواستند تسليم شوند، چرا انقلاب كردند؟ آمريكا بر اوضاع ايران مسلط بود و هر كار دلش ميخواست، ميكرد. ملت ايران انقلاب كردند براى اينكه از زير يوغ آمريكا خارج شوند؛ حالا بيايند بنشينند باز مجدداً تسليم شما شوند؟ اين، اشكال اول.
 اشكال بعد اين است كه تحريمها با مذاكره برداشته نخواهد شد؛ اين را من به شما عرض بكنم. هدف تحريمها چيز ديگرى است. هدف تحريمها خسته كردن ملت ايران است، جدا كردن ملت ايران از نظام اسلامى است. مذاكره هم كه انجام بگيرد، اگر ملت ايران باز در صحنه باقى باشد و بر حقوق خود اصرار بورزد، اين تحريمها وجود خواهد داشت. ملت ايران در مقابل اين فكر غلط دشمن چه كار ميكند؟
 ببينيد، يك ملاحظه‌اى در ذهن طرفهاى مقابل ما هست كه اين ملاحظه را باز كنيم، تحليل كنيم. آنها ميگويند تكيه‌ى نظام جمهورى اسلامى به اين مردم است؛ اگر توانستيم اين مردم را از نظام جمهورى اسلامى جدا كنيم، قدرت مقاومت از نظام جمهورى اسلامى گرفته خواهد شد. اين فكرِ طرف مقابل ماست. خب، اين فكر دو قسمت دارد؛ يك قسمتش را درست فهميدند، يك قسمتش را غلط فهميدند، غلط كردند. آن قسمتى كه درست فهميدند، اين است كه بله، تكيه‌ى جمهورى اسلامى به اين مردم است؛ پشتوانه‌ى نظام اسلامى، هيچ كس جز انبوه توده‌هاى عظيم ملت ايران نيست؛ حصار اين كشور و اين نظام، همين مردمند. آنچه كه غلط فهميدند، اين است كه خيال كردند با فشار تحريم، با زورگوئى در زمينه‌ى مسائل بين‌المللى و بازرگانى و توليد و غيره، خواهند توانست ملت ايران را به زانو در بياورند و عاجز كنند. اگر فكر ميكنند خواهند توانست اين پشتوانه را از جمهورى اسلامى بگيرند، اينجا را اشتباه كرده‌اند.
 بله، ملت ايران در مقابل آنچه كه دشمن ميخواهد انجام دهد، دنبال تدبير خواهد بود. ملت ايران دنبال شكوفائى اقتصادى، رونق اقتصادى و رفاه كامل است؛ اما ملت ايران نميخواهد اين را از راه ذلت در مقابل دشمن به دست بياورد؛ اين را ميخواهد با نيروى خود، با عزم خود، با شجاعت خود، با پيشروى خود، با توانائى جوانانش به دست آورد؛ لا غير. بله، تحريم، فشار است، آزار است - شكى نيست - اما در مقابله‌ى با اين فشار و آزار، دو راه وجود دارد: ملتهاى ضعيف وقتى كه دشمن فشار آورد، ميروند در مقابل دشمن تسليم ميشوند، خشوع ميكنند، توبه ميكنند. اما ملت شجاعى مثل ايران بمجرد اينكه ديد دشمن دارد فشار مى‌آورد، سعى ميكند نيروهاى درونى خود را فعال كند، با قدرت و شجاعت از منطقه‌ى خطر عبور كند؛ و همين كار را خواهد كرد. اين هم تجربه‌ى سى ساله‌ى ماست.
 كشورهائى در همين منطقه‌ى ما هستند و سى و چند سال در مشت آمريكا بودند، دولتهاشان نوكر و مطيع و فرمانبر آمريكا بودند؛ آنها كجا هستند؟ ملت ايران هم سى و چند سال در مقابل آمريكا ايستاده؛ ملت ايران كجاست؟ در مقابل سى سال فشار آمريكا، ملت ما از لحاظ پيشرفت علمى، پيشرفت اقتصادى، پيشرفت فرهنگى، آبروى بين‌المللى، نفوذ و اقتدار سياسى، به جائى رسيده است كه در دوران رژيمهاى پهلوى و قاجار خوابش را هم نميديدند؛ نه مردم، نه مسئولان. ما تجربه كرديم، ما امتحان كرديم. سى سال ما در مقابل فشارهاى آمريكا ايستاده‌ايم، اينجائيم؛ ملتهائى هم هستند كه سى سال تسليم آمريكا شدند و مراحل متعددى عقبند. ما بدى نديديم از ايستادگى، از مقاومت. مقاومت، نيروى درونى يك ملت را احياء ميكند و به فعليت ميرساند. همين تحريمهائى كه ميكنند، به كمك ملت ايران خواهد آمد و ملت ايران را به اذن اللّه و به حول و قوه‌ى الهى به رشد و شكوفائى خواهد رساند. اين، نكته‌ى مهمى است.
 خب، امسال شما ديديد در اين راهپيمائى، مردم چه كردند. نميشود گفت مردم از گرانى و مشكلات شكايتى ندارند؛ چرا، گرانى هست، مشكلات اقتصادى هست، مردم هم آن را لمس ميكنند - مخصوصاً طبقات ضعيف - اما اين موجب نشد كه مردم بين خودشان و نظام اسلامى فاصله بيندازند. مردم ميدانند كه آن دست قدرتمندى كه بتواند اين مشكلات را حل كند، نظام اسلامى است؛ آن اسلام عزيز و اسلام مقتدر و مسئولانى است كه به اسلام پايبندند؛ اينها ميتوانند مشكلات را برطرف كنند. تسليم شدن در مقابل دشمنان، مشكلى را برطرف نميكند.
 نكته‌ى آخر: ما بعكس آنها، منطقى هستيم. مسئولين ما منطقى‌اند، ملت ما منطقى‌اند. حرف منطقى و كار منطقى را ما قبول داريم. آمريكائى‌ها نشان بدهند كه زور نميگويند، نشان بدهند كه شرارت نميكنند، نشان بدهند كه در حرف و عملشان غير منطقى حرف نميزنند و عمل نميكنند، نشان بدهند كه به حقوق ملت ايران احترام ميگذارند، نشان بدهند كه در منطقه آتش‌افروزى نميكنند، نشان بدهند كه در مسائل ملت ايران دخالت نميكنند؛ آنچنان كه در فتنه‌ى ۸۸ دخالت كردند، از فتنه‌گران پشتيبانى كردند، شبكه‌هاى اجتماعى را در خدمت فتنه‌گران قرار دادند - يك شبكه‌ى اجتماعى آن روزها مي خواست براى تعميرات تعطيل كند، گفتند تعطيل نكن؛ براى اينكه بتوانند روى فتنه و آتش فتنه اثر بگذارند! - اين كارها را نكنند، خواهند ديد جمهورى اسلامى يك نظام خيرخواه است؛ مردم، مردم منطقى‌اى هستند. راه تعامل با جمهورى اسلامى فقط اين چيزى است كه گفتيم و لاغير؛ از اين راه مي توانند با جمهورى اسلامى تعامل داشته باشند. آمريكائى‌ها بايد حسن نيت خودشان را اثبات كنند؛ نشان بدهند كه درصدد زورگوئى نيستند. اگر چنانچه اين را نشان دادند، آن وقت خواهند ديد كه ملت ايران پاسخ خواهد داد. شرارت نباشد، دخالت نباشد، زورگوئى نباشد، شناختن حقوق ملت ايران باشد، آن وقت جواب مناسب از طرف ايران داده خواهد شد.
 يك نكته هم راجع به مسائل داخلى كشورمان عرض كنم، كه اين هم مسئله‌ى مهمى است. قضيه‌اى در مجلس پيش آمد؛ قضيه‌ى بدى بود، قضيه‌ى نامناسبى بود؛ هم ملت را ناراحت كرد، هم نخبگان را ناراحت كرد. بنده‌ى حقير هم از دو جهت ناراحت شدم: هم خودم در مقابل اين قضايا احساس تأثر ميكنم؛ هم به خاطر ناراحتى مردم، انسان احساس تأثر ميكند. خب، رئيس يك قوه به استناد يك اتهامِ ثابت نشده و مطرح نشده‌اى در دادگاه، دو قوه‌ى ديگر را متهم كرد؛ اين كار بدى بود، اين كار نامناسبى بود؛ اينجور كارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است، هم تضييع حقوق اساسى مردم است. يكى از حقوق اساسى مهم مردم اين است كه در آرامش روانى و در امنيت روانى زندگى كنند؛ در كشور امنيت اخلاقى برقرار باشد. اگر يك فردى متهم به فساد است، نمي شود به خاطر او انسان ديگران را متهم كند؛ حتّى اگر ثابت هم ميشد، چه برسد به اينكه ثابت نشده است، دادگاهى نرفته، محاكمه‌اى نشده. به استناد متهم كردن يك نفر، انسان بيايد ديگران را، مجلس را، قوه‌ى قضائيه را متهم كند؛ اين كار درست نيست، اين كار غلط است. بنده فعلاً نصيحت ميكنم. اين كار، كار شايسته‌اى براى نظام جمهورى اسلامى نيست. آن طرف قضيه هم، اصل اين استيضاحى كه در مجلس انجام گرفت، غلط بود. خب، استيضاح بايد يك فايده‌اى داشته باشد. چند ماه به پايان كار دولت، استيضاح يك وزير، آن هم باز با يك علت و دليلى كه مربوط به خود آن وزير نيست، چه معنى دارد؟ چرا؟ اين هم غلط بود. اين هم كه شنيدم در داخل مجلس كسانى حرفهاى نامناسبى بر زبان آوردند، اين هم غلط است. همه‌ى اين قضايا، قضاياى نامتناسبى است با نظام جمهورى اسلامى؛ نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن، نه آن استيضاح. دفاعى هم كه رئيس محترم قوه از خودش كرد، آن هم يك قدرى زياده‌روى بود؛ لزومى نداشت.
 وقتى ما همه با هم برادريم، وقتى دشمن مشترك جلوى روى ما هست، وقتى توطئه را مى‌بينيم، چه كار بايد بكنيم؟ تا امروز مسئولين در مقابل توطئه‌هاى دشمن هميشه كنار هم ايستاده‌اند، حالا هم بايد همين جور باشد، هميشه هم بايد همين جور باشد.
 من از مسئولان قوا و مسئولان كشور هميشه حمايت كردم؛ باز هم هر كسى كه مسئوليتى بر دوش دارد، بنده از او حمايت ميكنم، به او كمك ميكنم؛ اما اين كارها را نمى‌پسنديم؛ اين كارها متناسب با تعهدها نيست؛ با سوگندهائى كه خورده شده، مناسب نيست. اين ملت عظيم را ببينند؛ شايسته‌ى اين ملت، رفتار ديگرى است. امروز مسئولان بايد همه‌ى تلاش شان را بكنند براى اينكه گره‌هاى اقتصادى را باز كنند، مشكلات را برطرف كنند. بنده سه چهار سال قبل از اين، در صحبت اول سال صريحاً به مردم و به مسئولين گفتم كه نقشه‌ى دشمنان ملت ايران از حالا به بعد، بيش از همه، نقشه‌ى اقتصادى است. خب، مى‌بينيد كه همين جور شد. هم دولت، هم مجلس، همه‌ى نيرويشان را، همه‌ى فكر و ذكرشان را متمركز كنند بر روى سياستهاى درست اقتصادى. چند سال قبل از اين، بنده درباره‌ى فساد اقتصادى، به رؤساى قوا نامه دادم. خب، با فساد اقتصادى مبارزه كنيد. به زبان گفتن كه مطلب تمام نمي شود؛ عملاً با فساد مبارزه كنيد. هى بگوئيم مبارزه با فساد اقتصادى. خب، كو؟ در عمل چه كار شد؟ چه كار كرديد؟ اين هاست كه انسان را متأثر ميكند.
 توقع بنده از مسئولين اين است كه حالا كه رفتار دشمن شدت پيدا كرده است، شما هم رفاقت هاتان را با هم شدت بدهيد و بيشتر با هم باشيد. تقوا، تقوا، تقوا، صبر، ميدان ندادن به احساسات سركش، ملاحظه‌ى مصالح كشور، متمركز كردن همه‌ى توان و نيرو براى حل مشكلات مردم و مشكلات كشور؛ اين توقع ماست. اميدواريم ان‌شاءاللّه اين نصيحتِ خيرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولين محترم، بخصوص مسئولين بالا قرار بگيرد؛ به اين مسئله پايبند باشند.
 اين را هم عرض بكنيم؛ اين حرفى كه من امروز زدم و از بعضى از مسئولان و سران كشور گله‌گزارى كردم، موجب نشود كه حالا يك عده‌اى راه بيفتند، بنا كنند عليه اين و آن شعار دادن؛ نه، بنده با اين كار هم مخالفم. اينكه شما يك نفر را به عنوان ضد ولايت، ضد بصيرت، ضد چه، مشخص كنيد، بعد يك عده‌اى راه بيفتند عليه او  شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با اين كارها هم مخالفم؛ اين را من صريح بگويم. اين كارهائى كه در قم اتفاق افتاد، بنده با اينجور كارها مخالفم. آن كارهائى كه در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اينجور كارها مخالفم. بارها به مسئولين و كسانى كه ميتوانند جلوى اين چيزها را بگيرند، تذكر داده‌ام. آن كسانى كه اين كارها را ميكنند، اگر واقعاً حزب‌اللّهى و مؤمنند، خب نكنند. مى‌بينيد كه تشخيص ما اين است كه اين كارها به ضرر كشور است، اين كارها به نفع نيست. با احساساتشان راه بيفتند اينجا، آنجا، عليه اين شعار بدهند، عليه آن شعار بدهند؛ اين شعاردادن‌ها كارى از پيش نمي برد. اين خشمها را، اين احساسات را براى جاى لازم نگه داريد. در دوران دفاع مقدس اگر بسيجى‌ها مي خواستند همين طور بروند يك جائى، طبق ميل خودشان حمله كنند، كه خب پدر كشور در مى‌آمد. نظمى لازم است، انضباطى لازم است، مراعاتى لازم است. اگر چنانچه به اين حرفها اعتنائى ندارند، آنها كه خب حسابشان جداست؛ اما آن كسانى كه به اين حرفها اعتناء دارند و مقيدند كه برخلاف موازين شرع حركت نكنند، بايد مراقبت كنند، از اين كارها نكنند.
 البته ملت ايران به لطف الهى، به هدايت الهى، ملت بصيرى است. من به شما عرض بكنم جوانها ! آن روزى كه ما نيستيم و شما هستيد، بدانيد آن روز ملت ايران وضعش، افقش، زندگى مادى و معنوى‌اش، بمراتب از امروز بهتر خواهد بود. حركت ملت ايران به سمت روشنى است، افقها روشن است. ما يك قدرى بايد مراقب خودمان باشيم.
 از خداوند متعال هم بايد كمك بگيريم؛ از ارواح طيبه‌ى شهدا و روح مطهر امام هم بايد كمك بگيريم. ان‌شاءاللّه دعاى حضرت بقيةاللّه الأعظم (ارواحنا فداه) شامل حال ما و شما بشود.
    والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته‌
 

۱) «آرام دل ايران، شما هستيد». پاسخ متقابل مردم: «بيز اولمگ راضى يوخ، خامنه‌اى سرباز يوخ»؛ ما آماده‌ى جان دادنيم، سرباز خامنه‌اى هستيم.

۲) «آزموده را آزمودن، خطاست.»

برچسب‌ها: اختلاف‌افكنی؛ مذاكره با آمريكا؛ اقتدار ملی؛ بصیرت؛ انرژی هسته‌‏ای؛ پيشرفت اقتصادی؛ تحريم اقتصادی؛ سلاح هسته‏ای؛ روز 22 بهمن؛ تجربه ملت ایران؛ اختلاف سیاسی؛ اتهام‌پراكنی؛

     وی حافظِ وطن، که به جان دوسـت دارمت

ای پیـر مهـــربان ، بـه خـدا می سـپـارمت

                        وی حافظِ وطن، که به جان دوسـت دارمت

تـو جـانِ جـانِ ملتِ ایـن ســرزمین شــدی

                        بی شک تو را که به ز دل و جان شمارمت


به باد کـــوبه ســلامم رسـان صبـا امشب

به باد کوبه سلامم رسان صبـا امشب

                      کـــه بـاز یـادِ تـــو را کــــرده ام دلا امشب

به محضرش چو رسیدی ادب بجای آور

                      پس از ســلام ببوسان تـو خـاکِ پا امشب

بگــو کــه از غــم پنـهانی ات خبر دارم

                      مگو که نیست کسی با خبــر ز ما امشب

ز جامِ دیدۀ مستت همیشه سر مستم

                      علی الخصوص در این غـم فزا فضا امشب

بیا کــه مـــژده ی فتـــح و ظفـر مـرا آمد

                       دلا بـه آیـه وشـمـس و و الـضـحـا امشب

ببـــوی آنکـــه دمــی بــا نگـــار بنشـینم

                       به جان دوست کنـم من خدا خدا امشب

به ســوی دیـو مــرو از مـــرادِ دل بشــنـو

                        فـرشته است مُرادم در این سرا امشب

قسم به عشق به فضل خدای خود شادم

                        بــرای آمـدنـت می کنـــم دعـــا امشب

           هــوای شعـــرِ تـری  می کنــد دلِ طارق

           بگو به شــاهِ سخنــدان از این گدا امشب

                                   طارق خراسانی

بارِ عمـرِ آدمی عشق است و دیگر هیچ نیست


از چــه آن زیبـــای طنــازم پـریشـــان می رود؟

                پَــرپَــر احســاس او بـا بـادِ حـــرمــان می رود؟

بارالها، چیسـت این عقــلِ ستم گسـتر کـه باز

                تا بسوزد هـر چه ایمان، سوی ایمـان می رود؟

«بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق

                یوسف از دامـان پاک خــود به زنـدان می رود1»

ای بسـا فـعــل حلالــی کــز حـــرام آلـــوده تـر

                 وی بســـا آلــــوده ای تـا اوج عــرفـان می رود

بارِ عمـرِ آدمی عشق است و دیگر هیچ نیست

                  عمرِ بی حاصل ز کف بنگـر چه آسان می رود

         دردِ عشقِ دوست،طارق گـر چه پایانی نداشت

         این غــزل با یک جهـــان دردم بـه پایـان می رود

 15 مرداد ماه 1378طارق خراسانی                     

1- بیت از صائب تبریزی ست



ریشه چند اصطلاح عامیانه‎

ریشه چند اصطلاح عامیانه‎


لگوری: ( دگوری هم می گویند)
یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها می باشد که به زبان آلمانی  Lagerhure یه فاحشه های کم بهــاء و یا فاحشه های نظامی می گفتند.
زپرتی:
واژة روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد می‌گفتند یارو زپرتی شد( یعنی زندانی شد) و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش به هم ریخته است.
 
هشلهف:
گرچه گروهی واژه هشلهف را آشفتگی وکاری نامفهوم بیان کرده و مترادف با اشکال عدد  هشت و هفت فارسی که به لحاظ تصویر معکوس هم هستند معنی کرده اند و "هشلهفت" هم فرائت می کنند ولی مطلب زیر تعریف صحیح هشلهف است.
مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ ها یا عبارات از یک زبان بیگــانه تا چـه انـدازه می‌تــواندنازیبـــاونچســب باشــد، جملـه ی انگلــیسـی ( I shall have ) به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.
چُسان فسان:
از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
 

شر و ور:


از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
 
اسکناس:
از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.
 
فکسنی:
از واژة روسی Fkussni به معنای بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنای بیخود و مزخرف به کار برده شده است، که ما به غلط فکستنی تلفظ می کنیم
 
نخاله:
یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.
پس معنی واقعی نخاله بی ادب و گستاخ است

آیا دیوانگان مورد لطف و رحمت الهی واقع می شوند ؟


آیا دیوانگان مورد لطف و رحمت الهی واقع می شوند؟

وقتی غم از حد بگذره سلول های مغز خیلی فعال میشن که علت این همه غم را بدونن چیه، سوژه به فلان فرد متمرکز میشه می بینه دنیایی به او محبت کرده و او در جواب محبت ها کلاهشو برداشته ودر رفته ، بین دونفر به دور از جون شماکه مثل سگ و گربه به جون هم افتادن را  میاد صلح و آشتی بده اون دو نفر مشکل خودشون رو فراموش می کنن وبه جون این بدبخت افتاده و سبر کتکش میزنن، به عزیز ترین فردِ زندگیش که اگر یک روز نمیدیدش دق می کرد پول قرض میده و او میره و دیگه پیداش نمیشه،  میگه بذار امر به معروف و نهی از منکر کنم و به جوونی میگه بابا این مثل خواهرته اینقدر بهش متلک نگو و مزاحمش نشو اونم با مشت میزنه تو دهنشو و دندوناشو می شکنه، به بقال محل میگه از خدا بترس و گرانفروشی نکن اونم وقتی کسی از بخش گزینش اداره ای میاد تا درباره اون آدم "خوب" تحقیق کنه میگه این بابا مفسد فی الارضه.

