خاک سجود
ز قـربانگــــاه آزادی...، مـرا مشـــتی بود خاکــی
که در هر صبح و هر شامی، بود خاکِ سجود من
طارق خراسانی
جهان آفرین بر جهان یار باد
ز قـربانگــــاه آزادی...، مـرا مشـــتی بود خاکــی
که در هر صبح و هر شامی، بود خاکِ سجود من
طارق خراسانی
خجسته زاد روز حضرت أبا عبد الله الحسین علیه السّلام مبارک باد
از : حضرت استاد ابراهیم حاج محمدی
بزن مطرب ، بده ساقی شراب از ساغرم امشب
خطا هرگز نگیر از من ، خداوندا کرم امشب
به بزم گُـل که بلبل بیخود از خـود می شود یکسر
کجا گیرد خطا بر چون منی آن داورم امشب
نگیرد خرده بر من عاقلی کز خویش بی خویشی
بهشت عدن را با دوزخ ار سوداگرم امشب
بگو ساقی تو شاهد را که امشب ناز کمتر کن
که از هـر لحظه جانا والَه و شیداترم امشب
صفا و مروه ای از من بماند باقی ار دارد
سرابی جلوه ی دریا بسان هاجرم امشب
اگر منعم کنی از باده نوشـی محتسب می دان
شکایت از تو نزد خالق یکتا برم امشب
کرام الکاتبینا ، گر همین یـک بار ننویسـی
بُــوَد این باده نوشیّ اوّلین و آخرم امشب
به میلاد حسین بن علی بن ابیـطالب « ع »
نرقصم من ؟ ننوشم می ؟ مگر من کافرم امشب
شهی ، کو را به زاری پطرس نومید گفتا به
به اعجاز تو می گردد شهنشاها پرم امشب
سـرور قدسیان بنگر گرت بیناست چشم دل
چراغـانی و نورانی است ایزد را حرم امشب
گمـان دارم که می بالد به خود ایزد که رویاندم
گلی زیبا به باغ هستی پهناورم امشب
بشور وشوق وسرمستی برقص ارشیعه باشم من
بکوبم پا بدان سان تا کند این پا، وَرَم امشب
نترسانیدم از آتش که نندیشم ز سرمستی
چو ابراهیم اندازند اگر در آذرم امشب
نیندیشم چنان کاندر میادن شعــله ی آتش
خودم مسـتانه و بی باک و بی پروا پرم امشب
نَفَس بربنند خنیاگر نمی خواهم تو بنوازی
خداناکرده من یک پا خودم خنیاگرم امشب
نبوده صیقـلی طبعم سُرایم اینچنین شعری
نیـاید گفتن شعری چنین در باورم امشب
حسین بن علی بن ابیطالب « ع » خداوندا
مگر گردیده از بهر سرودن یاورم امشب !
به یُمن یاری روح عزیزو زاده ی زهرا
در این محفل میان شاعران نام آورم امشب
بدین حالی که دادم دست کی باشد عجب جانا
که گوی سبقـت از سعدی و حافظ ها برم امشب
به جرأت می توانم گفت کاندر مدحت ای مولا
زخاقانی و فیـض و شمـس و مولانا سرم امشب
ز حسن تو زلیخا ها بماند من یقین دارم
بُریده دست یوسـف ها ز حیرت لاجرم امشب
شهـنشاهـا ندارم من پدر تا برخی ات سازم
فـدای مقدم پاک تو گردد مادرم امشب
بدان جودی که داری تو بدین شعری که گفتم من
عجب نبود بگیری در زر از پا تا سرم امشب
شفاعت از تو می خواهد«قمر»هرگز نمی خواهد
طلا و نقره و مرجان و دُرّی یا درم امشب
میلاد امام عشق بر عاشقانش مبارک باد
بخوان با من عزیز جان ، سرود عشق و ایمان را
ببین در شامِ دل پر خون، تو مرگ حزبِ شیطان را
به صهیون و سعودی ها همین یک نکته بس، آخر
چه خار و خس زدوده، دستِ غیرت خانِ طومان را!
19 اردیبهشت 1395
بداهه
طارق خراسانی
به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ در درگیری های چند روز گذشته بین نیروهای مقاومت عراق و سوریه با تروریست های تکفیری در خان طومان ، بسیاری از نیروهای وابسته به القائده و داعش توسط جنگنده ها و هلی کوپترهای سوری به هلاکت رسیدند . اما سایت لایو لیک عکس پنج نفر از کماندوهای ویژه ی گروهک های تروریستی را منتشر کرده است، که نشان می دهد در یکی از این درگیری ها بین نیروهای سوری، تروریست ها قصد عملیات انتحاری داشتند، که توسط نیروهای مقاومت غافلگیر شده و با موشک های سنگین و تانک ها تار و مار می شوند . در بین سرکردگان کشته شده ی داعش نام Muhannad Zreiq و Alaa Ta’oum دیده می شود
و صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی
زیارت نامه ی حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا
امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا
أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِيُّهُ فَإِنَّا
نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّاصَدَّقْنَاكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا
قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَيَتِكِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ
السَّلاَم عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا
سَيِّدَةَنِسَاءِالْعَالَمِينَ
مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ
الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا
الْفَاضِلَةُالزَّكِيَّة
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا
الْمُحَدَّثَةُالْعَلِيمَةُ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنكِ
أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ
رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ كَمَا قَالَ
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِكَتَهُ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ
عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِمُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ
مُعَادٍلِمَنْ عَادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ كَفَى
بِاللَّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جَازِياً وَ مُثِيباً
آنان که در خیال باطل خود چنین تصوری را دارند که 8 سال جنگ 37 سال تحریم و فتنه و جنایت ما را از راهی که رفته ایم پشیمان خواهد کرد عشق و ارادت ما را نسبت به محمد و آل محمد نمیدانند.
ادامه ی تخلف از امر الهی در غدیر خم به اینجا ختم شده است که پرده دار کعبه دست در دست زن یهودی صهیونیست بر نابودی مسلمین می کوشد.
با کدام پول؟ پول زوار خانه ی خدا
امام حسین (علیه السلام) این ماجراها را می دید که فرمود:
إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم؛
اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید، لااقل در دنیای خود آزاده باشید.
بر آل سعود یهود موعظه کردن بیهوده است چراکه آنان از ریشه نامسلمان و یهودی زاده اند.
تنها راه نجات اسلام رهایی خانه ی خدا از چنگ این نامردمان پست است.
روزی در قصیده ای پیر درون گفت سوریه شکست نمی خورد و امروز می بینیم به همت مردان خداجو سوریه پیروز میدان است.
در پاسخ به شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران باید گفت:
ایران همان کشوری ست که مرزهایش از خاور دور تا اروپا امتداد داشته است لذا به افراد بی سواد و نادان باید گفت اسلام مرز نمی شناسد ... ما می رویم بر نجات اقوام دربند ، همان راهی را که اولیاء الهی به ما نشان داده اند...
و نهایتاً محو اسراییل از صفحه جغرافیایی زمین
تو دست برده به دستی که خون تان خورده
نه خون، که هستی قوم عرب به سر برده
چه گویمت؟ که تو نادان چه می کنی امروز
به پرده ، جان پیمبر (ص) ز غم بیفسرده
18 اردیبهشت 1395
طارق خراسانی
ایشان از زمره استادان حقیر بود و بارها با وی مسافرت های استانی داشته ام .
12 اردیبهشت سال1370 یعنی 5 روز قبل از رحلت ایشان بنده بمناسبت روز معلم وی و حضرات، زنده یاد مشفق کاشانی، حسین لاهوتی، زنده یاد خانم سپیده کاشانی و بزرگانی که هم اکنون سایه مهرشان بر سر ما ست آقای عبدالملکیان و حمید سبزواری را به دانشگاه تربیت دبیر فنی سابق (دانشگاه شهید رجایی فعلی) برای شعر خوانی دعوت کردم.