با خودش میگه اینایی که من دیدم آدم بشو نیستند بذار در سطح جهانی کار کنم و عضو نیروهای دفاع از حقوق بشر بشم که می بینه اونا مثل آب خوردن آدم می کشن ... خلاصه وقتی ِدیگه مُخ او نمی تونه جواب چرا ها رو پیدا کنه، خدا محبت می کنه و زنگ نعطیلی رو برای مُُخش به صدا در میاره تا خیالش از هر دو جهان آزاد شه.

میـوه ی دل دارم اما کس نمی داند کـه چیست

مــوج را مـانم ، روان بــر پهنـه ی دریای عشق

                 می روم با پای جان، تا جان دهم در پای عشق

در مصافِ سنگ و خارا می ستیزم ، تا به صبر

                 در نــوردم راهِ حـــود بـا همـــتِ والای عشـــق

نی ز گــردابِ بـلا ترسم نـه غــوغــای حــریـف

                 تـا شبی نـوشیده ام از بـاده ی مینــای عشـق

گــوهـــــــرِ عــــــــرفـان بـه بـازارِ ادب آورده ام 

                 صیــرفی کــو ؟ تاشناســد لوءلوءِ لالای عشـق

میوه ی دل دارم اما کس نمی داند که چیست

                 با کــه گــویم من سخن از عالـم زیبای عشـق؟

        بارب از لطـف و کـــرامت پــرتوی افکــن کـه باز

        جــان طارق تا بـرآید روشن از سینــای عشـق

سروده شده در سال 1362 و اصلاح آن درسال 1364 توسط استاد حمید سبزواری

بباید به شادی سرِ غم زنیم

ببــاید به شــادی ســرِ غــم زنیم

                   «جهان های غم جمله بر هم زنیم 1»

ببــایـد بـه آئـیــن مـی در بـهـــــار

                   بـه دل هـای مجروح مـرهـم زنیــم

ببــــایـد بـه آبـادی مــــرز و بــــوم

                    بکوشیم و  حـرفِ دَغـل کم زنیـــم

نعصــب مــرا رَه بـه منــــزل نبُـــرد

                    نبــایـد بـه گیـتــی از آن دَم زنیـــم

به غیــرت بـر آریـم گنــدم زِ خــاک

                     شــرر بــر غــــم و درد آدم زنیـــم

          ببـــــایـد بــه آزادگــــــی رایـتــی

          فـــرای بلنـــدای عــالـــــم زنیــم

                                  طارق خراسانی

1- مصرع از حضرت استاد سید جلال الدین کزاری می باشد

                                                          

رشـکِ خورشید است آری تا ابـد -  مشعل دانش کــه مــا افروختیـم

مــا در این وادی بـرادر سـوختیم

                    بر شرف سوزان شـرف آموختیم

پارســایان فکــر سیــم اندوختـن

                    ما غــمِ مــردم به جـان اندوختیم

دشمنم گر ناسزایی گفت و رفت

                    مــا بـه آئـیــن ادب لــب دوختیـم

گر چه دل را می فریبـد چرخ دون

                    گـوهــر عـرفـان بـدان تفــروختیم

رشـکِ خورشید است آری تا ابـد

                    مشعل دانش کــه مــا افروختیـم

          تا نمیرد شعــله هــای عاشـقی

          ذرّه ذرّه ، طـارقــانـه ســـوختیـم

تیرماه 1378 طارق خراسانی                                               

ملامسه

خدا را شکر  از خبر ذیل یک لغت آموختم و دانستم "ملامسه" یعنی چه و فهمیدم  ملامسه چقدر خطرناک است و از طرفی بنده دوبار آمدم کاری طنز آمیز در وب انجام بدهم که دور از جون شما مثل چی پشیمون شدم الان هم می ترسم  بر این ماجرا  نقدی داشته باشم و باز پشیمان شوم ولی مجبورم یک موضوع حقوقی را بیان تا از آن نتیجه ای حاصل آید، در اثبات تجاوز به عنف یکی از شرایط انجام آن رد نشدن "نخ" است که اگر رد نشود دیگر ارتکاب جرم حتمی ست در اینجا هم باید یک نخ رد می شد که ببینیم ملامسه صورت گرفته یا خیر ولی این آقای شیخ عطار فکر کنم جا خالی دادنش حرف نداشته باشه و به نویسنده ی مقاله می خواهم عرض کنم شاید شیخ عطار ما جا خالی داده باشد شما چه می دونی!!!

کودکی یودم که رفتم سینما

پیرِ مردی در کنار من نشست

دست خود می زد به دستم دَم به دَم

فکر کردم با مَنَش کاری که هست

گفتمش: «در خدمتم پیرِ شریف»

او بگفتا:« عاشقت این بنده است»

تازه دانستم "ملامس" کار بود

این چنین دستی همی باید شکست


ملامسه با زن نامحرم یا دروغ گفتن؟
معبع: پایگاه خبری اول نیوز
 
نوشتار حاضر ، هرگز اصل دست دادن - یا به قول شیخ عطار ، "ملامسه" - را در کانون توجه خود ندارد و اساساً مشکل کشور ما نیز این نیست که آیا دست شیخ عطار به دست خانم آلمانی خورده یا نه؟ بلکه دغدغه این نوشتار ، آن است که چرا برخی مسوولان کشورمان به راحتی دروغ می گویند.
عصرایران:در حالی که "علیرضا شیخ عطار" سفیر ایران در آلمان با متهم کردن سایت ها به دروغگویی، گفته است که هیچ گونه «ملامسه»ای با نماینده زن در پارلمان آلمان نداشته ، فیلم منتشر شده توسط رسانه ها ، خلاف این ادعا را نشان می دهد.
ماجرا از این قرار است که در اجلاس امنیتی مونیخ ، سفیر ایران ، پس از دیدن خانم «کلادیا رث» رئیس حزب سبزهای آلمان و نماینده پارلمان ، به نشانه احترام و سلام ، دست خود را بالا برد و نماینده زن آلمان ، دستش را به دست شیخ عطار زد.
سخنگوی این سیاستمدار آلمانی هم با انتشار متنی تایید کرده است که شیخ عطار قصد دست دادن نداشت بلکه این، سیاستمدار آلمانی بود که در واکنش به سفیر ایران، با او دست داد.
واقع مطلب هم همین است و دیپلمات باسابقه ای مانند شیخ عطار نیز حتماً می داند که مقامات ایرانی هرگز با خانم ها دست نمی دهند و لذا شیخ عطار هم چنین قصدی نداشته است و این ، زن آلمانی بوده که دستش را به دست شیخ عطار زده است.
این نوع از دست دادن در ایران به نام "بزن قدش" و در غرب با عنوان "های فایو" شناخته می شود که دو طرف با بلند کردن دست و قرار دادن کف دست خود به سوی کف دست طرف مقابل، دست های یکدیگر را به هم می زنند.
نوشتار حاضر ، هرگز اصل دست دادن - یا به قول شیخ عطار ، "ملامسه" - را در کانون توجه خود ندارد و اساساً مشکل کشور ما نیز این نیست که آیا دست شیخ عطار به دست خانم آلمانی خورده یا نه؟ بلکه دغدغه این نوشتار ، آن است که چرا برخی مسوولان کشورمان به راحتی، نه تنها خود دروغ می گویند، بلکه دیگران را هم متهم به دروغگویی می کنند! و فکر می کنند که مردم نمی فهمند و نخواهند فهمید؟!



در همین ماجرا ، شیخ عطار نه تنها به دروغ گفته که هیچ ملامسه ای بین دست ها وجود نداشته ، بلکه سایت ها را نیز متهم کرده که خبر کذب منتشر کرده اند و سپس برایشان اظهار تأسف هم کرده است!
در حالی که می توانست صادقانه بگوید: من دستم را به نشانه سلام و احترام بالا بردم و این نماینده آلمانی بوده که دستش را به دستم کوبید در حالی که من چنین قصدی نداشتم.
اما این که یک "واقعه رخ داده" - که انصافاً شیخ عطار در آن خلافی نکرده بوده - را منکر شود و به دروغ بگوید که هیچ تماسی انجام نشد و بعد هم بقیه را متهم به دروغ کند ، قابل تحمل نیست.
دست دادن با نامحرم ، هر چند در فقه شیعی ، گناهی فردی است ، اما دروغ گفتن ، "گناه کبیره " است و اتفاقاً یکی از مصیبت های بزرگ کشورمان نیز همین مساله است که متأسفانه در برخی رده های مدیریتی نیز شیوع پیدا کرده است.
قبل از این، در واکنش به این موضوع، شیخ عطار در مصاحبه با خبرگزاری فارس گفته بود: من دستم را به نشانه احترام بلند کردم و خانم رث نیز دستش را بلند کرد ولی هیچ ملامسه‌ای صورت نگرفت. متأسفانه سایت‌های داخل کشور بدون اینکه در جریان کم و کیف ماجرا باشند اقدام به انتشار این خبر کرده‌اند.
رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه ایران هم گفته بود: اینها هجمه تبلیغاتی است که علیه سفیر ما در آلمان شروع شده که در گذشته نیز سابقه داشته است. برخی رسانه‌ها می‌خواهند به شکلی حضور پر رنگ ایران در اجلاس امنیتی مونیخ را زیر سوال ببرند و یا نقشی که آلمان می‌تواند در برقراری روابط هدفمند که به حل مشکلات بین‌المللی کمک کند تحت تاثیر قرار دهند و با نقش آلمان مخالفت کنند. این خبرسازی‌ها قبلا هم سابقه داشته است و هیچ خلافی توسط سفیر ما صورت نگرفته است. سخنگوی حزب سبز آلمان نیز بر این موضوع تاکید کرده بود.
مقامات ایرانی معمولا در ملاقات با زنان از دست دادن با آنها خودداری می کنند و برای ابراز احترام و خوش آمدگویی ، دست راست را بر روی سینه خود می گذارند یا اینکه با چسباندن دو کف دست بر روی یکدیگر به شیوه مرسوم در شرق آسیا، ادای احترام و خوش آمدگویی می کنند.

نماینده زن آلمانی: کار من بود

سایت خبری دویچه وله آلمان در گزارشی به نقل از مدیر صفحه فیس بوک خانم روت نوشته بود: «سفیر جمهوری اسلامی اصولاً با زنان دست نمی‌دهد و با کلاودیا هم هیچوقت دست نداده است. او در این وضعیت تنها سعی کرده است پاسخی مودبانه بدهد، بی آنکه مجبور شود با کلاودیا دست بدهد. کلاودیا که کاملا با این ژست غیرمترقبه غافلگیر شده بود، تنها دست سفیر را به مدتی کوتاه لمس کرده است. واکنش مودبانه او بخاطر این واقعیت بود که می‌خواست در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ از وزیر امور خارجه و سفیر ایران طی گفتگویی بخواهد که به کارگردان معروف ایرانی جعفر پناهی اجازه دهند برای شرکت در فستیوال فیلم برلیناله به آلمان بیاید.»
کلاودیا نیز در آلمان به دلیل خوش و بش با سفیر ایران از سوی برخی رسانه ها، مورد انتقاد قرار گرفته است. او در واکنش به این انتقادات گفته است که تلاش کرد در حاشیه اجلاس مونیخ خواستار صدور مجوز برای لغو ممنوع الخروجی جعفر پناهی کارگردان ایرانی و امکان سفر او به آلمان برای حضور در جشنواره فیلم برلین شود.

تمرکز و نمایش نیرو های درون


تمرکز و نمایش نیرو های درون

آنچه ملاحظه می فرمایید واقعیت داشته و شما هم با تمرکز و مدد از نیروهای درون می توانید در فضا پرواز کنید  آنچه در تصاویر می بینید سایه ای کمرنگ از طی الارض است

reallife_acts_of_levitation-02
reallife_acts_of_levitation-03
reallife_acts_of_levitation-04
reallife_acts_of_levitation-05
reallife_acts_of_levitation-06
��
 

   گفتم شبی بـه شیخ  و شنیدم گناه نیست


                      

دل را کـه جــز به بوسه مهرت پناه نیست

                          گفتم شبی به شیخ و شنیدم گناه نیست

دانـم اگــر ز صـورتِ ماهـت کشــی نقـاب

                           بر آسمـان، دگــر ز خجالت کـه ماه نیست

                   طارق خراسانی                                                            

(شعر نو ارتجاعی زیبا)سیری در شعر نو و کهن

وزن و قافيه در شعر كهن و شعر نو

منبع
http://vahidaghaahmadi.persianblog.ir

استاد راهنما : جناب آقاي حميد رضا  ناظمي راد

محمدرضا آقااحمدي دانشجوي كتابداري و اطلاع رساني  

مقدمه :

تعريف شعر ؛ شعر در لغت تازي مأخوذ از ((شعور )) است و به معاني : ((دانش ،فهم ، درك ، وقوف و دانايي )) به كار رفته و اصطلاحاً (( كلامي است مرتب ، معنوي ، موزون ، خيال انگيز و به قصد )) كه در آن انديشه ها و احساسات و عواطف شاعر در قالب الفاظي فصيح و زيبا مبتني بر قواعدي معين بيان مي شود .

به گفتة ارسطو : (( شعر سخني است مُخيّل كه شوري در دل برانگيزد و حالتي از غم يا شادي را در انسان ايجاد كند )) . به تعبيري ديگر ، شعر عبارت از بيان و تجسّم صورتهاي خيالي عاطفي است كه برانگيزانندة احساسات و هيجانات دروني افراد باشد .

انواع شعر فارسي از لحاظ قالب يا صورت ( Forme )

منظور از قالب شعري ، شكل و هيأت ظاهري شعر است به اعتبار نوع وزن و تساوي افاعيل عروضي ( در شعر سنتي ) و نوعِ قوافي بيتها و مصراعها و پاره مصراعها ( در نوع مستزاد ) و تعداد ابيات يا كوتاه و بلند شدن مصراع هاست در بعضي از انواع شعر نو و آزاد ( در اوزانِ نيمايي ) همچنين واژگان و قالبهائي است كه شاعر انتخاب مي كند . اشعار فارسي از لحاظ قالب ، به منزلة ظروفي هستند كه از عناصر مزبور تركيب شده اند ، كه گاه گنجايش لفظي آنها زياد و اندازه هايشان بزرگ است ، نظير مثنوي ها و قصايد و گاه حجم لفظي شان كوچك است و مختصر ، نظير قطعات ، رباعيات و دوبيتها .

مشهورترين قالبهايي كه از قديمترين ازمنة شعر فارسي تا عصر حاضر مورد استفاده سخن سرايان ايراني قرار گرفته است ، عبارتند از : 1 . مثنوي 2 . قصيده 3 . غزل 4 . قطعه 5 . مسمط 6 . مستزاد 7 . ترجيع بند 8 . تركيب بند . 9 . رباعي . 10 . دوبيتي 11 .و بالاخره قالبهاي آزاد در شعر امروز فارسي .

در آستانة شعر نو

  جنگ جهانگير اوّل ( 1914-1918 م) با همة مصايبي كه داشت . زمينة جنبش و تحول عظيمي در جهانبيني قديمي كشور ايران فراهم آورد . حوادث شگرف اجتماعي و سياسي سالهاي بعد بحراني در جهان ادب فارسي ايجاد كرد كه پايان آن ناپيدا بود .

اعتراض: به متن زیر اینجانب مدیر وب" ماه را باید تماشاکرد و رفت" شدیداً اعتراض دارم و اگر خواسته باشم مقابله به مثل کنم چندان زیبا نخواهد بود ، اما مجبورم در دفاع از شعر کهن فارسی که برای هر ادیبی مقدس و عزیز است سئوالی را مطرح کنم و آن این است که چرا اصولا انقلاب ادبی  که مرحوم نیما باعث آن شده  را "نثر نو" نام گذاری نکرده و عنوان "شعر نو " به آن داده اند ؟!! بنده  30 سال پیش در انجمن ادبی تبلیغات اسلامی مشهد که  زنده یاد حضرت استاد کمال خراسانی و تنی چند از شعرای بزرگ خراسان حضور داشتند در خصوص شعر نو عرض کردم :« شعر نو یک ارتجاع زیباست» و دلیل آن هم بسیار روشن است و آن اینکه شعر کلاسیک یک شبه متولد نگردیده است که شاعری از خواب برخیزد و بسراید : بوی جوی مولیان آید همی، بلکه قبل از پیدایش شعر کلاسیک  بگونه ای که نیما شعر نو را آغاز کرد و حتی مبتدی تر از آن چیز هایی گفته شده است و چون ما اسناد تاریخی آن را در دست نداریم نمی توانیم نمونه هایی را ارایه دهیم و پس از آن آرام آرام شعر کلاسیک با آن قواعد و نظم خاص خود پدیدار گردیده است و باشد که در آینده حافظ رندی پیدا شود و از شعرنو و کارهای زیبایی که در آن صورت گرفته بهره ها ببرد و دگرگونی بزرگی را در شعر کلاسیک باعث شود اکنون پس از سی سال می بینیم چنین اتفاق مبارکی رُخ داده است و ما شاهد  سرایش غزلیات و مثنوی ها و رباعیات بسیار نو توسط شعرای توانمند کشور هستیم.

لذا از صاحبنظران محترم تمنا می کنم صرفاً در خصوص تاریخ ادبیات معاصر و اتفاقات رُخ داده مطالبی نوشته و به آن بپردازند ولی برای توجیه شعر نو به شعر کهن توهین نکنند چرا که در آینده آبرویی برای آنان باقی نخواهد ماند.

ادبيات كلاسيك ايران – بخصوص ادبيات منظوم – با قواعد و قوانين مزاحم و سختگير خود ، كه در طول تاريخ ادبي ممتد ايران تغييري عمده در آن راه نيافته بود . ديگر آن قدرت و صلاحيت لازم را نداشت كه حيات اجتماعي معاصر را با همة  پیچیدگی ها و تضادهاي آن بيان كند و نويسندگان و شاعراني كه مي خواستند مسائل حاد و مبرم روز را در آثار خويش منعكس كنند از هر جهت خود را اسير مقررات فنون و صنايع ادبي مي يافتند .

يكي از مهمترين ويژگيهاي ادبيات معاصر ايران پيدايش شيوه اي نو در شعر و تغيير بنيادين اركان آن است. در آخرين دهة قرن سيزدهم هجري شمسي گروهي از صاحبنظران و شاعران عليه قواعد و اصول سنتي شعر فارسي قيام كردند و گامهايي در جهت تغيير و تحول بنيادين آن برداشتند . آنها با انتشار آراء و عقايد خود در دو نشرية (( آزاديستان )) و (( تجدد )) نخستين حركت را در جهت تغيير و تحول شعر فارسي ايجاد كردند. سپس نيما با انتشار (( افسانه )) و اشعار ديگر ، متفاوت با شعر سنتي و اصول و قواعد آن ، شعر نو را بنيان نهاد و به ادبيات معاصر ايران امتياز و ويژگي مهمي بخشيد .

اين ويژگي با تازگي و طراوت و لطف خاص خود در برابر اصول و قواعد سنتي ، كه يك هزار سال بر شعر فارسي سايه افكنده بود ، قد علم كرد . اما با ظهور شيوة نو شيوة سنتي به دست فراموشي سپرده نشد و ارزش و اعتبار آن كاهش نيافت ؛ زيرا اين بناي عظيم ، كه ذوق و قريحة نوابغي چون فردوسي ، سعدي ، حافظ ، خيام ، نظامي و مولوي بدان صلابت و استحكام بخشيده است در برابر هيچ پديده اي آسيب پذير نيست.(این یعنی دو پهلو صحبت کردن) .

شعر فارسي امروز به دو گروه تقسيم مي شود ، كه عبات است از شعر سنتي و شعر نو . به همين مناسبت شاعران معاصر را نيز بايد در دوگروه كهن سرايان و نوسراين معرفي كرد .

برخي از كهن سرايان معاصر ، شعر نو و شاعران نوگو را نفي نكرده حتي خود نيز درشيوة نو طبع آزمايي نموده اند مانند لاهوتي ، شهريار ، سيمين بهبهاني و چند تن ديگر . اما برخي ديگر از اين گروه ، در اصل با شعر نو مخالف بوده ، آثاري از اين دست را به هيچ عنوان شعر نمي دانند و حتي از توهين و ناسزا به نو سرايان خودداري نكرده آنها را مصروع ، ياوه سرا و هذيان گو معرفي كرده اند . مهدي حميدي و مظاهر مصفا از مخالفان سر سخت شعر نو در گروه سنتي سرايان هستند .

بعضي نوسرايان نيز نه تنها با سرودن شعر به سبك متقدمين در دوران معاصر مخالفتي ندارند بلكه خود نيز اشعارزيبايي بدان شيوه سروده و توانمندي ، مهارت و علاقة خود را به اين شيوه نشان داده اند . فروغ فرخزاد ، اخوان ثالث ، يدالله رويائي ، و تعداد ديگري از اين نو سرايان در اين گروه جاي دارند .

تفاوتهاي شعر نو با كهن  

نزديك به يك قرن است كه از شعر نو گفتگو مي شود ولي هنوز تعريف جامع و كاملي از آن نشده و معيارها و ضوابط آن مشخص نگرديده است .