مجری برنامه هم خودم بودم و پس از بداهه نوازی توسط گروه موسیقی با این عبارت خورشید آسمان شعر و ادب ایران حضرت استاد مهرداد اوستا ... استاد را به جایگاه فراخواندم.
آن روز گویا چهلمین سال در گذشت ملک الشعرای بهار بود و استاد مهرداد اوستا بناگاه شعری بدین مضمون از بهار را خواند:
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
انگار ایشان می دانستند که رفتنی هستند!!
نکته ی عجیب تر از این صحنه، هنگام ترک شاعران و مهمانان از جلسه شعر خوانی به صرف شام بود .
بنده مرتب به سالن آمفی تأتر سر می زدم که اگر کسی آنجاست به محل صرف شام دعوت کنم که ناگهان دیدم تمام سطح جایگاه که بیش از 50 متر مربع بود غرق گل های پرپر است.
داستان از این قرار بود در آن جلسه تمام استادان دانشگاه به همراه همسر و فرزندان شان به این مراسم دعوت شده بودند و پرپر گل ها آن هم بصورت دستجمعی که توسط حدود 15 کودک صورت گرفته بود، تعجب آور بود .
پنج روز بعد یعنی 17 اردیبهشت 1370 از طریق رسانه های خبری ، خبر رحلت بزرگ شاعر معاصر ایران را به هنگام ویرایش شعر شاعر جوانی در تالار وحدت شنیدم.
زنده یاد استاد مهرداد اوستا خداوند تواضع و فروتنی بودند.
جانش شاد و قرین رحمت الهی باد
سالروز افول خورشید آسمان شعر و ادب ایران را تسلیت عرض می کنیم
|
به جرئت می توان گفت کمتر کسی سراینده این شعر آشنا را بشناسد. شادروان محمدرضا رحمانی یاراحمدی معروف به مهرداد اوستا، از جمله شاعرانی است که حجاب هم عصری، مانع از شناخت وی گردید. او با آنکه تمامی وجود خود را فدای آرمان های انقلاب کرد و «پدر شعر انقلاب» لقب گرفت، متأسفانه حقش به شایستگی ادا نشد و بسیاری از آثارش همچنان ناشناخته مانده است.
استاد حمید سبزواری، یکی از شاعران معاصر در این زمینه چنین می گوید: «همین ضمیر آگاه و اندیشه پاک و زبان حق گویش سبب شده است تا متولیانِ مدعی شعر امروز، به انکارش کمر بندند؛ زیرا از موضع قاطع او از معارضه با غرب گرایی و بی اعتقادی بیمناکند.» در این مقاله کوتاه به بررسی زندگی و شعر این شاعر بزرگ می پردازیم.
استاد محمدرضا رحمانی که بعدها به مهرداد اوستا معروف شد، در سال 1308 در خانواده ای اهل شعر و ادب در شهر بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش، محمدصادق از شاعران معاصر و پدر مادرش حاج روخا محمد متخلص به رعنا، شاعری بسیار خوش ذوق و توانا بود. محمدرضا پس از پایان دوره ابتدایی در زادگاهش، از دبیرستانی شبانه در تهران دیپلم ادبی گرفت. وی سپس موفق به دریافت مدرک لیسانس در رشته معقول و منقول و فوق لیسانس در رشته فلسفه گردید. اوستا، تحقیق و نوشتن را از همان سال های جوانی آغاز کرد و توانست در 22 سالگی، تصحیح دیوان سلمان ساوجی را بر عهده گیرد. وی افزون بر ادبیات فارسی و عربی، با ادبیات جهانی نیز آشنایی داشت. شاعر توانای معاصر پس از پیمودن راهی طولانی در مسیر شعر و ادب پارسی، بعد از ظهر روز سه شنبه 17 اردی بهشت سال 1370 در 62 سالگی به هنگام تصحیح یک قطعه شعر، بر اثر سکته قلبی به خانه ابدی کوچ کرد.
ده ساله بود که با سرودن شعری موزون و دارای قافیه، مورد تشویق یکی از آموزگارانش قرار گرفت و این، سرآغاز راهی شد در زندگی پربار او. استاد مهرداد اوستا به قصیده بیشتر از دیگر انواع شعر عشق می ورزید و به حق می توان لقب بزرگ ترین قصیده سرای معاصر را بعد از ملک الشعرای بهار به او داد. او با مطرح کردن نیازها، دردها و رنج های انسان به صورت قصیده، جانی تازه در این قالب دمید و با در هم آمیختن غزل و قصیده، توانست قالب نوین غزل ـ قصیده را پدیدار سازد.
استاد محمدرضا حکیمی، قصیده های او را چنین معرفی می کند: «مایه هایی از شیوه خاقانی در قصاید اوستا دیده می شود، لیکن تعبیرهایی ویژه و گاه گاه تکرارهایی زیبا، سبک او را متمایز می سازد و بر زیبایی قصاید او می افزاید و ترکیب های نو و واژه های گوش نواز، به قصاید او اوجی خاص می بخشد... و اینکه قصیده را آکنده از فضای غزل می ساخت، ویژگی ای است بس دل انگیز از شعر او».
استاد مهرداد اوستا، شاعری متعهد و دین باور است که ایمان و عشق در شعرش موج می زند. هر خواننده صاحب دلی، با نگاهی گذرا به دیوان اشعار او، پیوند ناگسستنی اوستا را با مقدسات مذهبی به آسانی درمی یابد؛ به ویژه آنجا که با شور و خلوصی فراوان به مدح رسول خدا صلی الله علیه و آله می پردازد:
جلوه روح است یاد روی محمد | روضه حور است خاک کوی محمد |
تافته هر سو ز ملک تا ملکوت است | شعشعه طلعتِ نکوی محمد |
اوستا در قصیده 72 بیتی خود با عنوان آفرین محمد صلی الله علیه و آله نیز این چنین به ستایش پیامبر والامقام اسلام می پردازد:
برون خرامید از لفظ، معنی و بنمود | به آفرین محمد، خدای سبحان را |
درود باد و سلام آن فروغ بینش را | چراغ چشم دل و شمع دیده جان را |
جهان شاهد معنا، چراغ کعبه دل | لوای قبله توحید، فر فرقان را |
طرازدامن گوهرنشان حکمت بود | چو می گشود به گفتار درج مرجان را |
ستوده خرد و فضل اگرچه در همه عمر | نبرده ره به کتاب اندر و دبستان را |
نظم و نثر اوستا، تجلی دلدادگی او به خاندان رسالت است و ارادت او به اهل بیت علیهم السلام ، در بسیاری از آثارش به چشم می خورد:
چون دل، دُرِ معنی از خرد سُفت | عشق آمد و مدحت علی گفت |
ای جان جهان و جان هستی | وی زنده به تو روان هستی |
مقصود نبی ز لافتایی | ممدوح خدا به هل اتایی |
او در قصیده دیگر، در ستایش دختر گرامی پیامبر اسلام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام چنین سروده است:
در ثنای فاطمه با چنگ زرتار سحر | می تراود نغمه ها از پرنیان آفتاب |
گفت آن ذره که خود هرگز نیاید در شمار | مدح زهرا را ترنم های جان آفتاب |
مام والای شهادت گوهر مهر و کمال | برترین معنای عرفان و آسمان آفتاب |
وی همچنین ارادت خود را به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام در قصیده ای با نام «سلام بر خراسان» نشان می دهد.