ضوابط شعر كهن را وزن و قافيه مشخص مي سازند ، به طوري كه براي تشخيص شعر از (( غير شعر )) يا حداقل نظم از (( غير نظم )) نيازي به آگاهي از رموز و فنون شعر و ادب نيست . هر آدم عامي شعر كهن را مي شناسد و سخن فاقد وزن و قافيه را به عنوان شعر نمي پذيرد . اما شعر نو چنين نيست و ظاهراً ضوابط و معيارهاي معيني آن را مشخص نمي سازد . گاه قطعه اي به عنوان شعر نو معرفي مي شود كه با نثر كمترين تفاوتي ندارد . گوينده ، آن را شعر مي نامد و مدعي ، هيچ شباهتي بين آن و شعر پيدا نمي كند !

بديهي است شعر نو ضوابط و معيارهاي خاص خود را دارد ، كه در جاي خود به آن خواهيم پرداخت ، ولي به جرئت مي توان گفت كه ، نه تنها مخاطبان شعر ، بلكه بسياري از نوسرايان نيز با ضوابط و معيارهاي شعر نو بيگانه اند .

 

قافيه در شعر كهن و شعر نو

گفتيم كه بناي شعر كهن بر دو اصل قافيه و وزن استوار است و وجود اين دو اصل همراه با برخي ملاحظات سخن منظوم را از منثور جدا مي كند .

قافيه در لغت به معني از پي رونده و پساوند است و در اصطلاح به آخرين كلمة شعر گفته مي شود . در تعريف دقيقتر بايد گفت قافيه عبارت است از تكرار يك يا چند حرف در آخرين كلمه دو مصراع يا مصراعهاي آخر يك قطعه شعر . نويسندگان دايره المعارف فارسي در تعريف قافيه گفته اند :

(( يك مصوت يا رشته اي از چند صامت و مصوت ، كه در آخرين كلمة ابيات يك قطعه شعر يا در آخرين كلمة مصراعهاي يك بيت تكرار شود ، ولي اين تكرار تكرار يك كلمه با معني واحد نباشد ، والاّ اين كلمة مكرر را رديف مي خوانند و كلمة ماقبل آن مأخذ قافيه است ، مثلاً در بيت

عكس روي تو چو در آينه ي جام افتاد    صوفي از خنده ي مي در طمع خام افتاد

كلمة افتاد ، كه در دو مصراع به عينه و با يك معني تكرار شده است ، رديف خوانده مي شود و (( ام )) در جام و خام قافيه است . در ميان ادباي قديم بر سر اينكه قافيه آيا بر تمام كلمه اطلاق مي شود يا بر حروف مشترك ، يا بر آخرين حرف كلمه ، اختلاف است . )) 

قافيه در اشعار اروپايي نيز وجود دارد ، اما چون كاربرد آن در اشعار اروپايي با اشعار سنتي فارسي و عربي تفاوت دارد تعريف آن نيز تا حدودي متفاوت است . اگر بخواهيم خلاصه اي از تعاريف گوناگون غربيها در مورد قافيه بدهيم بايد بگوييم قافيه تكرار صداهاي مشابه يا بازگشت صداهاي مشابه است يا به صورت ديگر قافيه صداهاي مشابه دو هجاي آخر در پايان شعر است .

در حال حاضر در اشعار زبانهاي مختلف اروپايي از قافيه استفاده مي شود ، اما هيچگاه به آن درجه از اهميتي كه در شعر عرب يا سنتي فارسي دارد نرسيده است . در اغلب اشعار اروپايي شاعر پس از استفاده دو يا سه قافيه در يك قطعه آن را عوض مي كند ، اما در اشعار فارسي و عربي وحدت قافيه حتي در قصايد بلند حفظ مي شود . در اشعار سنتي اروپا بيشتر به وحدت هجاها و سيلابها اهميت داده مي شد ولي با ظهور سمبوليسم در فرانسه نظم الكساندرن ( مصراع دوازده هجايي ) در هم ريخته شد و قافيه نيز تغيير يافته ساده تر گرديد ، يعني چند قافية ناقص به جاي قافيه هاي كامل مورد قبول قرار گرفت و قواعد و مقررات دست و پاگير مربوط به قافيه از ميان برداشته شد .

ايراد و انتقاد به قافيه ، از زمانهاي دور تا زمان حال وجود داشته و به عنوان عيوب شعر مطرح شده است . نكات مورد انتقاد ، كه توسط منتقدان ، چه اروپايي و چه عرب و ايراني ، اقامه مي شده هميشه يكسان بوده است . اهم اين نكات را مي توان بدين قرار خلاصه كرد :

1 . پايبندي به قافيه و رعايت آن به عواطف و احساس شاعر خدشه وارد ساخته ، آزادي فكر و انديشه را از او سلب مي كند .

2 . رعايت قافيه و پايبندي به آن وحدت موضوع را از بين برده موجب مي شود كه معاني پراكنده اي در يك قطعه شعر وارد شود . همچنين شاعر به سبب توجه به وحدت وزن و قافيه از وحدت معني غافل  مي گردد .

3 . قافيه سازي موجب مي شود كه گاه شاعر سخني را در شعر بياورد كه خود بدان اعتقاد نداشته باشد .

4 . قافيه سازي ، شاعران دوره هاي گذشته را به آوردن كلمات مهجور عربي در شعر فارسي تشويق كرده و از اين را بسياري از لغات عربي وارد زبان فارسي شده است .

5 . رعايت قافيه و پايبندي به آن موجب مي شود كه كلمات زائد در شعر گنجانده شود و شاعر ناچار زيبايي شعر را به عيب حشو زايل سازد !

قافيه تنها از سوي منتقدان و مخالفان آن مورد ايراد و انتقاد واقع نشده بلكه موافقان قافيه و برخي از قافيه سازان نيز گاه آن را مخل به حساب آورده اند چنانكه مولوي گفته است :

   لفظ و قول و حرف را بر هم زنم        تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم

و در جاي ديگر :

         قافيه انديشم و دلدار من   گويدم منديش جز ديدار من

در اينكه قافيه ( در شعر سنتي ) شاعر را مقيد مي سازد و مشكلاتي در كار شاعر به وجود مي آورد ترديدي نيست ، اما در برابر امتيازات بسياري كه قافيه به شعر مي دهد .

(( روشن است كه قافيه و بحر سدّ راه و مشكل عظيمي براي بيان هنرمند است و اگر هنرمند انديشه و احساس خود را مي توانست در قالب نثر بيان كند  بهتر اداي معني مي كرد ؛ ولي رمز آفرينش شعر و وجه امتياز آن در همين نكته است كه شاعر توائا و هنرمند ( به معني واقعي ) آن است كه با وجود همين حدود و قيود بيان خود را به بهترين و زيباترين صورت ادا كند ، به طوري كه غالباً شعر هنرمندي چون حافظ را اگر بخواهند به نثر برگردانند زيباتر و رساتر از شعر وي نخواهد شد ... ))    

در مورد ارزش و اهميت قافيه در شعر محققان و پژوهشگران قديم و معاصر مطلب زيادي نوشته اند . دكتر عيدالحسين زرين كوب در (( شعر بي دروغ ، شعر بي نقاب )) مي گويد :

(( در قافيه چند خاصيت هست : اول آنكه با تكرار و تراجع اصوات آخر كلمه حالتي به كلام مي بخشد كه در حقيقت موسيقي وزنش را تكميل مي كند و بدين گونه قدرت و تاثير صنعت عجاب انگيز شاعر را     مي افزايد ... خاصيت ديگر قافيه آن است كه نظم و ترتيبي به شعر مي دهد واجزاء آن را متناسب مي كند . ضبط و ربط آنها را آسان مي نمايد ، وزن و آهنگ را هم تقويت مي كند و گويي به قول بعضي فايدة آن سر و سامان دادن است به شعر ... ارتباط قافيه با معني هم قابل توجه است و مهم . شوتسه ، محقق آلماني در رساله اي كه به زبان آلماني نوشته شده است سبب زيبايي قافيه را اصل تعدد در وحدت نتيجه مي گيرد ، يعني كه بي اين تعدد وحدت شعر چيزي نيست جز يكجور يكنواختي تحمل ناپذير . بعلاوه به اهميت آن در مساعدت به حافظه نيز توجه كرده اند .... ))   

مؤلف (( موسيقي شعر )) تحقيق جامع و كاملي در زمينة نقش قافيه انجام داده به نحوي عالمانه اهميت و مقام قافيه را در شعر روشن ساخته است . به طوري كه كار هر پوينده اي را در اين زمينه آسان كرده است . او با توجه به نظريات ناقدان غرب و تأملات برخي معاصران از راز پيوستگي قافيه با شعر و مقام آن در زيبايي شعر سخن گفته ، نقش مهم قافيه را در پانزده مورد مشخص ساخته است . آنچه در پي مي آيد اشارة مختصري است به موارد پانزده گانه كه تمامي آن مربوط به پژوهشگر مزبور است و از كتاب موسيقي شعر تلخيص شده است .

1 . تاثير موسيقيايي : قافيه در حقيقت به منزلة دستگاه مولد صوت است زيرا اگر دو غزل با دو قصيده را در يك وزن و يك موضوع اما با دو قافيه مختلف سروده شده است با يكديگر بخوانيم تأثير اين شعر ها با هم متفاوت خواهد بود و اين اختلاف تأثير ، از اختلاف قافيه هاست كه از نظر موسيقيايي هر كدام آهنگ مخصوص به خود دارد .

نكته ديگر در باب جنبة موسيقيايي قافيه اين است كه در گفتگو معمولي و نثر به آهنگ كلمات توجه نداريم ؛ ذهن فقط متوجه معاني است اما در شعر ، با اينكه هرگز از معاني غافل نيستيم ، از آهنگ كلمات نيز لذت مي بريم و اين لذت بيشتر در اثر برگشت قافيه هاست و در حقيقت گوش بوسيلة قافيه ها تحريك مي شود و احساس لذت و خشنودي مي كند .

2 . تشخّصي كه قافيه ها به كلمات خاص هر شعر مي بخشد : در شعر شاعران هنرمند ، آنها كه به تأثير هنري قافيه توجه داشته اند ، اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه اينان به قافيه به عنوان يك كلمة ساده كه براي پايان بندي مصرعها و ابيات به خدمت گمارده مي شود نگاه نمي كرده اند ، بلكه همواره مي كوشيده اند كه قافيه را از كلماتي انتخاب كنند كه در شعر تشخّص و امتياز دارند و يك كلمة ساده نيستند... ناگفته پيداست كه اگر شاعر بخواهد در شعر روي كلمة خاصي تكيه كند ، اگر آن كلمة را در قافيه قرار دهد اين تشخّص و برجستگي در حد اعلاي خود خواهد بود ... گاهي اين تشخّص و امتياز را در قافيه براي آن ايجاد مي كنند كه قافيه علاوه بر معني خود ، از نظر صوتي نيز به اداي مفهوم كمك مي كند .

3 .   لذتي كه قافيه از برآورده شدن يك انتظار به وجود مي آورد : قافيه هاي پيش در حقيقت نوعي انتظار در خاطر آدمي به وجود مي آورد و قافيه هاي پس از آن اين انتظار را بر مي آورند . لذتي كه از آمدن قافيه در شعر مي بريم تا حدودي به همين مسئله پيوستگي دارد ، يعني در حقيقت لذت برآورده شدن يك انتظار است ...

4 . زيبايي معنوي يا تنوع در عين وحدت : يكي از لذتهاي ديگر كه قافيه به ما مي بخشد ، نوعي زيبايي معنوي است كه از يك خصوصيت رواني ديگر سرچشمه گرفته و آن عبارت از اين است كه وقتي كلمات مشابه را در پايان ابيات مي خوانيم يا مي شنويم احساس مي كنيم كه اين كلمات در عين وحدت با يكديگر متفاوت اند و در عين تفاوت وحدت دارند .

5 . تنظيم فكر و احساس : يكي از مهمترين هنرهاي قافيه در يك شعر ، تأثيري است كه در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد . هنگامي كه قافيه مي آيد خواننده يا شنونده به ياد قرينه مي افتد و از آن قرينه مطالبي را كه با آن پيوستگي دارند ، تداعي مي كند و اين تداعي باعث مي شود كه وحدت ذهني و حالت كلي تأملات شاعر به خواننده منتقل شود در اين باره قافيه به شخص شاعر اين كمك را كرده است كه احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبي در آورده است ... در حقيقت قافيه عواطف را از پريشاني و بي نظمي باز مي دارد و بدان وحدت شكل مي بخشد .

6 . استحكام شعر : جايگزين شدن و استواري يك كلمه در قافيه چندان به استواري شعر كمك مي كند كه اگر بخواهيم تمام كلمات ديگر شعر را پخته و منسجم و استوار جاي دهيم و يكي را از اين نظر ناديده بگيريم استواري ساختمان شعر از بين مي رود ... قافيه به قول ماياكوفسكي (( چفت و بست شعر )) است و اين سخن او بسيار سخن دقيق و قابل ملاحظه اي است . قافيه طرح و پيكرة صوري و صوتي شعر را به وجود مي آورد و اگر نا استوار باشد مايه ضعف سخن مي شود .

7 . كمك به حافظه و سرعت انتقال : اسپنسر در بارة وزن مي گويد : وزن وسيله اي براي صرفه جويي در توجه ذهن به شمار مي رود و لذتي كه از آن حاصل مي شود نتيجة آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزني معهود و آشنا با هم تلفيق شود ذهن آنها را آسانتر ادراك مي كند ... اين سخن اسپنسر را در بارة قافيه بهتر مي توان مطرح كرد ، زيرا ذهن آدمي با شنيدن يك شعر ، بعد كه بخواهد آن را از حفظ بخواند در بسيار موارد از قافيه كمك مي گيرد ، يعني از ياد آوري كلمات هم آهنگ و هم شكل به ياد  جملاتي مي افتد كه اين كلمات در پي آنها بوده اند و ما خود در زندگي خويشتن از اين خاصيت قافيه بهره ها برده ايم و مي توانيم به عنوان يك راه ساده براي حفظ شعر ها از وجود قافيه هاي شعر استفاده كنيم.

8 . ايجاد وحدت شكل : يكي از خصوصيات برجستة قافيه تأثيري است كه در پيوستن مصراعها و دسته بندي آنها به صورت بند ها دارد ، زيرا صداي نخستين هنوز در گوش ما طنين دارد كه صداي دومي – كه مشابه آن است – مي رسد و اين دو يكديگر را مي گيرند . اين خصوصيت پيوند دهندگي تنها در مورد مصراعهانيست ، بلكه گاهي بند ها را نيز به يكديگر پيوند مي دهد و از اين رهگذر وحدت ساختماني شعر را حفظ مي كند .

9 . جدا كردن و تشخّص مصراعها : قافيه در عين اينكه باعث وحدت مصراعها و ايجاد شكل تركيبي شعر مي شود ، وظيفه مقابل اين كار را نيز به عهده دارد . يعني در عين ايجاد وحدت تمايز و دگرگوني و استقلالي نيز به مصراعها مي بخشد .

10 . تداعي معاني : يكي از بزرگترين خصوصيتهاي قافيه مسئلة تداعي معاني است زيرا در موارد بسيار شاعر خود را در اختيار كلمات مي گذارد تا او را به هر وادي كه بخواهند بكشند ... مي دانيم كه (( هر عنصر نفساني كه به قسمت روشن وجدان بازگردد ميل دارد كل حالت نفساني اي را كه خود جزء آن بوده در آنجا احيا كند )) يعني از آمدن هر صورت ذهني يك مشت صور و حالت ذهني ديگر كه همراه آن بوده است . به خاطر آدمي باز مي گردد و اين موضوع خاصيت طبيعي ذهن انسان است كه از هر كلمه مفهومي را و با هر مفهومي يك سلسله مفاهيم ديگر را كه بدان پيوستگي دارند تداعي مي كند از اين خاصيت ذهن كار شعر بيش از هر كار ديگر مي توان سود جست .

11 . توجه دادن به زيبايي ذاتي كلمات : يكي از تأثيرهايي كه قافيه در ذهن ايجاد مي كند مسئلة توجه دادن خواننده است به زيبايي ذات كلمات . بنابر عقيدة schutze وظيفه اي كه قافيه در ايجاد زيبايي دارد اين است كه توجه و فكر ما را به تصديق و مقايسة كلمات به صورت هر چه بيشتر جلب كند . هگل نيز با عقيده اي مشابه به همين نظر معتقد است كه قافيه جنبة فيزيكي الفاظ را از راه جلب توجه ما به كلمات نمايش مي دهد ، بي آنكه توجهي به معاني آنها داشته باشيم ...

12 . تناسب و قرينه سازي : بر روي هم هر نوع تناسب و قرينه سازي ميان اجزاء پراكنده وحدتي پديد   مي آورد كه ادارك مجموع اجزاء را سريعتر و آسانتر مي كند و همين نكته خود سبب احساس آسايش و لذت مي شود و بسياري از فلاسفه و محققان زيبايي شناسي مانند ديدرو معتقدند كه (( تناسب اساس ادراك زيبايي است )) ... ابوريحان بيروني هم از قدما ، معتقد است كه (( نفس آدمي به هر چيز كه در آن تناسبي وجود داشته باشد ميل مي كند و از آنچه بي نظام است روي گردان است و مشمئز . )) 

13 . ايجاد قالب مشخص و حفظ وحدت : كلمات يك شعر همين كلمات سادة زبان هستند كه در اثر نوع گزينش و پسند شاعر و حالت تركيبي آنها با يكديگر آنقدر برجستگي و تشخّص پيدا مي كنند كه خواننده تصور مي كند . در جايي كه بايد زبان نرم شود قافيه نيز بيش از ديگر كلمات – چنين شكلي به خود       مي گيرد و در جايي كه بايد درشت باشد به گونه اي ديگر چهره مي نمايد و در هر مجالي كه شاعر سخن    مي گويد قافيه براي او قالب خاص سخن مي آفريند و در هر قسمت وحدت و آهنگ گفتاري او را حفظ    مي كند ....   

14 . توسعة تصويرها و معاني : مارمونتل مي گويد : لذتي كه كه از قافيه حاصل مي شود نتيجه روشني و زيبايي است كه قافيه در كار بيان شعر مي بخشد و اين سخن درستي است زيراكه مي توان قافيه را به نوعي ترانسفورماتور الكتريكي تشبيه كرد . اگر كلمات و مصراعها را به صورت رشتة سيمي تصور كنيم كه احساسات و عواطف و انديشه هاي شاعر را از خود گذرداده به خواننده منتقل مي كنند قافيه را بايد به منزلة يك ترانسفورماتور به حساب آوريم كه در هر فاصله اي مجموعه اي از احساسات شاعر را به خواننده    مي رساند و در هر قسمت آنچه را كه از بخش اول باز گرفته تقويت مي كند و با قسمت اخير مي آميزد ...

15 . القاء مفهوم از راه آهنگ كلمات : اين خصوصيات قافيه همة شعرها نيست . اما قابل توسعه و گسترش است در بسياري از شعرها قافيه علاوه بر اداي وظيفه هايي كه گفتيم از نظر صوتي ترسيم مفهوم شعر است . اگر موضوع شعر حالت ندبه و فرياد كشيدن باشد قافيه نيز اين حالت را از نظر صوتي نمايش مي دهد و اين چيزي است وراي جنبة موسيقيايي قافيه و يا گوشة مشخصي است از همان كه جاي دقت و گسترش بسيار دارد .

اين بود خلاصه اي از آنچه (( موسيقي شعر )) در زمينة نقش و مقام قافيه در شعر نگاشته است .

قافيه در شعر نو وجود دارد ، اما از نظم و ترتيب و اصول دقيق شعر سنتي برخوردار نيست و شاعر التزامي به آوردن آن در پايان مصراعها يا ابيات ندارد بلكه در هر كجا كه مناسب بداند آن را مورد استفاده قرار مي دهد . براي تشريح چگونگي قافيه در شعر نو بهتر است از زبان نيما صحبت كنيم . بنيانگذار شعر نو در موقعيتهاي مختلف از قافيه و كاربرد آن در شعر نو وهمچنين ارزش و اهميت قافيه سخن گفته است . او   مي گويد :

(( قافيه در نظر من زيبايي و طرح بندي است كه به مطلب داده مي شود و موزيك طبيعي كلام را درست  مي كند ... قافيه مقيد به جمله خود است ؛ همين كه مطلب عوض شد و جملة ديگر روي كار آمد قافيه به آن نمي خورد .)) 