انسان آرمان خواه، همواره منتظر است و هیچ گاه از انتظار غافل نمی ماند. استاد مهرداد اوستا، منتظر روز پیروزی انسان و انسانیت بود: «با من ای انتظار! از انتظار سخن بگوی؛ از انتظاری که بامدادان در انتظار دمیدن است؛ از شب هایی که در انتظار شکفتن ستارگان هستند؛ از زمینی که در انتظار بارور شدن است؛ از درختانی که در انتظار جوانه ها و شکوفه است...؛ از دل هایی که در سینه ها به انتظار می تپد... . هرگاه که از میان همه آرزوها ما را مخیر بدارند که یک آرزویمان برآورده شود، آرزوی هر انسان شریف و آزاده ای این خواهد بود که خداوند چنانش از نعمت آزادگی و شرف برخوردار سازد که سزاوار شریف ترین حکومت بوده باشیم».
اوستا به حضرت امام خمینی رحمه الله عاشقانه مهر می ورزید. او شخصیت سیاسی ـ مذهبی امام را می ستود و در واکنش به تبعید ایشان، قصیده ای 56 بیتی سرود و منتشر ساخت. اوستا در زمانی که شاه با همه توان تبلیغاتی اش می کوشید نام امام را محو کند، در کتاب تیرانا از ایشان نام برد.
وی همچنین با انتشار مجموعه شعر امام، حماسه ای دیگر، ارادت خود را به امام و آرمان هایش به خوبی جلوه گر ساخت و در آن نوشت: «امام، خنده اشک آلود و اشک لبخندپالود انسانیتی است که جدال با غولان قدرت و جادوی تبلیغ را میان بربسته است. امام در گیسوی زرین گندم زارها، شالی زارها، در امواج زمردین مرغزاران و بوستان ها، در ترنم پروازها، در پرواز ترانه ها همه جا متجلی است. امام، تحقق اراده ملتی است که از پس خوابی مرگ بار، زندگی آفرید. امام، نه همین تحقق اراده حماسه یک ملت، که خود همان ملت است».
او در جایی دیگر، این گونه با امام سخن می گوید: «و تو را ای امام، در هر دوره از دوران های استیلای نامردمی و بیداد، به نبرد با بیدادگران آزمند، دیده ام... . سرگذشت و حماسه تو، حماسه نبرد بی امان توحید با شرک بوده است... و این تو بودی که با چشم خدابین و با چشم خدایی و بصیرت الهی، عفریت شرک را در هر جلوه و هر لباس باز می شناختی و از سریر پیروزی نگون سار کرده ای».
استاد مهرداد اوستا را می توان به حق شاعر و ادیبی مبارز نامید. او در شهریور 1332 به جرم همراهی با نهضت مردمی امام و مخالفت با شاه، به مدت هفت ماه زندانی شد. همه کسانی که هنگام کودتای 28 مرداد در کنار اوستا بودند، سخنرانی های شورانگیز او را به یاد دارند که چگونه مردم را به مبارزه با شاه جنایت کار فرا می خواند.
جسارت و شجاعت وی در نوشتن، به راستی تحسین برانگیز بود تا آنجا که برخی کتاب های او به دلایل سیاسی از انتشار بازماندند. مجموعه شعر شراب خانگی ترس محتسب خورده و کتاب انتقادی تیرانا به سبب طرح برخی مسائل، مانند ذکر نام امام خمینی قدس سره و انتقاد شدید از رژیم شاه به چنین سرنوشتی دچار شدند و در پی آن، استاد یک سال ممنوع القلم شد.
وی خطاب به اطرافیان شاه، چنین به شخص شاه می تاخت:
مگر این هرزه هر چیز به فرد | مگر این گرگ حریص |
مگر این دیو، چه گویم این دزد | گر خدا نیست شما بی همه چیزان را چیست؟ |
شعر اوستا در مرزهای جغرافیایی محدود نمی شود. او شاعری جهان نگر و ژرف اندیش است. از این روست که می گوید: «از غم آوارگان فلسطینی و شکست جوان مردان عرب... در اندوهی سیاه، چون شبی پایان ناپذیر فرو رفته ام.» نفرت عمیق او از صهیونیزم در شعرش نمود می یابد. او همچنین با سرودن شعر «ای هر کجا آوره، ای آه» این چنین آوارگان فلسطینی را به مبارزه دعوت می کند:
بشکوه بشکوه ای خاک فلسطین | ای مادر سرگشته وی گمگشته کودک |
در زیر آتش، در بارش رگبار ناوک | بشکوه بشکوه ای دختر آواره مرز فلسطین |
به دلیل همین هم دردی اوستا با فلسطینیان است که هیئتی از شاعران و نقاشان فلسطینی در سوگ او شرکت کردند. سمیح القاسم، شاعر فلسطینی، اوستا را «شاعر ایران و فلسطین و اسلام» می خواند و این گونه از او یاد کرد: «شاعران موحد به شمار ستارگان آسمانند... . اوستاها اگرچه به تن می روند، به نام می مانند... . امت اسلامی، نام مهرداد اوستا را پاس خواهد داشت».