(( قافيه مال مطلب است ، زنگ مطلب است . مطلب كه جدا شد قافيه جداست . در هر دو مطلب اگر دو قافيه شد ، يقين مي دانم مثل من زشت خواهي دانست . قدما اين را قافيه مي دانستند ولي قبول اين مطلب بيذوقي است . براي ما ، كه به طبيعت كلام دست به هم مي دهيم ، هر جا كه مطلبي است در پايان آن قافيه است . دو كلمه از حيث وزن و حروف متفاوت گاهي اثر قافيه را به هم مي دهند . فراموش نكنيد وقتي كه مطلب تكه تكه و در جملات كوتاه كوتاه است اشعار شما حتماً بايد قافيه نداشته باشد . همين نداشتن عين داشتن است و در گوش من لذت بيشتري مي دهد . ))  

(( شعر بي قافيه آدم بي استخوان است ... قافيه بندي ، آن طور كه من مي دانم و زنگ مطلب آن را اسم   مي گذارم ، بسيار بسيار مشكل است و بسيار بسيار لطيف و ذوق مي خواهد . قافيه غلام شاعر است نه شاعر غلام قافيه و من قافيه را بردة خويش ساخته ام . )) 

(( قافيه بايد زنگ آخر مطلب باشد . مطلب كه جداشد قافيه جداست ... لازم نيست قافيه در حرف روي متفق باشد ، دو كلمه از حيث وزن و حروف متفاوت گاهي اثر قافيه را به هم مي دهند . )) 

(( قافيه يك موزيك جداگانه از وزن براي مطلب است . شعر بي قافيه خانة بي سقف و در است . ))  

(( اگرقافيه نباشد چه خواهد بود ؟ حباب تو خالي ! شعر بي قافيه مثل آدم بي استخوان و وزن بي ضرب است. به حسب ذوق و پس از كار زياد خودتان مي توانيد پيدا كنيد كجا خواننده منتظر قافيه است . هر كه اين انتظار را شناخت قافيه را شناخته است . ))

چنانكه ديديم بنيانگذار شعر نو مي گويد : (( شعر بي قافيه آدم بي استخوان است )) و در جاي ديگر : (( شعر بي قافيه خانة بي سقف و در است . )) سخن نيما را اگر به بيان ديگر بازگو كنيم بايد بگوئيم : (( شعر بي قافيه شعر نيست زيرا آدم بي استخوان آدم نيست و خانة بي سقف و در خانه نيست . )) 

استناد به سخن نيما در مورد قافيه و نيز توجه او به وزن در بسياري از شعرها به معني طرفداري از استمرار اسلوبهاي كهن و رعايت وزن و قافيه به شيوة سنتي نيست . هرگز نمي توان انكار كرد كه نوآوري و ايجاد تغيير و تحول در شعر فارسي نياز زمانه بود و ظهور شعر نو و شاعران نو گو به شعر فارسي طراوت و تازگي بخشيد . تداوم شعر به يك شيوه و يك شكل و تكرار مضامين گذشته در طول مدتي بيش از هزار سال خسته كننده و ملال آور بود .

اگر نياز زمانه نبود چگونه شعر نو در برابر شعر پر اقتدار كهن ياراي خودنمايي داشت ؟جواب: چون در آن عصر شاعر کلاسیک سرای قوی وجود نداشت.

در ضرورت نوآوري و لزوم تغيير و تحول در شعر فارسي به اندازة كافي سخن گفته شده و ظهور صدها شاعر نوگو و ارائه اشعاري زيبا به شيوة نو جايي براي انكار اين شعر باقي نگذاشته است . اما در چگونگي شعر نو و معيارها و ضوابطي كه آن را مشخص مي سازد سخن بسيار است .

همزمان با نيما و بعد از او گروه بيشماري به عنوان شاعر نوگو در عرصة شعر ظاهر شدند و به زعم خود اشعارشان را در روزنامه ها و مجلات و دفترها و ديوان هاي گوناگون منتشر ساختند .

برخي بدون استحقاق ، تنها به لطف همفكران و دوستان روزنامه نگار به نام و شهرتي دست يافتند .

در ساخته هاي آنها اثري از تازگي ، زيبايي لفظ و زيبايي معني نمي توان يافت اما ملاحظات عقيدتي و همفكري و دوستي ، آنان را به شهرت كاذب رسانيد نيما خود از اين مدعيان نوگويي و ساخته هايشان در رنج و غذاب بود و مي گفت :

«نمونه ها ي تازه ترين شعرهاي ما نشانة نموداري از شك و ترديد و ندانم كاري و كارهاي بي نظم و از پيش خود است، چون اساس كار از روي هوسناكي است و كمتر از روي واقعيت و لزوم و حالي شعر گفته مي شود كمتر از روي واقعيت و لزوم و حالي هم گوينده پي جوي مصالح و وسايل كار خود است ؛ در صورتي كه ما آغاز مي كنيم و در آغاز به كار نقصان بيشتر است و به دانستن راه و تجربة ديگران نیازمندیم».

یک موی تو را به کهکشان ها ندهیم

 

ما عــزّتِ خــود به مــالِ دنیــا ندهیم

بــر قـــومِِ سیاهکــار رســــوا ندهیم

ای قاضــی با شــرف خــدا می داند

یک موی تو را به کهکشان ها ندهیم

 

27بهمن 1391 طارق خراسانی

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

شاگردان یه گردِ فرزانه ی عشق حلقه زده بودند و منتظر آن بودند که استاد سحن گوید، استاد در خود فرو رفته بود و گویی در جهانی دیگر سیر می کرد، سکوت تمام کلاس را فراگرفته بود و حتی صدای نفس های شاگردان شنیده نمی شد که ناگهان استاد لب به سخن گشود:

"با اجازه ی مافوق ترین نیروی قدرت و عظمت یک محیط سعادتِ درخشنده ی وحدت نوینِ جهانی"، و ناگهان نگاهی به یک شاگردِ تازه وارد کرد و گفت:

بسم الله الرحمن الرحیم ، شاگردِ تازه وارد لبخندی بر لبانش نقش بست و دستش را بعنوان اجازه برای صحبت کردن بالا آورد که استاد با همان لبخندی که بر لب شاگردِ تازه وارد بود لبخندی زد و سپس فزمود:

بسم الله الرحمن الرحیم  خطاب به خدای غائب از نظر است و  اگر من برای سخن گفتن اجازه خواستم دلیل آن بود که آن خدای پنهان از نظر ها را درجمع  می بینم مگر نه آنکه حکیم و فیلسوف بزرگ شرق حضرت امام (ره) فرمودند: عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید، عزیزم نمیدانم جواب سئوال شما را داده ام یا خیر.

لبخند از لبان شاگرد تازه وارد محو شد و از شوق آنکه استادی فرزانه  و به عالم غیب رَه یافته را جُسته بود می گریست.

استاد شاگرد را سپاس گفت و فرمود لطفاً از آنچه در دلت می گذرد دوستان را با خبر ساز، جوان مودبانه از جای برخاست و چنین گفت: من تازه  به محفل شما آمده ام  و شنیده بودم شما سال ها به عنوان معلم ممتاز دینی در نارمک دروس دینی را تدریس می فرمودید وقتی شما با اذن و اجازه از مافوق ترین نیروی قدرت و عظمت سخن را آغاز فرمودید در دل معترض شدم و دلیل هم آن است که  ما هماره کارهایمان را با جمله ی بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می کنیم و در دل گفتم اگر این مرد جمله ی بسم الله الرحمن الرحیم را بر لب نیاورد دیگر در کلاس های درس معرفتی وی شرکت نخواهم کرد که ناگهان شما نگاهی به من کرده و فرمودید بسم الله الرحمن الرحیم.

زبان تبر -دعایی فراتر از دعای شیوانا

هیزم شکن تنومند اما بدخلقی در نزدیکی دهکده‌ی شیوانا زندگی می‌کرد. هیزم شکن بسیار قوی بود و می‌توانست در کمتر از یک هفته یک صد تنه‌ی تراشیده‌ی درخت قطور را تهیه و تحویل دهد اما چون زبان تلخ و تندی داشت با اهالی شهرهای دور قرار داد می‌بست و برای مردم دهکده‌ی خودش کار نمی‌کرد.

برای ساختن پلی روی رودخانه نیاز به تعداد زیادی تنه‌ی درخت و الوار بود و چون فصل باران و سیلاب هم نزدیک بود، اهالی دهکده مجبور بودند به سرعت کار کنند و در کمتر از دو هفته پل را بسازند. به همین خاطر لازم بود کسی نزد هیزم شکن برود و از او بخواهد که کارهای جاری خودش را متوقف و برای پل دهکده تنه‌ی درخت آماده کند.

چند نفر از اهالی نزد او رفتند اما جواب منفی گرفتند. برای همین اهالی دهکده نزد شیوانا آمدند و از او خواستند به شکلی با مرد هیزم شکن صحبت و او را راضی کند تا برای پل دهکده الوار آماده کند.

شیوانا صبح روز بعد اول وقت لباس کارگری پوشید. تبری تیز را روی شانه‌ گذاشت و به سمت کلبه‌ی هیزم شکن رفت. مردم از دور نگاه می‌کردند و می‌دیدند که شیوانا همپای هیزم شکن تا ظهر تبر زد و درخت اره کرد و سرانجام موقع ناهار با او سر گفتگو را باز کرد و در خصوص نیاز اهالی به پل و باران شدیدی که در راه است برای او صحبت کرد. بعد از صرف ناهار هیزم شکن با شادی و خوشحالی درخواست شیوانا را پذیرفت و گفت از همین بعد از ظهر کار را شروع می‌کند. شیوانا هم کنار او ایستاد و تا غروب درخت قطع کرد.

شب که شیوانا به مدرسه برگشت اهالی دهکده را دید که با حیرت به او نگاه می‌کنند و دلیل موافقت هیزم شکن یک دنده و لج‌باز را از او می‌پرسند. شیوانا با لبخند اشاره‌ای به تبر کرد و گفت: “این هیزم شکن قلبی به صافی آسمان دارد. منتهی مشکلی که دارد این است که فقط زبان تبر را می‌فهمد. بنابراین اگر می‌خواهید از این به بعد با هیزم شکن هم کلام شوید چند ساعتی با او تبر بزنید. در واقع هرکسی زبان ابزار شغل خودش را بهتر از بقیه می‌فهمد و شما هر وقت خواستید با کسی دوست شوید و رابطه‌ی صمیمانه برقرار کنید باید از طریق زبان ابزار شغل و مهارت او با او هم کلام شوید.”

صدها برابر موثرتر از دعای شیوانا

مردی چوپان از دهکده‌ای دور دست تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده ی شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت: “چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت‌ترین و پروارترین گوسفندهای گله‌ام را برای مدرسه آورده‌ام تا برایم دعا کنید که برکت گله‌ام بیشتر شود.”!
شیوانا بلافاصله پرسید: ”آیا در دهکده‌ی تو آدم فقیری نیست؟”

مرد چوپان با ناراحتی گفت: “اتفاقا چرا هست. به دلیل خشک‌سالی مردم دچار مشکل شده‌اند و خانواده‌های فقیر زیادی از جمله فامیل‌های نزدیک خودم، امسال در دهکده نیازمند کمک و برکت هستند.”

شیوانا با ناراحتی گفت: “و تو با وجود این، گوسفندها را به زحمت از آن راه دور اینجا آورده‌ای که دعا و برکت جذب کنی؟ زود برگرد و گوسفندها را به مردم دهکده‌ی خودت برسان! برای اینکه تنها نباشی تعدادی از شاگردان با مقدار کمی آذوقه همراهت می‌فرستم.”
مرد چوپان با ناراحتی گفت: “اما ما می‌خواستیم شما برایمان دعا کنید تا برکت و فراوانی دوباره به سراغمان آید.”

شیوانا تبسمی کرد و گفت: “اگر این گوسفندان را به نیازمندان واقعی در دهکده‌ی خودت برسانی، مطمئن باش دعای خیری که آنها در حق تو می‌کنند از دعای شیوانا و اهل مدرسه‌ی او صدها برابر موثرتر و کارسازتر است و تو تا آخر عمر هرگز نیازی به دعای هیچ شیوانایی نخواهی داشت.”

شیوانا کیست؟

بيوگرافي شيوانا نويسنده و داستان سراي هندي

 شيوانا يكي از معروفترين نويسندگان مجله در قرن بيستم و پيشگام در داستان سرائي در هند ميباشد .او  جايزه پاداما شري كه مربوط به ادبيات هند ميباشد را در سال 1982 از آن خود نمود .

در دهه 60 و 70 ميلادي ، آثار ادبي اين داستان سراي معروف همانند Dharmayug و Saptahik Hindustan  به صورت سريال در مجله و روزنامه به چاپ رسيد و هم چنين داستان هاي او  به صورت سريالهاي تلويزيوني تبديل گرديد و بيندگان بسياري را به خود جلب نمود  

در دوران نويسندگي اش او فرهنگ Kumaon را ايجاد نمود كه تا حدودي بعنوان زبان گفتاري كشور هند شناخته شد . مرگ او در زمان 2003 اتفاق افتاد و دولت هند او را بعنوان ياري رسان در ادبيات هند تشريح نمود و دنيا يك رمان نويس معروف را بعد از مرگ شيوانا از دست داد

شيوانا در 17 اكتبر سال 1924 در شهر Rajkot بدنيا آمد جائي كه پدر او وليعهد حكومتي آن شهر بود مادر او  محقق زبان سانسكريت و دانشجوي رتبه اول در شهر Lucknow Mahila Vidyalaya بود .بعدها كه پدر او سمت مهمتري در كنسولگري هند گرفت آنها به شهر orcha نقل مكان كرند و پدر او موقعيت مهمتري را گرفت و دوران كودكي شيوانا تحت تاثير مكان هاي مختلف قرار گرفت و بينش او در كارهايش نمايان گرديد و در شهر Lucknow او بعنوان شاگرد اول شناخته شد وقتي او بزرگتر شد بهمراه برادر و خواهرش براي زندگي نزد پدر بزرگ خود رفت و عضو دانشگاه هندي باناراس گرديد

در سال 1935 كه شيوانا در سن 12 سالگي بود اولين داستان او  در روزنامه هندي كودكان به چاپ رسيد

و در سال 1951 داستان كوتاه او در روزنامه 'Main Murga Hun' به چاپ رسيد و از ان روز به بعد  ملقب به شيوانا گرديد

اولين رمان او در اوائل 16 سالگي به چاپ رسيد و او چندين اثر هنري در 10 سال اول زندگيش در روزنامه هندوستان به چاپ رسانيد . داستان Dharmayug به چندين زبان ترجمه گرديد و در سال 1982 او جايزه ادبيات هندي را دريافت نمود .

او در نويسندگي بسيار توانمند بود و بيش از 40 رمان – داستان هاي كوتاه بسيار و صدها مقاله را نوشت ،يكي از مشهورترين آثار هنري او داستان Chaudah Phere ميباشد كه بر اساس سفر او به روسيه پايه ريزي شده است

در اواخر زندگيش شروع به نوشتن شرح زندگي خود كرد و در سال 2005 – دختر او شرح حال مادرش را به نام صداي مادر به چاپ رسانيد و فرزندانش او را به عنوان دوست قديمي ياد مي كنند

در تاریخ مشرق زمین شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند، اما در عین حال کشاورز ماهری هم بود و باغ سیب بزرگی را اداره می کرد. درآمد حاصل از این باغ صرف مخارج مدرسه و هزینه زندگی شاگردان و مردم فقیر و درمانده می شد. درختان سیب باغ شیوانا هر سال نسبت به سال قبل بارور تر و شاداب تر می شدند و مردم برای خرید سراغ او می آمدند. یک سال تعداد سیب های برداشت شده بسیار زیادتر از از قبل بود و همه شاگردان نگران خراب شدن میوه های بودند. در دهکده ای دور کاهن یک معبد بود که به دلیل محبوبیت بیش از حد شیوانا، دائم پشت سر او بد می گفت و مردم را از خرید سیب های او بر حذر می داشت. چندین بار شاگردان از شیوانا خواستند تا کاهن معبد را گوش مالی دهند و او را جلوی معبد رسوا کنند، اما شیوانا دائما" آنها را به صبر و تحمل دعوت می کرد و از شاگردان می خواست تا صبور باشند و از دشمنی کاهن به نفع خود استفاده کنند. وقتی به شیوانا گفتند که تعداد سیب های برداشت شده امسال بیشتر از  قبل است و بیم خراب شدن میواه های میرود٬ شیوانا به چند نفر از شاگردانش گفت که بخشی از سیب ها را با خود ببرند و به مردم ده به قیمت بالا بفروشند، در عین حال به شاگردان خود گفت که هر جا رسیدند درسهای رایگان شیوانا را برای مردم ده بازگو کنند و در مورد مسیر تفکر و روش معرفتی شیوانا نیز صحبت کنند. هفته بعد وقتی شاگردان برگشتند با تعجب گفتند که مردم ده نه تنها سیب های برده شده را خریدند بلکه سیب های اضافی را نیز پیش خرید کردند. یکی از شاگردان با حیرت پرسید: "اما استاد سوالی که برای ما پیش آمده این است که چرا مردم آن ده با وجود اینکه سال ها از زبان امین معبدشان بدگویی شیوانا را شنیده بودند ولی تا این حد برای خرید سیب های شیوانا سر و دست می شکستند؟" شیوانا پاسخ داد: جناب کاهن ناخواسته نام شیوانا را در اذهان مردم زنده نگه داشته بود، شما وقتی درباره مطالب معرفتی و درسهای شیوانا برای مردم ده صحبت کردید، آنها چیزی خلاف آنچه از زبان کاهن شنیده بودند را مشاهده کردند، به همین خاطر این تفاوت را به سیب ها هم عمومیت دادند و روی کیفت سیب های شما هم دقیق شدند و عالی بودن آنها را هم تشخیص دادند. ما سود امسال را مدیون بدگویی های آن کاهن بد زبان هستیم. او باعث شد مردم ده با ذوق و شوق و علاقه و کنجکاوی بیشتری به درس های معرفت روی آودند و در عین حال کاهن خود را بهتر بشناسند! پیشنهاد می کنم به او میدان دهید و بگذارید باز هم بدگویی و بد زبانی اش را بیشتر کند. به همین ترتیب همیشه می توان روی مردم این ده به عنوان خریدار های تضمینی میوه های خود حساب کنید. هر وقت فردی مقابل شما قد علم کرد و روی دشمنی با شما اصرار ورزید. اصلا" مقابلش نایستید، به او اجازه دهید تا یکطرفه در میدان دشمنی یکه تازی کند. زمان که بگذرد سکوت باعث محبوب تر شدن شما و دشمنی او باعث شکست خودش می شود. در این حالت همیشه به خود بگویید، قدرت من بیشتر است چرا که او هیچ تاثیری روی من ندارد و من هرگز به او فکر نمی کنم و بر عکس من باعث می شوم تا به طور دائم در ذهن او جولان دهم و او را وادار به واکنش نمایم، این جور مواقع سکوت نشانه قدرت است.

هرگز با خودت قهر مکن.

به شیوانا خبر دادند که یکی از شاگردان قدیمی‌اش در شهری دور ، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردی را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمی رسید. بدون اینکه استراحتی کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.

مقابلش ایستاد‌؛ سری تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه میکنی دوست قدیمی؟!!

شاگرد لبخند تلخی زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقت درس‌های شما را نداشتم استاد! حق من خیلی بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمده‌اید تا به من چه بگویید؟

شیوانا تبسمی کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو میدانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.

شاگردِ مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنی این همه راه را به خاطر من آمده اید؟!!

شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست.

درس امروز این است:

هرگز با خودت قهر مکن.

هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنی.

و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنی.

به محض اینکه خودت با خودت قهر کنی دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بی‌اعتنا می‌شوی و هر نوع بی‌حرمتی به جسم و روح خودت را میپذیری.

همیشه با خودت آشتی باش و همیشه برای جبران خطاها به خودت فرصت بده.

تکرار میکنم: خودت آخرین نفری باش که در این دنیا با خودت قهر میکنی.

درس امروز من همین است.

شیوانا پیشانی شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتی کند به سمت دهکده‌اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمی‌اش وارد مدرسه شده و سراغش را میگیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسی تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.

شیوانا تبسمی کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت :اکنون که با خودت آشتی کرده‌ای یاد بگیر

که از خودت طرفداری کنی.

به هیچ‌کس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته‌ات وادار به سرافکندگی کند .

همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.

هرگز مگذار دیگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کنی و به تو توهین کنند.

خودت اولین نفری باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع میکنی.

درس امروزت همین است!

 

طنز در ادبيات ايران

با تشکر از وب سابتhttp//tebyan-zn.ir

طنز در ادب فارسی نقش بسیار مهمی دارد و گاهی پبام های عالی و زیبایی را به مخاطب انتقال میدهد و همین طنز خود گاهی اوقات به انسان جسارت می بخشد که در مقابل دشمن با قدرت تمام بایستد.

طنز در ادبيات ايران

معانی طنز : افسوس کردن ، مسخره کردن ، طعنه زدن و ... :

طنز کنان روبهی آمد ز دور          گفت صبوری مکن ای ناصبور ( نظامی ) تا زمان دهخدا و نسیم شمال به کلمه ی « طنز » به معنای امروزی برنمی خوریم .

 1- واژه ی طنز   

در دهه ی 20 عباس اقبال و پرویز ناتل خانلری کلمه ی طنز را برای آثار عبید به کار بردند .( طنز فاخر سعدی ، ایرج پزشکزاد ، ص 39 )

 گذشتگان به جای واژه ی طنز از « هزل » استفاده می کردند :

هزل خوار مدارید و هزّالان را به چشم حقارت منگرید . ( عبید زاکانی )

 در زبان انگلیسی به طنزsatire  می گویند که از کلمه ی لاتین satira (ظرفی پر از میوه های متنوع برای خدای فلاحت ) گرفته شده است

2-  تقسیم بندی

 در تقسیم بندی قدما به نوع خاصی به نام طنز بر نمی خوریم زیرا  انواع ادبی بر اساس محتوا نام گذاری نمی شدند .

 3- تعاریف طنز  

 طنز فریادی است که در اوج انفجار به پوزخند و قهقهه تبدیل می شود  :

  طنز یعنی گریه های قاه قاه

طنز یعنی خنده های آه آه

طنز، زاده ی غریزه ی اعتراض است .

 طنز یعنی درد و از انسانی که درد می کشد باید انتظار فریاد داشت نه تحریر . طنز ترجمان روحی است ، شیفته ی نظم .

  4- دلیل استقبال از طنز : 

 طنز آینه ای است که بینندگان آن عموماً چهره ی کسی جز خودشان را در آن کشف می کنند و همین علّت عمده ی استقبال است که نسبت به طنز وجود دارد و باز به همین دلیل است که کمتر کسی از طنز می رنجد  ( فرهنگ اصطلاحات ادبی ، سیما داد ، ص 209 )

بدی ها را به شکل اغراق آمیز بزرگ جلوه می دهد تا کم اهمیتی آن ها از بین برود ، در ظاهر می خنداند ولی در باطن به تفکّر وامی دارد . 

از نظر طنز پرداز عیب جهان باید برطرف شود اما مطایبه گو به رفع عیب اعتقادی ندارد.                                                 

 5- طنز نویس

 تفاوت طنز نویس با مطایبه گو طنز پرداز خودش را بالا می گیرد امّا مطایبه گر فروتن است و به همین دلیل مخالف خوانی با هرچه که کهنه و مرده و واپس مانده باشد مبارزه می کند.نمی کند ( نگارش و ویرایش ، احمد سمیعی گیلانی ، ص 61 ) زیستن با طنز پرداز کار آسانی نیست زیرا بیش از حدّ معمول به شرارت ها و حماقت های هم نوعانش آگاهی دارد .( طنز ، آرتور پلارد ، ص 4 )

لازمه ی خنده دریافتی فراحسی و عمیق از رویدادهای اطراف ماست .( بیست سال با طنز ، رؤیا صدر ، ص 1 )

انسان وقتی می خندد که خود را بالاتر از موضوع خنده ببیند .

 6- بنای طنز بر خنده است امّا نه خنده ای از سر شادمانی  

 بذله گویی نشانه ی هوش است پس طنز پرداز باهوش است .wit  دو معنا دارد : هوش و شوخی . ( از صبا تا نیما ، آرین پور ، ج 2 ، ص 36 )          

طنزپرداز با خنداندن فطرت کمال جوی انسان را بیدار می کند تا بر زشتی ها بخندد

 در طنز غربی خنده مسأله ی سبک و شیوه است ؛ یعنی می تواند خنده دار نباشد .

نوعی بی طرفی لازم است تا سخن طنز آمیز نزد شنونده ارزش داشته باشد .

 7- شرایط طنز    

طنز سبکی اجتماعی دارد به همین دلیل مقولات متعالی کمتر در آن می گنجد .   ( طنز ، آرتورپلارد ، صص13-12 )

وقتی از طنز لذّت می بریم که دیگری را گزیده باشد .

 طنز نباید همیشگی باشد : جدّ همه ساله جان مردم بخورد هزل همه روزه آب مردم ببرد ( عبید زاکانی )

 هرچه مخالفت نویسنده وبغض او نسبت به حوادث زندگی شدیدتر باشد به همان نسبت طنز کاری تر و دردناک تر می شود ( از صبا تا نیما ، ج 2 ، ص 36 )

 اگر با سخن ، طنز آمیخته شود تمام حواس مخاطب را به خود جلب می کند .

8- تأثیر طنز

 پیامبر اسلام ( ص ) : طنز در کلام مثل نمک است در طعام .

 آرتور پلارد : چه آسان است کسی را پَست بنامیم آن هم با مزاح .

 چارلز چرچیل : برخود بلرز و رنگ از چهره بباز وقتی که تازیانه ی قهّار طنز به چرخش درآید .

انتقاد صریح و بی پرده است امّا طنز کنایه ای و ایهامی است  :

  9- تفاوت طنز و انتقاد

  هرچند که گربه ی تو خوش خوست      اخلاق سگ تو بی نظیر است

( بهاءالدّین خرّمشاهی )

 انتقاد عبوس و اخمو است امّا طنز دارویی تلخ است با روکش شکلاتی ؛ به قول سعدی : سقمونیای شکرآلود .

تاریخ طنز در مغرب زمین به ادبیّات روم و یونان باستان می رسد .

وّلین شاعر طنز سرای یونان آرخی لوخی ( قرن 7 ق . م ) است و کمدی های آریستوفانس لحنی طنزآمیز دارد .

در ادبیات انگلیس تا پیش از قرون وسطی ، طنز به صورت مستقل وجود نداشت امّا در خلال حکایات دیده می شد مثل حکایات کانتربوری .

 اروپا - از اواخر قرن 16 اوّلین اثر مستقل طنز به نام « قطعه ای ناقابل برای مامس » اثر توماس لوج پدید آمد .

جان  درایدن John Dryden شاعر قرن 17 با آثار « آبسالم » و « آکی توفل » بزرگترین طنز سرای عصر خود شد .

ر اواخر قرن 17 و اوایل 18 طنز در ادبیات انگلیسی به اوج شکوفایی رسید ؛ نویسندگان بزرگ این عصر : جاناتان سویفت ، الکساندر پوپ .

 در قرن بیستم طنز روایتی در رمان و در آثار نویسندگانی چون آلدوس هاکِسلی      ( دنیای قشنگ نو ) و جورج اورول ( قلعه ی حیوانات ) متجلّی شد .

کایت بز و درخت آسوریک از قدیمی ترین آثار طنز در ایران زمین به شمار می رود که « بز » نماد ایرانی بودن و م نخل » نماد سامی بودن است . 

 در ایران پیش از اسلام در میان داستان های انوشیروان به بعضی داستان های طنز بر می خوریم مثل زنجیر عدل  و حکایت پیرمردی نود ساله که گردو می کاشت و از او می پرسند با این سن کاشتن درخت برای تو چه فایده دارد و او به طنز و ریشخند جواب می دهد : دیگران کاشتند ما خوردیم ما بکاریم تا دیگران بخورند .  

 میان آثار شاعران گذشته به نمونه های طنز بر می خوریم از جمله به طنز های مؤدّبانه ی فردوسی ، طنز فاخر سعدی ، طنز رندانه ی حافظ ،  تاریخچه   نقیضه های بسحق اطعمه امّا اوج آن را در آثار عبید زاکانی می بینیم که در اکثر زمینه های طنز پردازی طبع آزمایی کرده است .

 رودکی سمرقندی :

عیــال نه ، زن و فـــرزند نــه ، مئونت نـه

از این ستم همیشه آسوده بود و آسان بود

  مُنجیک ترمذی : گوگرد( نماد کمیابی ) سرخ خواست ز من سبز من پریر/امروز اگر نیافتمی روی زردمی

نمونه های  گفتم که نیک بود که گوگرد سرخ خواست/گر نان ، خواجه خواستی از من چه کردمی

 طنز - فردوسی طوسی : هر آن مام کو چون تو زاید پسر/کفن دوز خوانیمش و مویه گر

 در آثار گذشته

سعدی شیرازی :

به تیشه کس نخـــراشد ز روی خـــارا گِل       

  چنان که بانگ درشت تو می خراشد دل

حافظ شیرازی :

ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند   امام شهر که سجّاده می کشید به دوش

 ایران

 طنز مشروطیت تحت تأثیر آثار اروپایی شکل می گیرد و ترجمه ی آثار خارجی به این امر شتاب می بخشد : حاجی بابای اصفهانی

  بازتابنده ی خواست های اجتماعی سرکوب شده ی مردم ایران است  .

  به دلیل این که طنز این دوره رنگ اجتماعی ـ سیاسی می گیرد از کلمات زشت آن کاسته می شود مثل اشعار دهخدا و نسیم شمال  

  مشروطیت

شاعران با صراحت دربرابر اقدامات استعماری موضع می گیرند و خائنان را با کلمات طوفانی گوشمالی می دهند

 طنز پردازان از ثقیل نویسی دوری می کنند .

 اشرف الدّین گیلانی نقطه ی اوج طنز سیاسی ـ مردمی است .

  دهخدا اوّلین نمونه ی طنز به معنای اروپایی آن را نوشت .

  نویسندگان به دلیل فروکش کردن تب مشروطه خواهی نوجویی های ساختاری می کنند ؛ مثل : یکی بود یکی نبود 

  کودتای 1320   نشریه ی « قرن بیستم » با هجوی تند به نقد جریان های سیاسی می پردازد .

 رواج نشریات ( حدود 65 نشریه فکاهی انتشار یافت )بعد از 1320

 بعضی از نشریات وابستگی مستقیم به شوروی داشتند ؛ مثل : نشریه ی چلنگر .

  بعضی از طنز نویسان این دوره : صادق هدایت ، ایرج پزشکزاد ، بهرام صادقی ، فریدون تنکابنی

در تعریف طنز آمده است: هنری است که عدم تناسبات در عرصه های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر می رسند ، نشان مب دهد و این خود مایه ی خنده می شود، هنر طنز دار ، کشف و بیان هنرمندانه و زیبایی شناختی عدم تناسب دراین «متناسبات» است.































در ادبیات کلاسیک فارسی، طنز در میان آثار نویسندگان دوره‌های مختلف به اشکال گوناگون وجود داشت. در صدر این افراد، عبید زاکانی پدر هنر طنز در ادبیات فارسی است.
اکنون از کتاب رساله ی دلگشای عبید زاکانی ادعای چهارم را می خوانیم.

ادعای چهارم

 مهدی خلیفه در شكار لشكر جدا ماند. شب به خانه عربی بیابانی رسید. غذایی كه در خانه موجود بود و كوزه‌ای شراب پیش آورد. چون كاسه‌ای بخوردند، مهدی گفت: من یكی از خواص مهدی‌ام، كاسه دوم بخوردند، گفت: یكی از امرای مهدی‌ام. كاسه سیم بخوردند، گفت: من مهدی‌ام.

اعرابی كوزه را برداشت و گفت: كاسه اول خوردی، دعوی خدمتكار كردی. دوم دعوی امارت كردی. سیم دعوی خلافت كردی، اگر كاسه دیگر بخوری، بی شك دعوی خدایی كنی!

روز دیگر چون لشكر او جمع شدند، اعرابی از ترس می‌گریخت. مهدی فرمود كه حاضرش كردند، زری چندش بدادند. اعرابی گفت: اشهد انك الصادق و لو دعیت الرابعه (گواهی می‌دهم كه تو راستگویی حتی اگر ادعای چهارم را هم داشته باشی.)

و در پایان اگر چه مذهبیون از سگ به عنوان موجودی نجس و پلید یاد می کنند ولی وفایی که  خداوند  به سگ داده است در کمتر موجودی می توان جُست و برخی افتخار می کردند که عنوان سگ به آنان داده شود ازجمله حسن بیگ ترکمانگویند روزی شاه به شکار رفته بود و حسن بیگ را همراه نبرده بود. او نیز این بیت معروف را بدین مناسبت برای شاه فرستاد:

سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی       تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی؟ و در مقابل بی وفایی های مرسوم که امروزه  در جوامع یشری بسیار  دیده می شود وفای حیوانات انسان را حیرت زده می کندو در این راستا  حقیر چنین سروده است:
ای ســگ مظلــــوم ای گـــاو عــزیــز      از ادب ســر نــزدتان خـــــم می کنم
عـــارف مــا بــوی حـق تشنید، گفـت:      «من سـگ نفسِ خـود آدم می کنم»

مـــا مـی رویـم و پـنــد به آینــده می دهیــم

به بهانه ی بررسي 10 اقتصاد برتر جهان

خدا را شکر که به لطف واسعه و محبت بی حد و حصر او هنوز زنده هستم  و حرف هایم را می زنم  و خدا زا شکر می کنم که نظام ولایت فقیه در کشور کاملا نهادینه گردیده است و هبچ نیروی منفی قادر به نابودی آن نیست، 22 بهمن جاری همه چیز را روشن کرد و عشق مردم به نظام ولایتی هم برای ولی گرانقدر ثابت شد و هم دوستان و دشمنان از این واقعیت کاملا آگاه شدند، حالا برای این مردم باید جان داد چرا؟ چون این مردم برای برپایی این نظام شکوهمند جان داده اند و این سحن رنگ تملق و چاپلوسی به خود ندارد و هر چه به پایان این مقاله نزدیک شویم  بی شک گروهی بسیار عصبانی هم خواهند شد که از نظر حقیر هیچ اشکالی ندارد و باید به فکر کار های بزرگی بود تا مردم رنگ رفاه و سعادت و نیک بختی را ببینند، بنده خود خواسته و تصمیم گرفته ام در گوشه ای بنشینم و کار های فرهنگی و معرفتی خود را به انجام رسانم و بسیار روشن و صادقانه می گویم حقیر انسانی پر از خطا های شخصی بوده که به خود و خدای خودم  ربط دارد و به قول حافظ باید به رَصَد چی ها گفت:

 بــرو ای زاهــد پاکـیــزه ســرشـت

 که گناهِ دگری بر تو نخواهند نوشت

شما بیایید تمام  هم و غم خود را بگذارید برای کار و تلاش و قیل از آن شناسایی دقیق دزدان حرفه ای که با زیرکی تمام به چپاول مال مردم پرداخته اند و این تکته را بدانیم که انسان موجودی طماع و سیری ناپذیر است اگر به یک انسان  ثمام ثروت این کشور را بدهید باز هم احساس نیاز می کند و حاضر نیست که برای همنوعان خود قدمی بردارد، ما دیدیم در طول این سی و چهار سال که برای کسب ثروت چه کردتد و چه خاطرات زشت و ننگینی را گروهی از خود در ذهن تاریخ به ثبت رساتدتد و وقتی هم  به سراغشان میروند  برآشفته شده و خود را پاک و مومن و خدا پرست می خوانند و تا این داستان ها در کشور ما ادامه داشته باشد ما به لحاظ اقتصادی هیچ کار مهمی را نمی تواتیم انجام دهیم .

من از آن دسته روحانیون با غیرت و پاک نهاد تمنا می کنم درباره دیگر خواهی که به عبارتی منظور و محصولِ معنوی فرهنگ وحدت است بیشتر برای مردم صحبت کنند و به جای ایراد گرفتن های بنی اسرائیلی بیایند به اساس کشور که اقتصاد می باشد فکر کنند من می خواهم چند حرف به واقع گزنده بزنم  ولی اگر  کسی این حرف ها را شنید و از خجالت برافزوخته شد و فهمید اشتباه کرده بداند بنده ی خاص خداست که تا به حال متوجه این حقایق نشده است ولی اگر شمشیر تکفیر را خواسته باشد بر سر من فرود آورد یقین بداند که خود را نابود کرده است چون من خود او هستم.

شما به اشعار حافظ نگاه کنید چقدر این شاعرِ آسمانی از زشتی ریا و تزویر صحبت کرده است و من خودم که این مقاله را دارم می نویسم دچار بیماری ریا هستم و اکثراً این بیماری را داریم ، آیا تا به حال یک نفر پیدا شده است که انگبزه ی پیدایش ریا را توضیح دهد؟

چرا یک نفر را دیدم که برایم به زیبایی تمام آن را شکافت و آن شخص کسی نبود جز عالم ربانی حکیم وحدت سید مسعود ریاضی کرمانشاهی، خدایش بیامرزاد که از تبار بیدار دلان عاشق بود.

او مجتهد و معلم دینی این کشور بود و در 9 سالگی به منبر رفت و برعلیه شاه و بی عدالتی ها ی او سخنرانی کرد و شاید کسی از مردم عادی نداند که او در 9 سالگی محبوس شد، کارش ارشاد بود و حکمت می گفت چون عاشق شده بود و دیگر سر از پا نمی شناخت، جوانانی را آن چنان آموزش داد که در سراسر این گیتی هم اکنون با افتخار رایت معرفت الهی را بردوش کشیده اند و در صف مقدم بیداری در حرکت می باشتد، آنان هم چشم سر دارند و هم چشم دل.

بگذریم صحبت از اقتصاد کشور است چیزی که به واسطه ی رشد آن این انقلاب بزرگ و پر شکوه ماندگار خواهد شد و الا در مقطعی از تاریخ ناباورانه از پایه و بُُن خدای ناخواسته فرو خواهد پاشید مردان خردمند امروز را به دقت می پایند ولی چشمان نیز بین آنان افق های دور دست را نیز می نگرد، آیا با این وضیعت فراوانی دروغ و ریا و خودخواهی ها ما می توانیم آینده ای روشن را برای کشور خود متصوّر باشیم؟

قطعا از من سئوال می کنید چه باید کرد؟ بنده نظام جمهوری را برای اقتصاد کشورم سمی مهلک می دانم ، خصوصاً هر چهار سال یک نفر می آید و زمام اداره ی کشور را به دست می گیرد و گروهی در کنار او بیت المال را غارت می کنند و بعد گروهی دیگر می آید و در این سلسله ی ظلم و تباهی قرار گرفته و به فساد می پردازند، شما الان را در نظر نگیرید که ولی گرانقدر ما، شب و روزش را برای اداره ی کشور صرف می کند و ازطرفی مردم  هم به واقع عاشق و شیفته ی آن بزرگوار هستند این دیگر ریا و حرف مفت زدن نیست و یک حقیقت است، من سئوال می کنم وجداناً جواب مرا بدهید آیا بعد از ایشان کسی جز امام زمان(عج) می تواند این مردم را به گردِ خود اینگونه پر شور جمع کند؟ به والله قسم اگر کسی جز آن حضرت چتین قدرت جذب مردمی را داشته باشد.

پس تا سایه مبارک این مرد بزرگوار بر سر ما هست ای کسانی که تواسته اید خود را به فراز هرم قدرت برسانید برای رضای خدا و آبروی این ملت در مقابل ملل جهان، به خود آیید و دست از قساد های اقتصادی بکشید، به خود و مردم خود رحم کنید فراموش نکنید انقلاب اسلامی را فراموش نکنید 22 بهمن 1357 را، دیدید چگونه خداوند قاهر و توانا روزگار گروهی خود خواه را به سیاهی و تباهی کشاند.

دیـدی ز آستین غیــب بـرادر، چگـــونه دست

بیـرون در آمـد و بُـت و بُـت واره ها شکست؟

مـــا مـی رویـم و پـنــد به آینــده می دهیــم

آری بــه بُتـگـــــر و بُـت بـان و بُـت پَــــرست

از کــوچــه هــای تنــگِ جنــایت اگـــــر رویـد

بی شک که ضربه های خدایی هماره هست

نـارم بـه آنـکـــه بنــده ی سیــم و زری نشـد

مـــردانـه بَـنــد هــای تعلق ز پــا گســسـت

فـــرزانـه یـارِ مـن کــه بــود پیـــر می فـروش

آخــر به جــامِ باده ی جان بی خبــر نشست

گفتم حدیث عشــق بخــوانم ، به خنده گفت:

«طـارق بنوش باده کـه گویم به گوش مست»


بررسي 10 اقتصاد برتر جهان

منبع
http://daymirdad.blogfa.com
واحد اطلاعات اقتصادي اكونوميست در تازه‌ترين گزارش خود به بررسي 10 اقتصاد برتر نوظهور جهان پرداخت و چين را در رتبه نخست از اين نظر قرار داد.

به گزارش فارس، اين روزها در دنياي اقتصاد و كسب و كار با نام كشورهايي برخورد مي‌كنيم كه تا پيش از اين يا اصلاً خبري از آنها در اقتصاد دنيا نبود يا خيلي كم با نامشان برخورد مي‌كرديم. اين كشورها با پيشرفت‌هاي اقتصادي خود در سال‌هاي اخير در جمع برترين اقتصادهاي نوظهور قرار گرفته‌اند.

شنيدن نام چين در رده نخست هر نوع رده‌بندي به ويژه اگر اقتصادي باشد، ديگر چندان تعجب‌آور نيست. پرجمعيت‌ترين كشور دنيا اين بار رده نخست اقتصادهاي برتر نوظهور را از آن خود كرده است. چيني‌ها كه بالاترين توليد ناخالص ملي دنيا را پس از آمريكا به ميزان 99/4 تريليون دلار در اختيار دارند، توانستند اقتصاد خود را به شدت بالا بكشند و حالا از جمله كشورهاي تعيين‌كننده در اقتصاد جهان به شمار مي‌روند.

گزارش گلوبال ورلد ريپورت نشان مي‌دهد تا سال 2015 چين با پيشي گرفتن از ژاپن دومين اقتصاد برتر دنيا خواهد بود. هند دومين كشور پرجمعيت دنيا دومين اقتصاد نوظهور هم هست. صندوق بين‌المللي پول پيش‌بيني كرد توليد ناخالص ملي هند تقريباً به رقم قابل توجه 3/1 تريليون دلار برسد و اين يعني هند در رده يازدهم بزرگترين اقتصادهاي حال حاضر دنيا قرار مي‌گيرد. هندي‌ها با 467 ميليون نفر نيروي كار بين تمامي كشورهاي جهان در رده دوم قرار دارند.

روسيه دوازدهمين قدرت برتر اقتصادي دنيا به لحاظ توليد ناخالص ملي سومين اقتصاد برتر نوظهور هم هست. اين كشور پهناور كه از مواهب طبيعي زيادي از جمله نفت و گاز سود مي‌برد بيشترين رشد اقتصادي خود را مديون توجه به بازار در كنار استفاده درست از منابع و مواهب خدادادي مي‌داند.