حسین حماد، نویسنده و محقق فلسطینی نیز در سوگ استاد چنین می گوید: «درگذشت زنده یاد استاد اوستا، داغی سخت و سنگین بر دل ما نهاده است. اینک گویی قبة الصخره قدس که معراج گاه پیامبر است، در سوگ استاد مرثیه می گوید... . من اینک صدای گریه منبر مسجد الاقصی را می شنوم که برای شاعر ما اوستا می گوید؛ منبری که پیامبر ما از آن جایگاه به معراج رفت».
دکتر عبدالحسین زرین کوب در مقدمه نقد پالیزبانِ استاد اوستا و در هنگامی که اوستا در میانه راه شاعری بود، در مورد شعر او چنین می نویسد: «اعتدال بین لفظ معنا، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصا سعی در پیدا کردن مضامین تازه، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان، مانند آن را نمی توان یافت».
استاد محمدرضا حکیمی او را این گونه می شناساند: «بیداری اوستا در برابر استعمار و شگردهای آن و موضع گیری متعهدانه او در برابر ایادی داخلی استعمار، اعم از فرهنگی و سیاسی، اموری بود بسیار قابل تکریم».
شادروان منوچهر آتشی درباره اوستا چنین می گوید: «اوستا شاعری است که سال هاست شعر می سراید، آن هم نه با تفنن، زیرا او در حاشیه شعر، زندگی می کند. شعر او یادآور شعر خاقانی است، با این تفاوت که شعر اوستا، استخوان دارتر و امروزی تر است».
زار می گریم و از گریه دلم وا نشود | زانکه خاموش به آب، آتشی سودا نشود |
از برم رفت عزیزی که دل غمزده ام | دور از آن چهره رخشنده شکیبا نشود |
تا شقایق نزند سر ز گل تربت من | محو از لوح دلم داغ اوستا نشود |
آن صفای سره آن شعر مجسم که چنو | دردپرورده و دل سوخته پیدا نشود |
نقشبندانِ هنر، نادره کارند ولی | نقش هر کلک چنین نغز و فریبا نشود |
او نمرده است از آن رو که نمی میرد عشق | نقش او محو ز آیینه دل ها نشود |
یاد او را چو گهر در صدف جان داریم | گر شد از دیده و لیکن ز دل ما نشود |
«کِز به یک گوشه دل و باده گساری می کرد[1]»
تا در آیی تو ز دَر، لحظه شماری می کرد
روی امواجِ دو گیسوی بهم بافته ات
دل دیوانه ی من، موج سواری می کرد
زاهدا، عشق خدا داد به هر ذرّه ی چرخ
زین سبب ذرّه به دل نقش نگاری می کرد
تا در آن نقشِ رُخِ یار ببیند، دل را
وَه چه استادِ هنر، آینه کاری می کرد!!
عشق می گفت: نخواهد شد و عقلِ غافل
تا کند رام دلی...!!، نامه نگاری می کرد
نازم آن ذرّه ی عاشق، که ز رگهای رزان
رودِ شادی به دلِ غمزده جاری می کرد
27 آبان 1392
[1] - گوشه ای کِز زَده دل،باده گساری می کرد. نیما شریعتی
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران روزی شعار داد :«نه غزه و نه لبنان ، جانم فدای ایران .