ميانگين درآمد ماهانه روس‌ها كه در سال‌هاي نه چندان دور كمتر از 500 دلار بود، حالا به حدود 1000 دلار در ماه رسيده است. همين امر حكايت از پيشرفت اقتصادي چشمگير كشوري دارد كه بيشترين منابع گاز طبيعي جهان در آن است.

برزيل اقتصاد سرزمين فوتبال و قهوه به لحاظ توليد ناخالص ملي، هشتمين قدرت برتر به شمار مي‌رود. بازارهاي نسبتاً آزاد و بها دادن به اقتصاد داخلي از جمله دلايلي است كه برزيل را به رده چهارم برترين اقتصادهاي نوظهور رسانده است. اين كشور با رشد 5 درصدي در توليد ناخالص ملي يكي از سريع‌ترين رشدهاي اقتصادي در سطح جهان را داشته است. تركيه به عنوان هفدهمين قدرت اقتصادي دنيا به لحاظ توليد ناخالص ملي، پنجمين اقتصاد نوظهور دنياست.

اصلاحات گسترده اقتصادي كه از سال 1983 در اين كشور آغاز شد، زمينه اين رشد در اقتصاد همسايه غربي ايران را فراهم كرد. روابط نزديك تركيه با ديگر اقتصادهاي نوظهور باعث ايجاد بازارهاي گسترده براي فروش كالاهاي ترك در اين كشورها شده است.

امروز اقتصاد مكزيك يازدهمين اقتصاد برتر دنياست. بعد از دهه 1990 اقتصاد و فناوري با سرعت هرچه تمام‌تر در اين كشور توسعه پيدا كرد. اكنون اقتصاد مكزيك نه تنها اقتصادي نوظهور در دنيا است بلكه در جمع برترين‌ها قرار دارد. اقتصاد اين كشور متشكل از صنعت و خدمات است و بخش خصوصي هم حضور پررنگي در آن دارد. اندونزي كه بزرگترين اقتصاد فعلي جنوب شرق آسيا هم محسوب مي‌شود در سال‌هاي اخير با همت دولت به رشد بسيار بالايي دست يافته است. خدمات عمومي، صنعت و كشاورزي از جمله پايه‌هاي اقتصاد اندونزي به شمار مي‌روند.

برخلاف ديگر اقتصادهاي جهان، اقتصاد لهستان اقتصادي با درآمد بالاست و رتبه ششم در اروپا را به خود اختصاص داده است تنها كشوري كه در توليد ناخالص ملي كاهش به خود نديده از رشد اقتصاد بسيار سريعي برخوردار است. ميزان رشد اقتصادي اين كشور معادل 6 درصد است. امارات كشور كوچك حاشيه خليج فارس و همسايه جنوبي ايران از جمله كشورهايي است كه تغييرات سريعي را در اقتصاد خود ديده است. شاخص‌هاي اجتماعي اقتصادي بسياري از جمله سرانه توليد ناخالص ملي و سرانه مصرف انرژي در اين تغييرات سريع نقش مهمي ايفا كرده اند.

مهمترين دليل جاي گرفتن تايلند در جمع 10 قدرت اقتصادي برتر نوظهور صادرات اين كشور است. صادرات اين كشور به ديگر كشورها دو سوم توليد ناخالص ملي اين كشور را تشكيل مي‌دهد.

برای خدمت نه ثروت


قبل از ورود به ...

بعد از پایان خدمت شرافتمندانه!!

ورود به دولت باید برای خدمت به دین، مردم،کشور و آرمان های مقدس انقلاب اسلامی باشد نه کسب ثروت.

قســـم دلا بـه طــارق و آیاتِ نــور آن

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ‏
آن‏گاه كه خورشيد درهم پيچيد،
آنچه آمد ترجمه و دريافتى از آيه است، و در تفسير آن چند نظر آمده است.
1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» و ... منظور اين است كه: آن‏گاه كه نور و روشنايى خورشيد تمام شود، و اين مشعل آسمانى تيره و تار گردد.
2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ربيع» و «ابوصالح» آن‏گاه كه خورشيد فرو افتد و نابود گردد.
3 - از ديدگاه «زجاج» آن‏گاه كه خورشيد بسان عمامه درهم پيچد.
واژه «تكوير» نشانگر آن است كه سرانجام خورشيد فروزان درهم می ‏پيچد، و نور و روشنايى آن به تاريكى می ‏گرايد، و بسان آهن‏ پاره‏اى تفتيده به دور افكنده می ‏شود، و خدا براى بندگانش روشنايى ديگرى پديد می آورد.
وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ‏
و آن‏گاه كه ستارگان تيره و تار گردند،
از ديدگاه گروهى از مفسران پيشين از جمله «مجاهد» «ربيع» و ... منظور اين است كه: و آن‏گاه كه ستارگان از هم بپاشند و فرو ريزند.
امّا از ديدگاه «جبايى» آن‏گاه كه ستارگان دگرگون و تيره و تار شوند.
به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر می ‏رسد؛ چرا كه در آيه ديگرى می ‏فرمايد: و اذا الكواكب انتثرت(64) و آن‏گاه كه اختران پراكنده شوند. با اين بيان ديدگاه نخست كه در اين آيه آمده، بهتر است مگر اين كه بگوييم نخست نور و روشنايى ستارگان نابود می ‏شود و تاريك می ‏گردند، و آن‏گاه فروپاشيده و پراكنده می ‏شوند.
وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ‏
و آن‏گاه كه كوه ‏ها به حركت در آورده شوند و از شدت حركت به‏ صورت گرد و غبار پراكنده و سراب در آيند.
وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ‏
و آن‏گاه كه شتران باردار يا ارزشمندترين ثروت‏ها و امكانات از سوى صاحبان آنها رها گردند، و به حال خود وانهاده شوند.
واژه «عشار» به معنى شترهايى است كه به ده ماهه باردارند، و پس از آوردن بچه نيز به همين عنوان خوانده مى‏شوند. اين ديدگاه پاره‏اى از مفسران پيشين، از جمله «جبايى» است؛ اما از ديدگاه پاره‏اى ديگر اين واژه به معنى ابرهايى است كه نمى‏بارند.
«زهرى» بر آن است كه من تاكنون اين واژه را به اين معنا نديده ‏ام.
و آن‏گاه كه حيوانات وحشى گرد آورده شوند، تا حق پايمال شده برخى به وسيله برخى ديگر، حتى به اندازه زدن يك شاخ و وارد آوردن صدم ه‏اى به ديگرى مورد رسيدگى و جبران قرار گيرد.
وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ‏
با اين بيان در روز رستاخيز خداى دادگر حيوانات وحشى را كه در اين جهان براى امنيت خويش از يكديگر می ‏گريزند، همه را در كنار هم گرد خواهد آورد تا به فراخور حال آنها داد مظلوم را از ظالم و تجاوزكار بگيرد و آنچه بر آنها رفته است جبران گردد.
از ديدگاه پاره‏اى آنچه به عنوان عوض به درندگان و جنبندگان داده می ‏شود ماندگار است، و آن حيوان، حيات و نعمت هماره خواهد داشت؛ امّا به باور پاره‏اى ديگر موقتى است و نه ماندگار.
پاره‏اى برآنند كه خدا از رهگذر فضل و فزون‏ بخشى خويش به آنها پاداشى ماندگار و مناسب می ‏دهد، تا رنج و درد ستم و تجاوز را بزدايد و جبران شود، امّا از ديدگاه پاره‏اى ديگر آنها پس از اين كه حق خويش را دريافتند به صورت خاك درمی ‏آيند.
وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ‏
و آن‏گاه كه درياها بر افروخته و شعله ‏ور شوند و به جوش آيند.
ممكن است منظور اين باشد كه: و آن‏گاه كه آب گوارا و شيرين درياها با آب‏ هاى شور در آميزند و همه آنها به هم بپيوندند.
از ديدگاه «مقاتل»، «مجاهد» و «ضحاك» منظور اين است كه: و آن‏گاه كه با برداشته شدن فاصله از ميان درياها، همه آنها به هم درآميزند و يكپارچه شوند.
امّا از ديدگاه «ابن عباس»، و آن‏گاه كه درياها برافروخته شده و به صورت يكپارچه شعله‏ ور گردند.
به باور «حسن» و «قتاده»، و آن‏گاه كه درياها خشك گردند، و آب آنها يا در زمين فرورود و يابه صورت بخار درآيد و قطره‏اى از آنها نماند.
اما به باور «جبايى» آن‏گاه كه درياها از چركابه و خوناب ه‏اى كه از پيكرهاى عفونی‏  دوزخيان روان است لبريز گردند.
گفتنى است كه منظور از درياها از ديدگاه پاره‏اى، نه درياهاى دنيا كه درياهاى دوزخ است؛ چرا كه درياهاى اين جهان با پديدار شدن رستاخيز نابود می ‏گردند.
وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ‏
و آن‏گاه كه جان‏ ها به هم درپيوندند.
از ديدگاه گروهى از جمله «حسن»، «مجاهد»، «قتاده»، «ابن عباس» و «عمر» منظور اين است كه: و آن‏گاه كه هر انسانى با همسان و همانند خود قرين گردد و به هم بپيوندند.
در آيه شريفه از انسان به «نفس» تعبير شده است، از «روح» نيز گاه با اين تعبير ياد می گردد.
با اين بيان منظور اين است كه: در آن روز هر انسانى با همانند خويش از نظر انديشه و عملكرد در دنيا، از دوزخيان و يا بهشتيان قرين مى‏گردد.
امّا از ديدگاه پاره‏اى ديگر، آن‏گاه كه روح ‏ها به پيكرها نزديك شده و همه آنها به پا می خيزند.
به باور پاره‏اى آن‏گاه كه مردم فريب‏ خورده و دنباله‏ رو به سوى رهبران فريب‏كار روند و حقوق پايمال ‏شده خود را بخواهند.
امّا به باور پاره‏اى ديگر آن‏گاه كه شايسته ‏كرداران با حوريه‏ هاى بهشتى ازدواج نموده و كفرگرايان و بيدادگران با شيطانها.
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ‏
و آن‏گاه كه از دختركان زنده به گور شده مى‏پرسند...
در جاهليت در پاره ‏اى از تيره‏ ها و قبيله‏ ها هنگامى كه زمان زایمان زن نزديك می ‏شد، مردان آنها گودالى آماده می ‏ساختند تا اگر كودك نورسيده، دختر بود، او را به آن گودال سپارند و اگر پسر بود براى خود نگاه دارند.
شاعرى در اين مورد می ‏گويد:سميتها اذا ولدت تموت...
نام آن دختر را آن‏گاه كه ولادت يافت «تموت» به معنى می ميرد نهادم و گورى كه او را در برگرفته و خاموش ساخته است، داماد گرامى من است.
بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ‏
آن كودكان بی ‏گناه و معصوم به كدامين گناه كشته شدند؟
از ديدگاه «فراء» منظور اين است كه: از دختر زنده به گور خواهند پرسيد كه به چه گناهى زنده به گور شده است؟ و بدين وسيله عاملان اين جنايت دهشتناك مورد نكوهش قرار مى‏گيرند؛ چرا كه دختران زنده به گور شده هر كدام فرياد مظلوميت و ستمديدگى‏شان همه جا را می ‏گيرد كه بی ‏هيچ گناهى كشته شده ‏اند.
سبك آيه مورد بحث بسان اين است كه در نكوهش شرك ‏گرايان از حضرت مسيح م‏ی رسد:
أانت قلت للناس اتخذونى و امّى الهين من دون اللَّه(65)
آيات تو در دعوت خويش به مردم گفتى كه من و مادرم را بسان دو خدا، به جاى خداى يكتا بپرستيد؟
«ابومسلم» بر آن است كه: آن روز از عاملان اين جنايت از دو چيز می ‏پرسند: يكى از انگيزه كشتار دختركان معصوم و بی ‏گناه، و ديگر از دليل اين جنايت.
و اين بيان و اين پرسش در آيه مورد بحث بسان پرسش در اين آيه است كه میفرمايد:
ان العهد كان مسئولا(66)
و به پيمان خويش وفا كنيد، چرا كه از پيمان پرسش خواهد شد.
با اين بيان در اين مورد از كشندگان مى‏پرسند، چرا كه آنان مسئول جنايت‏اند و نه كشته شدگان. و اگر از آن ستمديدگان و كشته شدگان بپرسند براى سرزنش و رسوايى زنده به گوركنندگان است.

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏

و آن‏گاه كه كارنامه‏ هاى زندگى گشوده شود.
میدانيم كه فرشتگانِ‏ نويسنده و مراقب انسان در زندگى او، همه انديشه‏ ها و عملكردهاى او را نوشته ‏اند و آن روز آن را می گشايند تا صاحبان آن اعمال شايسته و ناروا، آنها را بخوانند و پاداش و كيفر خود را بر اساس عدل و داد دريافت دارند.
وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ‏
و آن‏گاه كه آسمان از جا كنده و درهم نورديده شود.
از ديدگاه برخى منظور اين است كه: و آن‏گاه كه آسمان - بسان پوستى كه از تن حيوان به شدت كنده می ‏شود - از جا كنده شده و آن‏گاه در هم پيچيده و نابود میگردد.
امّا از ديدگاه برخى ديگر، آن‏گاه كه آسمان - به سان سقفى كه از جاى خود كنده شده است، از جاى كنده می ‏شود.
و به باور پاره‏اى، آن‏گاه كه پرده از روى آسمان برگرفته می ‏شود.
واژه «كشط» به معنى برداشتن پرده و روپوش از چيزى است كه پوشيده است؛ درست بسان برداشتن پوست از كوهان شتر.
وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ‏
و آن‏گاه كه دوزخ شعله‏ ور و برافروخته گردد.
به باور پاره‏اى منظور اين است كه: و آن‏گاه كه دوزخ شعله‏ ور گردد و هر لحظه بر شدت برافروختگى آن افزوده شود.
امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه آنچه باعث برافروختگى و شعله ‏ور شدن دوزخ و شدت آن میگردد، خشم خدا بر ظالمان و بر گناهان و پليدكارى‏ هاى انسان‏هاست. وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ‏
و آن‏گاه كه بهشت پر طراوت و زيبا را نزديك آورند.
آرى، آن روز بهشت را به شايسته‏ كرداران و نيكان نزديك می ‏سازند تا در آن درآيند.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ‏

آرى، آن روز هر كس هر آنچه را فراهم آورده است می ‏داند و در می ‏يابد كه براى آن روز چه كارى انجام داده و چه توشه‏ اى حاضر ساخته است.

از ديدگاه پاره‏اى منظور اين است كه: در آن هنگام هر كس می ‏داند كه چه كارهاى شايسته و ناشايسته‏ اى انجام داده است.

قســـم دلا بـه طــارق و آیـاتِ نـــور آن

                 قسم همی به آتش و خشمِ ستارگان

قســـم بـه آیـه آیـه ی قــــرآن ایــزدی

                 قســـم چنـان به وسعت دنیـای بیکران

قســـم بـه اشک خـون یتیمان روزگار

                 قســم به جـان پـاکِ  پیمبـر، عزیزِ جان

قســم به آه و لـرزش سیاره ی زمین

                 قسم به آتشی و به طوفان در آسمان

قسم دلا به حسرت یک قطره آب،نیز

                 قســم بـه گـیســوانِ پـریشـانِ مـادران

         گــر دیو غم نکشد دســتِ خـــود ز جــور

         پایان رسد که عـمر زمین در زمــانه، هان

25 بهمن 1391طارق خراسانی                     



بیــا کـه جز تـو مــرا در زمین مگـر یار است!!

بیــا کـه بی تـو دلــم بی قـرار و تب دار است

                     بیــا کـه جز تـو مــرا در زمیـن مگـر یار است!!

تـو آن گلـی که به هــر ســاقه ی قشنـگِ آن

                     دلم نشسته ، همانی که دیده ای خـار است

چـه گویمـت من از این چـرخِ سفــله ی دوار؟

                      کــه نـام بُــردنِ آن بَــر زبـان، مـرا عــار است

قســم به عشق، نـدارم بـه دل یکـی شـادی

                      بیا ببین کـه دل من ز غـــم، چسان زار است

بـه کُنـجِ خلــوتِ خــود به نشسته ، با مــردم

                      بیــان کــوهِ مصیبـت بـه دوش، دشــوار است

مــرا کــه تَجربتِ عمــر، بی گمــان این است

                      به آن بگــو غــمِ دل را، کـه نیـک پنـدار است

ز دیـو لطف و محبت؟!! عجــب خیالــی خــام

                       کــه کـارِ جمـله ی دیــوان، نگــار، آزار است

           به طارقت تــو بگــو هــان چــه دل طلـب دارد

           تو را کـه این شــده دل، در مُقــامِ دادار است

25 یهمن 1391 طارق خراسانی            


دلا، حجـابِ تــو پـیــوند بـا خـدا دارد

بلا نبیند آنـکــه بـه آئیــن خــود حیـا دارد

قسم به عشق، حجابت عجب صفا دارد

حـدیـث لاله ی پـَـرپـَـر شــنیـده ای آیـا؟

دلا، حجــاب تــو پـیـــوند بـا خـــــدا دارد

24بهمن1391طارق حراسانی

باده نوشــی و گـرفتــاری تـو کارِ غــم است


باده نوشــی و گـرفتــاری تـو کارِ غــم است

دل نگهــدار که این کار تو عیـنِ ستـم است

آنکـه می گفت غــم از دل بـزُداید، هُش دار

عاقبت سر به گریبانی و آن پشتِ خم است

طارق خراسانی

«مرا خیالِ تو، خـود بی خیـالِ عالم کرد»

   
«مرا خیالِ تو، خود بی خیالِ عالم کرد» 
همـان خیال تو ما را دچـار این غم کرد 

هزار بوسه برایم به ارمغان آرند 
به چشم مستِ تو حاشا ارادتم کم کرد 

چه "بارها "که نهادی به فتنه بر دوشم 
تو شاد رفته و این بار ، پشتِ ما خم کرد 

به حیرتم  زچه حوای من هوایی شد 
بَری زِ عالم و آدم، هوای آدم کرد؟!

به عنکبوتِ نیازش، مبر دلی طارق 
دلم ببُرده و دیدم که پُر ز ماتم کرد 

24بهمن 1391طارق خراسانی       
        

دوستان من تشنه ام آبم دهید - از شراب کهنه ی نابم دهید

دوسـتان، من تشــنه ام آبم دهید

                           از شــــرابِ کهنـــه ی نـابـم دهید

از شـرابِ کهنه ی عـرفان شــرق

                           آنـچــه نـوشـــیدند اقطـــابـم دهید

خــورده اند آن آب، احبـــابِ خــدا

                           آبِ تــوفیــقـــاتِ احبـــــــابـم دهید

بـر درخـت عشــق از تاکـم طنـاب

                           بســـته تـا اوج فـلـــک تـابـم دهید

ای فـراوان گفته ای پیـــداست آن

                            آنـچـــه پیــــدا و نمـی یابـم دهید

جـرعـــه ای زان آب آتشـــنـاک را

                            تا به سوی عشـق بشـتابم دهید

             طارقم گر قطره ای زان آب جُست

             مـژده ای بـر جــان بی تابـم دهید

                           طارق خراسانی                                                                  

 

دست بر دامن آن ضامن آهو زده ایم

ما در این عصـرِ هیاهــو زده یاهــو زده ایم

دست رَد بــر ســرِ ارباب هیــاهــو زده ایم

کم زِ حیوان نتوان بود که در فرصتِ عشق

دسـت بـر دامـنِ آن ضـــامـنِ آهــو زده ایم

طارق خراسانی

ای غائب از نظر که تماشا کنی مرا

ای غائـب از نـظــر کـه تماشــا کنی مرا 

                        در من تشسته ای و مـرا می بـری کجــا؟

عمری ستاده ام که به فرمان بخوانی ام

                        چشمم به خون نشسته و بر لب خدا خدا

آب رُخــم حـــرام، بـجـــویـم ز غیـــرِ تــو

                        نانِ دلــم ســـیاه، غیـــر تـو ام بُـردن التـجا

مهــر تــو باد زینـت قلــب شــکستـه ام

                        یـاد تــو بـاد، شــــادی دل هـای بـی نـــوا

عمــری گذشـت و چشیدم همــاره من

                        ایـن تلـخـی زمــــانه کــه نامیـدمش جفــا

بشنـو رفیــق حــرفِ نخستین و آخــرین

                        آری زِ طــارقت کــه بگــویـد بـه همـصـــدا

            غیــر از وفـا میا به بَــرِ من، سخن مگــو

            داری اگـــــر حـدیـثِ محبت، بیــــا بیــــا

 طارق خراسانی                        

کاش می گفتی  فهمیدم که خدایی هست

ما انسان ها همواره سعی می کنیم معایب خود را پنهان و از کسانی ایراد یگیریم که اشتباهات آنان از ما به مراتب کمتر بوده است ، امروز فرح دیبا همسر شاه سابق ایران از یک کانال ماهواره ای صحبت می کرد  و سعی داشت  شاه را یک انسان معنوی، پاک و دور از هر زشتی در اذهان بینندگان جلوه دهد و چهره ی فرزانگان عشق را مخدوش کند.

من بنا به وظیفه فرهنگی خودم که در حقیقت بگونه ای تاریخ را می بایست در نظم خود بگنجانم با دقت هرچه تمام به مطالب ایشان گوش فرا دادم و پس از یایان برنامه به سراغ کتاب تاریخی که در حافظه خود دارم رفتم، این کتاب با چشمانم نوشته شده است، یعنی آنچه را که خود  با چشمان خود و  دیده ی جانم دیده ام در آن به ثبت رسانده ام .

اگر خدا بخواهد فرح پهلوی این مقاله ی من را خواهد خواند و من به این بانوی پریشان روزگار می گویم:

از مکافـات عمـل غافـل مشو

گندم از گندم بروید، جو ز جو

آن روزگارانی که شاه از ترس در زیر زمین کاخ هراسان قدم می زد او را با چشم جان دیده بودم و آن لحظه که خود و خانواده اش را در حال خروج از کشور می دید و خصوصاً زمانی که از مرزهای هوایی ایران عبور کرد به آرامی نفسی راحت کشید که دیگر  در ایران نیست و می تواند بعد از مدت ها استرس و نگرانی و بی خوابی، با خیالی آسوده به خواب رود و شما شاهد آن ماجرا بوده ای.

چه خوب بود شما بگونه ای دیگر صحبت می کردید و صادقانه و خالصانه به فرهنگ و عرفان کشورت خدمت می کردی، می گفتی چرا شاه اجازه داد برادر جنایتکارش یک پهلوان مسلمان و آزاده را در هیل آتلانتیک تهران به شهادت برساند، کاش می گفتی که شاه خون های فراوانی ریخت از حوزه گرفته تا دانشگاه، یادم نمی رود که یک فرد عادی شبی از کثرت غم و اندوه خود را به چند متری کاخ نیاوران رسانده بود و فریاد می زد این چه بلایی ست که بر سر ما و کشور آورده ای و پس از کسب اجازه از محضر ملوکانه گاردی ها او را در خیابان به رگبار گلوله بستند، کاش از جنایت بی حد و حصر رضا شاه می گفتی که چگونه روحانیون پاک و شریف را به خاک و خون کشید و بیچاره ناصر عامری دبیر کل حزب مردم بخاطر خواب دیدن همسرت که مردم بر علیه او قیام کرده بودند را در حد فاصل جاده بندر پهلوی - تهران کشت چرا که ناصرِ عامری با انحلال حزب مردم و پیوستن به حزب رستاخیز مخالفت کرده بود،  کاش می گفتی فهمیدم که خدایی هست.

شاه رحم و انصاف و مروت را فراموش کرده بود او که در آرزوی تمدن بزرگ بود در کشورش قادر به ساخت یک سوزن خیاطی نبود ، به خدا سوگند که در دوران دانشجویی ام من شنیدم هویدا دانشجویان مسلمان را به شرط آنکه بهایی شوند از زندان آزاد و به آنان پست و مقام می دهد .

خانم فرح دیبا، خدا با کسی شوخی ندارد، قصاص را خدا امر کرده است و مگر می شود آن ذات مقدس جنایتکاران را قصاص نکند، حضرت امام (ره) مگر از شاه چه می خواست؟ او تمام اعتراضش از بعد اجتماعی به بی بند و باری ها و مفاسد اخلاقی و از بعدِ سیاسی قطع رابطه با اسرائیل غاصب و امریکای جنایتکار بود.

خانم فرح دیبا همسر تو  شابد چند سالی دیگر می توانست زنده بماند ولی امریکایی ها همان موجودات پستی که همسرت سر بندگی در بارگاهشان فرود آورده بود در آخرین جراحی چنان کردند که او زودتر بمیرد تا شاید خشم مردم انقلابی ایران فروکش کند و گروگان های امریکایی را جوانان انقلابی ما آزاد کنند.

و در یک لحظه از صحبت های شما خنده ام گرفت و آن اینکه از بدبحتی و تیره روزی ملت ایران اندوهگینی!!شما قطعا تصاویری از مراسم 22 بهمن امسال را در رسانه های خبری مشاهده کرده اید و من خود در جمع این مردم بودم و  تمام این افراد یک صدا انقلاب اسلامی ایران را ستودند و می دانند که باید بر جور ستمکاران صهیونیسم جهانی و اربابان شما صبر اختیار کنند.

خانم دیبا همان روحانی که شاه در خلوت خود به هیچش می انگاشت نه تنها حکومت 2500 ساله ی ستم شاهی را از  پیکره ی پاکِ کشور ایران زدود بلکه باعث پیدایش انفلابات عظیم اسلامی در کشورهای خاورمیانه و شمال افزیقا شد، ما کارهای بزرگی داریم و به انجام خواهیم رساند و نابودی و اضمحلال کامل پایگاه نظامی امریکا به نام اسراییل در کشور فلسطین حرکت بعدی مسلمانان جهان به رهبریت ایران اسلامی ست.

امروز ما فضا را تسخیر کرده ایم و ابزار آلات نظامی خود را در کشور تولید می کنیم، ساخت هواپیماهای جنگنده و پرتاب ماهواره های بزرگ و فوق فنی به فضا و هزاران کارهای علمی و پژوهشی در نبود حکومت شاهنشاهی میسر شده است، حکومتی که اگر شاهش بدون اجازه ی امریکا آب می خورد موأخذه می شد.

 و اکنون ذلت شیطان بزرگ را به واسطه ی بیداری ما، در جهان تماشا کن.

اعجاز درمانِ قارچ کومبوجا

 

                        طرز تهیه مخمر قارچ کمبوجا

                       

                        انرژی قارچ کومبوجا

                       

                        تحت‌تأثیر قرار گرفتن قارچ کومبوجا

قارچ کامبوجا = اکسیر جوانی

تاریخچه شربت کامبوجای معجزه گر بیش از 2500 سال پیش مردم ایالت منچوری شربت گوارایی با طعم شیرین و ترش ابداع کرده بودند که در اندک زمانی مصرف آن در سراسر کشور پهناور چین شایع گشت . سپس چینی ها این نوشیدنی را به کره ای ها و روس ها شناساندند و زمانی که این شربت از کره به ژاپن رفت ژاپنی ها آن را " کامبوجا " نام نهادند.

از کارگاساک روسیه گزارشی در باره مردمی که عمر زیادی می کردند واصل می شد و آنرا به شربت کامبوجا نسبت می دادند . گزارش دیگری از بچه دار شدن یک پیرزن 80 ساله و پیرمرد 100 ساله بود در حالی که پیرزن 80 ساله یک چروک بر صورت نداشت .

کامبوجا چیست ؟

کامبوجا ترکیبی از تعدادی باکتری و مخمرهایی با شیوه پرورش مخصوص است . طعم گوارای آن احساس شادابی به انسان میبخشد . مقدار مخمر موجود در آن با عث می شود که حتی پس از ریختن در بطری کماکان فعال باقی می ماند . امروزه آن را وسیله ای برای پیشگیری از بسیاری از بیماری ها میشناسند . این شربت از خانواده غذایی نظیر ماست وسرکه و پنیر می باشد .

خواص و فواید مطلوب استفاده از این نوشیدنی

به وضوح عمر را طولانی می کند

هضم مواد غذایی مانند پروتوئین ها ، چربی ها و قند ها را آسان می نماید .

سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند

میزان چربی خون ( کلسترول ) را پایین می آورد

جلوگیری از سرطان معده و روده

از پیدایش نشانه های نامطلوب یائسگی جلوگیری میکند

آب مروارید را درمان می کند

نا هنجاری های قلبی را درمان می کند

اختلالات بی خوابی را از بین میبرد

باز کننده عروق است

دیابت را درمان می کند

مو ها را سیاه کرده و از ریزش آنها جلوگیری میکند

از تولید سنگ مثانه و ناراحتی های کبدی پیشگیری می کند

بواسیر را درمان می کند

چین و چروک ها را تقلیل می دهد

ماهیچه های پا را تقویت و ورم مفاصل ( آرتریت ) را درمان می کند

درمانی برای آبله و زونا

ترشح غدد عرقی پا را درمان می کند

انواع آبسه را درمان و توانایی تفکیک جزئیات را اعاده می کند

طریقه مصرف :

به منظور سالم زندگی کردن بهتر است که به مدت 3 هفته در هر ماه ( 21 روز ) روزانه یک فنجان قبل از غذا بنوشید و یک هفته مصرف را قطع نمایید .

به منظور رفع ناراحتی های خاص مانند مشکلات دفع ، ضعف کبد ، رماتیسم ، نقرس و تصفیه خون توصیه میکنیم که روزانه حدود دو فنجان ( 400 سی سی ) طی سه تا شش ماه بنوشید و بعد به مدت یک ماه قطع و مجددا شروع کنید .

                       

            گروهى از پزشکان و پژوهشگران براساس شواهد و آزمايش‌هاى انجام شده بر روى نوعى قارچ به نام ”کومبوجا“ اعلام کرده‌اند که اين قارچ به‌دليل ترکيبات خاص و دارا بودن ”اسيد گلورونيک“ نه تنها مانع از سرطانى شدن سلول‌ها مى‌شود بلکه رشد سلول‌هاى سرطانى را نيز متوقف مى‌سازد. علاوه بر اين، قارچ کومبوجا عاملى مؤثر در جلوگيرى از سکته‌هاى قلبى شناخته شده و به اعتقاد پزشکان که اثرات اين قارچ را بر روى افراد مختلف مورد مطالعه قرار داده‌‌اند ”کومبوجا“ همان اکسير حيات بخشى است که دستيابى به آن هميشه آرزوى بشر بوده است. زيرا مصرف آن از ريزش موها، چين و چروک پوست و سخت شدن رگ‌ها، مفاصل و عضلات که از علايم بالا رفتن سن و پيرى است جلوگيرى مى‌کند.      

          در واقع با مصرف ”کومبوجا“ طول دوران جوانى افزايش مى‌يابد و زمان پيرى ديرتر فرا مى‌رسد. پژوهشگران و پزشکان براى اثبات اين نظريه به طول عمر افراد در مناطقى که در آنجا به‌طور سنتي، قارچ کومبوجا به‌صورت محلول در نوعى نوشيدنى استفاده مى‌شود اشاره مى‌کنند. آنها مى‌گويند: بسيارى از کسانى که در مناطق کوهستانى قفقاز يا مناطق روستائى سيبرى مانند ”ياکوتايا“ در اوکراين، تبت يا اسپانيا زندگى مى‌کنند بيشتر از يکصد سال سن دارند و يکى از دلايل اين طول عمر استفاده از قارچ ”کومبوجا“ است. البته پزشکان اين موضوع را نيز ناديده نمى‌گيرند که شرايط اقليمى و ژنتيکى نيز در اين مورد نقش عمده‌اى دارد.        

            اگرچه ”کومبوجا“ نوعى قارچ است اما در واقع به شکل نوشيدنى مورد مصرف قرار مى‌گيرد، يک نوشيدنى ساده که ترکيبى است از چاى معمولى و شکر که با استفاده از قارچ کومبوجا تخمير شده و ساختار شيميائى آن تغيير کرده است. گزارش‌هاى علمى بسيارى که تاکنون دربارهٔ قارچ کومبوجا نوشته شده است نشان مى‌دهد که نوعى ”آنتى‌بيوتيک قوي“ در ترکيب قارچ کومبوجا وجود دارد که وجود آن باعث مى‌شود مواد زائد و سموم بدن دفع شود. به عقيدهٔ پزشکان اين مواد در فرآيند شيميائى بدن نقش مهمى ايفاء مى‌کنند آنها معتقد هستند چاى کمبوجا يک مادهٔ غذائى مکمل به حساب مى‌آيد که مصرف آن سيستم دفاعى بدن را تقويت کرده و موجب جلوگيرى از بيمارى‌ها مى‌شود.  

            صدها سال است که مردم آسيا چاى کومبوجا مى‌نوشند، زيرا مصرف اين نوشيدنى به‌عنوان داروئى طبيعي، در مقابله با خستگي، سستي، کشش‌هاى عصبي، علايم اوليهٔ پيري، سختى رگ‌ها و عروق، تنبلى روده‌ها و نقرس، فلجى بدن (M.S)، روماتيسم، هموروئيدها و ديابت نتايج حيرت‌انگيزى داشته است. ”کومبوجا“ رشد سلول‌هايى سرطانى را متوقف مى‌کند.     

            طرز تهيه مخمر قارچ کمبوجا

            براى تهيهٔ چاى کمبوجا سه ليتر آب را بجوشانيد (۶ عدد شيشهٔ نيم‌ليترى شير پاستوريزه) و يک فنجان شکر را در حال جوشيدن به آن اضافه کنيد، پس از اينکه آب و شکر مخلوط شد ظرف را از روى شعله برداريد و يک قاشق غذاخورى بزرگ چاى خشک را داخل آن بريزيد و بگذاريد ۱۴ دقيقه دم بکشد و پس از اينکه چاى دم کشيد و حرارت آن تا حد دماى محيط کاهش يافت آن را از صافى رد کنيد و تفالهٔ چاى را بگيريد و سپس کمى از قارچ کومبوجا را داخل ان بياندازيد و روى ظرف را با يک دستمال کتانى بپوشانيد، به‌نحوى که هوا براى تنفس باکترى‌هاى قارچ بتواند وارد ظرف شود. قارچ کمبوجا بايد ۷ روز در مايع بماند، اين مايع بايد در محيطى تاريک و با دماى ۲۱ الى ۲۴ درجهٔ سانتى‌گراد نگهدارى شود. پس از اين مدت متوجه مى‌شويد که قارچ جديدى در زير قارچ اوليه توليد شده که هرکدام از اين که قارچ‌ها مى‌تواند براى تهيهٔ يک ظرف ديگر نوشيدنى کومبوجا مورد استفاده قرار گيرد. پس از ۷ روز نوشيدنى آمادهٔ مصرف است، مخمر قارچ کومبوجا را از صافى رد کنييد و در يک ظرف شيشه‌اى در يخچال نگهداريد، مى‌تواند هر روز قبل از صبحانه و يا قبل از هر وعده غذا از اين مخمر قارج کومبوجا بنوشيد. اگر متوجه شديد که چاى غليظ يا ترش شده با کمى چاى شيرين موقع نوشيدن آن را رقيق کنيد و يا اينکه مى‌توانيد با کمى عسل آن را شيرين نمائيد.         

            به نکات زير توجه نمائيد:   

            ۱. بايد توجه داشت که قارچ کومبوجا نبايد به فلز برخورد نمايد. زيرا باعث خرابى و کپک زدن قارچ کومبوجا مى‌گردد. حتى در دست شما انگشتر نباشد.      

            ۲. درجهٔ حرارت محيط کشت قارچ کومبوجا بايد ۲۱ الى ۲۴ درجهٔ سانتى‌گراد باشد. زيرا اگر هواى محيط سردتر از حد حساب باشد رشد قارچ کومبوجا کم يا متوقف مى‌گردد و برعکس اگر هواى محيط گرم‌تر از حساب باشد رشد قارچ کومبوجا سريع‌تر و معمولاً مخمر قارچ کومبوجا به‌صورت سرکه درمى‌آيد که خيلى ترش مى‌گردد و در نهايت روى قارچ کپک مى‌زند (کپک به‌صورت گرد نرم و معمولاً سفيد يا سبز مى‌شود).            

            ۳. اگر روى قارچ کومبوجا کپک زد حتماً آن را دور بريزيد و از آن استفاده نکنيد (هم مخمر و هم خود قارچ کومبوجا). زيرا براى روده مضر مى‌باشد و احتمال مسمويت روده‌اى مى‌باشد. آن هم اگر بيش از حد مصرف گردد.         

            ۴. رعايت اندازهٔ شکر و چاى و آب براى کشت قارچ کومبوجا الزامى است.            

            ۵. به قارچ کومبوجا نبايد نور برسد.

            ۶. حتماً بايد روى ظرف را با پارچه‌اى ببنديد که هوا وارد ظرف گردد.      

            ۷. ظرف را تکان ندهيد و بگذاريد که قارچ کومبوجا در آن تکثير شود.      

            ۸. بهترين نوع قارچ کومبوجا روشن، شفاف، تميز و يک‌دست مى‌باشد.     

            هرچقدر که قارچ کومبوجا درون ظرف محتوى چاى شيرين بيشتر بماند عرض آن کلفت‌تر مى‌گردد.     

            ۹. بهترين نوع قارچ کومبوجا قارچ زيرين مى‌باشد که از همه جوان‌تر مى‌باشد.        

            ۱۰. سعى کنيد هر روز از مخمر قارچ کمبوجا که در ظرف شيشه‌اى در يخچال نگهدارى مى‌کنيد استفاده نمائيد. به‌جاى آب و چاى مى‌توانيد از مخمّر قارچ کومبوجا تا سقف ۳ ليتر، روزانه استفاده نمائيد.    

            ۱۱. ظرف دهان گشاد و کم‌عمق براى کشت قارچ کومبوجا مناسب‌تر از ظروف دهان تنگ و بلند مى‌باشد.          

            ۱۲. بهتر است بعد از برداشت محلول قارچ کومبوجا به اندازهٔ يک استکان از محلول ته ظرف نگهداشته و با چاى شيرين سردشدهٔ جديد مخلوط نمائيد تا به‌عنوان کمک‌کننده در عمل تخمير قارچ کومبوجا به‌کار رود. اين عمل قارچ کومبوجا را از ساير کپک‌ها محفوظ نگه‌داريد.    

            ۱۳. اگر به دست خود قارچ کومبوجاى بدون محلول رسيد مى‌توانيد يک الى دو قاشق غذاخورى سرکهٔ جوشيده شده به محلول چاى شيرين جهت تخمير بهتر قارچ کومبوجا اضافه نمائيد.

            ۱۴. از ظروف پلاستيکى نامرغوب استفاده نکنيد.        

            ۱۵. دود سيگار باعث از بين رفتن قارچ کومبوجا مى‌گردد.         

            ۱۶. در آشپزخانه که بخارات چربى در هوا مى‌باشد قارچ را نگهدارى نکنيد. چونکه يک لايهٔ چربى روى قارچ مى‌گيرد و از رشد قارچ جلوگيرى کرده و باعث کپک زدن و خراب شدن قارچ کومبوجا مى‌گردد.    

            ۱۷. مخمر قارچ کومبوجا را نبايد به مادرانى که حامله هستند داد، زيرا باعث ترش شدن شير مادر مى‌گردد (از لحاظ مزه و طعم، نه از لحاظ خاصيت و کيفيت) و ممکن است که بچه نتواند از شيرمادر تغذيه نمايد. به همين خاطر تا موقعى که مادران مى‌خواهند به بچه‌هاى خود شير خود را بدهند از مخمّر قارچ کومبوجا مصرف ننمايند.   

                        انرژى قارچ کومبوجا

            انرژى داخل قارچ کومبوجا باعث مداواى بسيارى از بيمارى‌ها مى‌گردد، زيرا باعث مى‌شود تمامى بافت‌هاى بدن فعال شده و چرک و کثافت‌هاى داخل آن را از طريق سم بدن (عرق، ادرار، مدفوع و...) دفع کند و همين‌طور روى سيستم گردش خون در بدن بسيار تأثير مى‌گذارد و آن را کاملاً منظم و تصفيه مى‌کند. همين خاصيت قارچ کومبوجا باعث مى‌گردد که سلول‌هاى نيمه مرده و کسل و تنبل بدن فعال شده و مثل قبل کار خود را از اول شروع کنند، البته اين را متذکر مى‌شوم که انرژى داخل قارچ کومبوجا باعث افزايش ميزان انرژى در بدن موجودات زنده و انسان مى‌گردد و همين خاصيت قارچ کومبوجا است که باعث خوب شدن بيماران ناعلاج و سخت مى‌گردد، از قبيل:     

1.  سرطان، ۲. فشارخون، ۳. چربى خون، ۴. ديابت (قند)، ۵. آلرژى، ۶. روماتيسم، ۷. سياتيک، ۸. آرتروز، ۹. آرتريت روماتوئيد و... .  

         

            به علت داشتن شعور در قارچ کومبوجا اگر شخصى بتواند با شعور قارچ کومبوجاى خود ارتباط برقرار نمايد. قارچ کومبوجا هم نسبت به انرژى‌هاى بدن شخص عکس‌العمل نشان مى‌دهد. تحقيقات و بررسى‌هاى که روى شعور و انرژى قارچ کومبوجا انجام داده‌ام به اين نتيجه رسيده‌ام که اين قارچ کومبوجا از لحاظ شعور و انرژى بسيار حساس مى‌باشد.            

            يکبار که خيلى سخت بيمار شده بودم و خيلى زجر مى‌کشيدم تمامى قارچ‌هاى من کپک زد، در طول مدت بيمارى‌ام چندين بار قارچ کومبوجا را درست کردم ولى بعد از چند روز با توجه به شرايط مناسب رشد، کپک مى‌زد. وقتى که سلامتى‌ام را باز يافتم ديگر هيچ‌گاه قارچ کومبوجايم کپک نزد.         

            چند بار هم که از لحاظ روحى عذاب مى‌کشيدم و خيلى فشار روحى‌ام شديد بود، قارچ کومبوجايم کپک زد و بعد از برگشتن به حالت عادي، قارچ کومبوجا هيچ‌گاه کپک نزد و بهترين مخمّر را هم برداشت کردم.        

            از آزمايشات و تحقيقات بالا نتيجه مى‌گيريم که قارچ کومبوجا انرژى و شعور دارد.  