من باورم نشد و هنوز هم باورم نمی شود که این شعار از بطن دل و افکار او بر خاسته باشد... و می دانم جنبه سیاسی داشته است. اخیراً مطالبی منتسب به خانم سکینه الماسی نماینده ی منتخب دوره ی دهم مجلس شورای اسلامی در فضای مجازی پخش شده که خوشبختانه دفتر این بانوی فرهیخته و انقلابی آن مطالب را تکذیب کرده است.
اما سخنی با دشمنان فلسطین:
اگر دفاع از حق باعث شود دشمن ما را آنقدر گرفتار کند که تمام زنان ما تن فروش شوند ، اگر لازم باشد برای یک لقمه نان با ناخن سنگ را بشکافیم، اگر بنا باشد تمام هستی خود را برای مبارزه علیه ظلم خصوصاً صهیونیست های غاصب هزینه کنیم، می کنیم... ولی محال است یک گام از راهی که رفته ایم به عقب باز گردیم...
اثری با شکوه از: استاد علی اصغر اقتداری
در آن جهنم نامردی، در آن زمین پُر از تردید
در آن جزیره که از خاکش، به غیر جهل نمی رویید
وبای حرص و حسد جاری، به کوچه کوچه ی رگ هایش
از آسمان سیاهش جز، هراس و یأس نمی بارید
گلوی روشن آگاهی، به زیر دشنه ی ظلمت بود
کسی گناه اسیران را، زتازیانه نمی پرسید!
فریب و مکر و ریاورزی، شروع صبح قبایل بود
زبان مهر و وفا خاموش، جواب صلح و صفا تبعید!
در آن زمینِ تب آلوده، در آن صحاری سرگردان
کسی شکفت که با خود داشت، هزار حنجره از توحید
کسی که وسعت دستانش، پر از شکوه نوازش بود
کسی که رخت رهایی را به برده های زمان پوشید
کسی که گرمی گفتارش از آفتاب سخن ها داشت
کسی که آتش لطفش را به پرده پرده ی شب پاشید
کسی شکفت و صلا در داد که ای جماعت نابالغ!
چقدر پرده کشی بر نور، چقدر ماندنِ در تردید
چه غنچه های لطیفی که، به کام گور فرستادید!
چه شد عطوفت دل هاتان؟ چرا به خویش ستم کردید؟
الهه ای که زسنگ و چوب، بنا شود به چه کار آید؟
به سمت و سوی خدای من، چراغ عقل برافروزید
خدای من نه ! خدای ما، خدای در همه جا جاری
خدای صلح، خدای عشق، خدای روشنی و امید
همو که جلوه ای از حُسنش، به سمت کوه چو جاری شد
شکوه کوه زهم پاشید، به روی خویش فروغلتید
همو که داده به من فرقان، که از درخشش آیاتش
هزار پرده بر آویزد، زشرم پیش رُخش خورشید
..............................
***
اگر چه سخت ولی آخر، شکست هیبت بت ها را
و آیه آیه ی توحیدش، به چارسوی زمان پیچید
نوع شعر خوشه ای
خواهی به عشق خیزی؟، صلِ علی محمَّد
یا از غـمان گـریـزی...؟، صلِ علی محمَّد
هنگامه های ناوَرد...،غـم لشگری بیاوَرد
وان ذکر من چه ها کرد!، صلِ علی محمَّد
با من بخـوان دل آرا، رمـزِ نجــاتِ خود را
ای گلعذار زیبا...، صلِ علی محمَّد
»
در زیر چرخ گــردان، از خود بلا بگـردان
فــریاد کـن مســـلمـان...، صلِ علی محمَّد
بر آن دلِ پریشـان...، اکنون گـرفته سـامان
این نکته خواندمَش هـان، صلِ علی محمَّد
دیـوِ ریا...، هراسـان...، شـد راهـی بیابان
با ایـن کـــــلام قــرآن...، صلِ علی محمَّد
عشق است، کارِ خوبان، میگفت پیرِ رندان
طارق به زیرِ لب خوان، صلِ علی محمَّد