آخرین راز شاد زیستن


آخرین راز شاد زیستن
( پیرو قلب خود باشید )
نویسنده  : اندرو میتوس

  اطلاعات جدید هنگامی در اختیار ما قرار می‌گیرد که آمادگی لازم را برای کسب آن‌ها داشته باشیم و تا آن زمان حتی آشکارترین چیزها از چشم‌هایمان پنهان می‌‌ماند .
  1. تا مصیبتی نباشد به فکر تغییر زندگی نمی‌افتیم پس ما به مشکلات و مصیبت‌ها محتاجیم .
  2. ما از شکست‌ها بیشتر از پیروزی‌هایمان چیز یاد می‌گیریم .
  3. جهان همیشه برای تغییر و اصلاح به ما سقلمه‌هایی می‌زند اما اگر نفهمیم و درس را یاد نگیریم با پتک بر سرمان می‌کوبد .
  4. اگر درسهایی که روزگار به ما می‌دهد یاد نگیریم ؛ مجبور به گذراندن مجدد آن هستیم ؛ راه فرار وجود ندارد .
  5. اگر احساس بدبختی می‌کنیم نشانه‌ی آن است که به درس‌هایی که روزگار به ما می‌دهد توجه نکرده‌ایم .
  6. ما معمولا دوست داریم که مهم‌ترین درس‌ها را به تعویق بیندازیم  مثلا می‌گوییم : « حاضرم هرکاری بکنم جز بخشیدن فلانی » . شاید مهمترین درس امروز ما بخشیدن همان شخص است .
  7. وقتی کسی که ما را آزار داده نمی‌بخشیم ؛ او همچنان به ما متصل است و ما را آزار می‌دهد . پس هر وقت درس بخشیدن را فرا گرفتیم از او جدا می‌شویم .
  8. بخشیدن باید از صمیم قلب باشد وگرنه خودمان را فریب داده‌ایم .
  9. قبل از این‌که آدرست را عوض کنی تفکرت را عوض کن ( به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است ) . اگر روشمان را عوض نکنیم ؛ همه جا رئیس پست‌فطرت ، همسایه‌ی بد ، همکار بد و . . . . . .   وجود دارد .
  10. تنها راه غلبه بر ترس ، روبرو شدن با آن است و ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می‌شویم که از آن وحشت داریم . این روش زندگی ، برای تشویق ما انسان‌ها به رشد کردن است .
  11. « همان غاری که از وارد شدن به آن واهمه دارید ؛ می‌تواند سرچشمه‌ی آن گنجی باشد که به دنبالش می‌گشته‌اید »                                  ژوزف کمبل
  12. زندگی نباید همیشه با درد و رنج آمیخته باشد ؛ با این حال درد و رنج هنوز هم دلیل اصلی تغییر کردن ماست .
  13. متأسفانه مبارزات واقعی زندگی هرگز آسان نیستند .
  14. هرکسی قدم به زندگی ما می‌گذارد ؛ یک معلم است که محدودیت‌ها را به ما نشان می‌دهد .
  15. زندگی کی آسان‌تر می‌شود ؟ هیچ‌وقت !!   اما می‌توانیم یاد بگیریم با زندگی بهتر کنار بیاییم .
  16. هرکسی مشکلات خودش را دارد ؛ پس به حال کسی حسرت نخوریم .
  17. خود ما انسان‌ها هم اگر هیچ مشکلی نداشته ‌باشیم ؛ احساس یکنواختی می‌کنیم .
  18. شرطی برای خوشبختی خود تعیین نکنیم ؛ از همین الان احساس خوشبختی کنیم ؛ چون خوشبختی خیالی که هیچ مشکلی نداشته باشیم ؛ وجود خارجی ندارد .
  19. مرتبا از خود بپرسیم : « از این مسئله چه درسی باید بیاموزم » .
  20. همیشه هرکسی آمادگی پذیرفتن هر درسی را ندارد ؛ پس همیشه با اصرار نمی‌توان به افراد درس زندگی داد .
  21. از درس‌های زندگی نمی‌توان فرار کرد ؛ چون آن‌قدر تکرار می‌شود تا نمره‌ی قبولی بگیریم .
  22. یکی از درس‌هایی که از طبیعت می‌گیرم این است : ‌« تلاش + شکیبایی = ثمر » یعنی اگر زحمتی نکشیم یا کم‌حوصله باشیم ؛ چیزی بدست نمی‌آوریم .
  23. یکی دیگر از درس‌های طبیعت این است « قبل از کاشتن نمی‌توانی درو کنی » یعنی نمی‌توانی بگویی اگر من فلان چیز را داشتم بیشتر تلاش می‌کردم . اول باید تلاش کنی ؛ سپس به نتیجه می‌رسی ( مثلا اگر پول داشتم فلان کار را می‌کردم ) .
  24. درس دیگر این است که برای به‌دست آوردن یک بوته باید دانه‌های زیادی را کاشت. یعنی کسی مؤفقیت 100% در زندگی را برای ما تضمین نکرده‌است .
  25. ما در زندگی آن چیزی را بدست می‌آوریم که طلب کرده‌ایم. یعنی اگر در زندگی چیزی که باب میلمان است را بدست نیاورده‌ایم؛ به دلیل این است که تلاش کافی را انجام نداده‌ایم
  26. اگر ما با امکانات کم موفق نیستیم؛ امکانات زیاد هم مشکلی از ما حل نمی‌کند زندگی مثل میدان جنگ است؛ از هرچه داریم باید بهترین استفاده را بکنیم فرصت زیادی برای خیال‌پردازی نیست.
  27. برای هرکاری که در پیش رو دارید حداکثر توان خود را کار بگیرید و مطمئن باشید فرصت‌ها و موقعیت‌ها شما را پیدا خواهندکرد.
  28. زندگی ماهیت انبارشوندگی دارد؛ شکست یا پیروزی کم کم ایجاد می‌شود و ما همیشه باید برآوردی از عملکردمان داشته‌باشیم؛ چون ممکن است با اهمال، اندک‌اندک به فاجعه نزدیک شویم. در زندگی ثبات وجود ندارد؛ یا باید به جلو برویم و یا پایین بیفتیم.
  29. انضباط لازمه‌ی زندگی است؛ اگر کسی خود به‌خود انضباط را رعایت نکند به سمتی کشیده می‌شود که دیگران او را به انضباط وادار کنند.
  30. هیچ تلاشی بی‌نتیجه نمی‌ماند. شاید بلافاصله نتیجه‌اش دیده نشود ولی حتما اثر خود را دارد مثل آب که بعد از مدت‌ها حرارت دیدن در وقتی‌که به 100 درجه می‌رسد در یک لحظه به جوش می‌آید.(حکمت الهی)
  31. زندگی مثل موج می‌ماند. ناگهان چند مشکل چون موج حمله می‌کنند و بعد آرامش برقرار می‌شود. ما باید همیشه برای موجها آماده باشیم.
  32. قانون طبیعت این است :«تغییر کن یا بمیر!» راه سومی وجود ندارد. پس باید انعطاف‌پذیر باشیم.
  33. بی‌نظمی محیط کار و زندگی، به بی‌نظمی ذهن‌و‌تفکر منجر می‌شود. باید محیط زندگیمان را منظم نگهداریم.
  34. انسان‌های خوشبخت و شاد به تنها تغییر را می‌پذیرند؛ بلکه آن را به فال نیک می‌گیرند.
  35. بیشتر محدودیت‌های زندگی ما واقعی نیستند بلکه دیگران و خودمان آن‌ها را ساخته‌ایم که ما را از پیشرفت و تغیر مثبت باز می‌دارد (مثل تعصبات، باورها و اعتقادات غلط)
  36. گاهی نسخه‌هایی (معمولا در کودکی )برای ما پیچیده می‌شود و ما سعی می‌کنیم از آن نسخه سرپیچی نکنیم و عمری را پر از ملالت و بیهودگی بگذرانیم. اگر این نسخه‌ها واقعا به ‌درد نمی‌خورد؛ در دور انداختن آن تردید نکنید.
  37. واژه‌هایی مثل «من هرگز» و «من همیشه» ما را در قفسی زندانی می‌کنند که حاصلی جز عمری حسرت ندارد.
  38. هر اعتقادی که ما را فقیر و بیچاره نگه‌می‌دارد؛ باید دور انداخته شود. اگر باورها و اعتقادات شما کمکی به شما نمی‌کند آن‌ها را کنار بگذارید .
  39. اعتقاد به «باید»ها هیچ کمکی به ما نمی‌کند زیرا دنیای واقعیت‌ها، باید را نمی‌شناسد. باید و نبایدی وجود ندارد.
  40. ما می‌توانیم صرف‌نظر از نوع رفتارهای دیگران، همیشه شاد و خوشبخت باشیم.
  41. آن‌چه ایجاد تمایز می‌کند؛ شغل شما نیست؛ اعتقادات شماست.
  42. شرط سعادت آن است که فرمانروای ذهن خود باشیم و عنان زندگیمان را به‌دست دیگران و حرف‌هایشان ندهیم.
  43. اگر پول کافی به‌دست نمی‌آوریم؛ یا به‌دست می‌آوریم و زود از دست می‌دهیم دلیلش نه در بیرون، بلکه در درون ماست. برای همین برندگان قرعه‌کشی بعد از چند سال وضع مالیشان خرابتر از قبل می‌شود چون در درونشان چیزی تغییر نکرده‌است.
  44. برای آن‌که چیزی در زندگی داشته‌باشید و آن را حفظ کنید لازم است که با آن احساس راحتی کنید. برای پول درآوردن و نگه‌داشتن آن باید با پول راحت باشید.
  45. این فکر که «اگر ما پول داشته‌باشیم دیگران رنج می‌برند» احمقانه است. وقتی ما پول داشته باشیم با خرج کردنش دیگران هم استفاده می‌برند.
  46. اگر جورابمان سوراخ است و کسی نمی‌بیند؛ مهم این است که خودمان می‌دانیم و به خودمان احترام نگذاشته‌ایم.
  47. از آنچه داریم لذت ببریم؛ چون خودمان مهمترین فرد زندگیمان هستیم. اگر برای خودمان ارزش قائل نباشیم و احساس خوشبختی نکنیم به خوشبختی نمی‌رسیم.
  48. مصیبت‌های زندگی برای آزار ما به‌وجود نمی‌‌آید بلکه می‌خواهند عقاید غلط ما را تغییر دهند.
  49. خودتان را به چیزی بیش از حد وابسته نکنید. چون از شما می‌گریزد. تمام تلاشتان را انجام دهید ولی در نظر داشته باشید که اگر نشد؛ پایان زندگی نیست؛ حتما کار دیگر انجام می‌دهید.
  50. برای بدست آوردن هرچیزی باید قسمتی از آن را ببخشیم. البته بخشیدن باید بدون چشم‌داشت سود باشد؛ در غیراین‌صورت معامله است.
  51. عشق واقعی عشقی است که بدون احساس نیاز باشد و عاشق معشوقش را آزاد بگذارد.
  52. تا چیزی را نپذیریم نمی‌توانیم تغیرش دهیم.................کارل یونگ
  53. تنفر چیز خوبی نیست. وقتی از چیزی متنفر باشیم به گونه‌ای نامرئی به آن متصل می‌مانیم و این اتصال باعث ماندگاری موضوع مورد تنفر می‌شود.
  54. مثبت بودن و دیدگاه مثبت را باید وارد ضمیر ناخودآگاه خود کنیم تا بتوانیم جنبه‌های خوب زندگی را بهتر ببینیم.
  55. شکرگزاری نعمت‌ها، شاید یک دلیلش این است که ما با شمردن نعمات الهی و شکرگزاری می‌توانیم بیشتر روی جنبه‌های مثبت زندگی تأکید کنیم (چون خداوند نیازی به شکرگزاری ما ندارد)
  56. یک انسان ناسپاس خوشبخت نشانم بده ............................زیگ زیگلر
  57. اگر نگاه و نوع نگرشمان را به زندگی عوض کنیم؛ می‌توانیم از هر شغلی لذت ببریم.
  58. آیا بهتر نیست به‌جای جدا کردن کار از فراغت آن‌ها را مجموعه‌ی زندگی بدانیم؟ در این صورت کار زجرآور و فراغت سرشار از بطالت نیست.
  59. هرکاری را (هر چند کوچک یا کسل کننده) جدی بگیرید. یعنی حداکثر تلاش خود را به‌کار ببندید. به‌عبارت دیگر به اصول حرفه‌ای‌گری پابند باشید.
  60. هر روز کار را با این جمله شروع کنید: «امروز می‌خواهم بهتر و مؤثرتر از دیروز باشم» و از کار خود لذت ببرید.
  61. برای در اوج ماندن تنها استعداد کافی نیست.
  62. اگر همیشه بیشتر از حقوقتان کار کنید؛ سرانجام روزی خواهد رسید که بیشتر از کارتان حقوق بگیرید.
  63. ما برای رئیسمان کار نمی‌کنیم؛ ما برای خودمان کار می‌کنیم.
  64. وقتی تنها نیمی از توان خود را بکار می‌‌گیرید بسیار بیشتر از رئیستان زجر می‌کشید. او فقط چند دلار از دست میدهد؛ ولی شما شور و اشتیاق و اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهید.
  65. لذت بردن از کار یک تصمیم و یک انتخاب است.
  66. همیشه و در هرکاری حداکثر تلاش خود را به‌کار گیرید؛ نه به‌خاطر آن‌که دیگران را تحت تأثیر قرار دهید؛ به‌خاطر این‌که، این تنها راه لذت بردن از کار است.
  67. اگر کار معمول شما لذت‌بخش و جالب نیست؛ حداقل می‌توانید در اوقات فراغت، به‌کاری که علاقه دارید بپردازید. این فرصت را از خود دریغ نکنید.
  68. هیچ‌کس به خاطر هدر دادن زندگی مدالی به شما نخواهد داد. اگر قلباً اعتقاد دارید که این کار شما نیست عوضش کنید.
  69. برای بازیابی علائق خود که اکنون حتی آن‌ها را فراموش کرده‌‌اید  الف – از کارهایی که به صورت عادی وتکراری درآمده پرهیز کنید.  ب – برای مدتی تلویزیون را کنار بگذارید.  ج – کارهای تازه را امتحان کنید.
  70. اگر می‌خواهید زندگی خود را با انجام کار مورد علاقه‌تان تأمین کنید؛ می‌توانید از سرگرمی‌های خود به‌عنوان یک منبع درآمد استفاده کنید. تا جایی‌که می‌توانید، از سرگرمی اوقات فراغت خود، برای انتخاب شغل استفاده کنید.
  71. هنگامی که انجام یک را با کمال میل و بدون اجبار برمی‌گزینیم؛ شادی و نشاط را به زندگی خود فرامی‌خوانیم.
  72. در هرجا و هر وضعیتی که هستید؛ درمانده و پایبند نباشید . درختان اسیر خاکند؛ شما انسانید.
  73. انسان پس از آغاز کردن هر کار انگیزه لازم را به‌دست می‌‌آورد. نشستن و نقشه‌ی آغاز کشیدن بیهوده است. شور و اشتیاق نتیجه‌ی حرکت است و از حرکت است که فرصت‌ها و موقعیت‌های تازه نمایان می‌شود.
  74. شهامت به معنی فقدان ترس نیست. شهامت عمل کردن باوجود ترس است. کسانی که در زندگی هیچ کاری انجام نمی‌دهند؛ درست به اندازه کسانی که دست به مخاطرات بزرگ می‌زنند می‌ترسند. حال که قرار بر ترسیدن است؛ چرا از چیزهای بزرگ نترسیم؟
  75. برای شروع یک کار جدید (و بزرگ) همیشه از خود بپرسید: « بدترین حالتی که ممکن است پیش بیاید چیست؟» اگر شهامتش را دارید به خود بگوئید: «هر چه پیش آید از پسش بر می‌آیم.»
  76. ترس قاتل انسان است. وقتی بر چیزهایی تمرکز می‌کنید که از آن‌ها می‌ترسید؛ همین تصویرهای ذهنی خود ساخته، مستقیما شما را به سوی حادثه می‌برند. پس بر خواسته‌های خود تمرکز کنید نه بر ترس‌های خود.
  77. انسان‌های موفق فرقی با بقیه ندارند؛ جز آن‌که انضباط و فن و مهارتی را در خود پرورش داده و سپس عرضه کرده‌اند. شما هم همین کار را بکنید.
  78. اگر به خود تلقین کنیم ‌«هیچ‌کس نمی‌تواند روز مرا خراب کند» می‌بینیم که حوادث پیش آمده هم آن‌چنان ناگوار نبوده‌است.
  79. تمرکز کردن روی هرکاری انجام آن کار را سریعتر می‌کند برعکس عجله کردن که باعث افزایش استرس و خراب شدن کار می‌شود. موقع انجام هر کاری بگویید: «فعلا تمام حواسم همین جاست؛ هرقدر می‌خواهد طول بکشد. عجله بی عجله»
  80. در حال زندگی کنید و گذشته و آینده رها کنید مثلا موقع غذا خوردن به مزه تک‌تک لقمه‌ها فکر کنید از دیدن تک‌تک درخت‌ها در موقع گردش لذت ببرید. به گذشته فقط برای درس گرفتن (و نه حسرت خوردن) و به آینده فقط برای برنامه‌ریزی (و نه ترس و نگرانی) فکر کنید؛ آن‌هم در مواقع خاص، نه تک‌تک لحظات زندگی، چون حال را از دست می‌دهید.
  81. وقتی از ماندن در یک مکان احساس خوشایندی نداری؛ راهتان را ادامه بدهید. چون این مکان‌ها انرژی شما را تخلیه می‌کنند و شما را به سوی نگرانی و افسردگی می‌برند.
  82. شکرگزاری موجب آرامش بیشتر انسان می‌گردد. هر بار که می‌گوییم: «متشکرم» در حقیقت خاطرنشان می‌سازیم که «آن‌چه را دارم می‌پذیرم و آن‌چه را که باید یاد بگیرم می‌آموزم»
  83. زندگی را بپذیرید تا ببینید چگونه هر چیز آن در خدمت شماست.
  84. بخشندگی، انتشار بوی بنفشه بر ته کفشی است که لگدمالش کرده‌است مارک تواین                         
  85. اکثر ما با این اعتقاد رشد می‌کنیم که «می‌توان با نبخشیدن دیگران آن‌ها را تنبیه کرد» به بیان دیگر «من اگر تو را نبخشم تو رنج خواهی برد» اما در واقع این من هستم که رنج می‌برم؛ منم که عقده در دل دارم؛ منم که بی‌خوابم
  86. خودتان را دوست بدارید. اگر شما خودتان را دوست نداشته باشید؛ نمی‌توان انتظار داشت که دیگران دوستتان بدارند. یعنی خودمان را همان‌طور که هستیم بپذیریم و سرزنش نکنیم.
  87. بعضی زوج‌ها وقت گرانبهای خود را صرف می‌کنند تا همسران خود را احمق جلوه دهند (یعنی ثابت کند دیگری اشتباه می‌کند). اما بهتر است در موقع تنش با هم همکاری کرده و مثل یک تیم عمل کنند.
  88. ما همیشه می‌خواهیم که دیگران را تغییر دهیم یا آن‌ها خودشان را تغییر دهند، در صورتی‌که کلید اصلی تغییر، در دست خودمان می باشد که آن را گم کرده ایم. اگر خودمان را پیدا کنیم همه چیز در دور و برما تغییر خواهند کرد.
  89. تلاش برای پیدا کردن عیوب دیگران حاصلی جز به‌هم زدن آرامش خودمان ندارد

گفتگو با خدا

ابن کار زیبا متعلق به آقای محسن بیات است

گفتگو با خدا

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: ای خدا تو کجا هستی؟ دلم برات تنگ شده.

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته.

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.

گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم.

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43) ::.


ز تحــریمِ تــو ای نادان ، کــه ســر بـر آسمـان سائیم

در ایـن کشـور ، صــدا تنهـا صــدای پاک ایمــان است

                 به حیرت از چه هستی ای ستم؟این مُلکِ ایران است

همــه یـکــدل ، همــه بـا هــم، پـی نابــودی دشـمن

                 ببین ایـن ملــت  ایمــان، چگــونه شیـر میـدان است!!

ز تحــریمِ تــو ای نادان ، کــه ســر بـر آسمـان سائیم

                 بگــویم از پـی نانـی، کجــــا دل هــا پـریشــان است؟

مترسان قــوم عــزّت را، ز جنـگ و خـون و خـون ریزی

                که خود جــان بر کفــان در کشــور قــرآن فـراوان است

همـه ما، ماندنی  هستیـم  و اینجــا یـک صــدا گوئیم

                بـدان نادان کــه عمــرِ دیــو صهیــون رو بـه پایـان است

      خراســــان ســرزمینِ شـــاعـــرانِ راه آزادی ســت

      کـه ایـن شعـر تـرِ طارق، سرودی از خراسان است

22بهمن 1391 طارق خراسانی         

غوغای حضور

 

 

روز معجزه ی حضور‌

حضور مردم  به مناسبت سی و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در راهپیمایی 22 بهمن امروز بی نظیر بود و گمان نمی رود که در  مدت سی و سه سال گذشته، ایران اسلامی چنین غوغای حضور مردمی را به مناسبت یوم الله 22 بهمن به خود دیده باشد.

بدون شک امروز را باید روز معجزه ی حضور نام نهاد.