بمناسبت سالگرد میلاد زنده یاد
حکیم عالیقدر سید مسعود ریاضی کرمانشاهی
12 اسفند گرامی باد
ای خـــــــداونـد عشـــــــق و آزادی
هــرچــه می خواســتم بـه مـن دادی
گــرچــه عقلــم بـه روی تــو خنـدید
در تـــو دیـدم هــــر آنچــه بایـد دیـد
رابعـــــه کــیست؟ کـــــودک راهــت
بــوعلــی کــیست؟ خــامِ در گــاهـت
به جرآت می گویم زنده یاد سید مسعود ریاضی کرمانشاهی پیرِ فرزانه ی عشق ، وابسته به هیچ حزب و دسته و گروهِ سیاسی نبود و هنوز فراموش نکرده ام که روزی به حقیر فرمودند در حکومت پیشین از طرف بیگانکان که احتمالاً ایادی روباه پیر ، انگلیس تبه کار بوده است، سامسونتی پر از پول به منزل ابشان که آن زمان در غرب کشور سکنا داشنتد می آورند که با جواب تند و دندان شکن آن عارف بزرگوار مواجه می شوند، او بنده ی خدا و یک مسلمان واقعی بود، دنیا با تمام عظمتش در مقابل چشمان خدا بین وی به قدر خردلی ارزش نداشت به خدای احد و واحد انقلاب اسلامی ایران را می ستود ولی از برخی که هم اکنون دست آنان برای خداوندان این انقلاب گشوده شده است به شدت دلگیر بود ولی هرگز در مقام قیام علیه آنان بر نیامد، زیرا او بهتر از هرکس خدا را می شناخت و قرآن را به خوبی می دانست و می دانست که وعده های الهی حتمی و قطعی ست.
)ذرة مثقالة خیراً یره و مثقالة شراً یره)
چون سالگردِ خجسته ی آن مرد بزرگ معنوی ست نمی خواهم وارد مسایلی بشوم که در این روز نبایستی از آن حرفی زد ولی ان شاء الله در سالگرد عروج روحانی اش به عالم ملکوت، حقایقی از آن عارف بی نظیر قرن حاضر را بیان خواهم کرد، خدمتی که او به رشدِ اخلاق جامعه کرد قابل تأمل است معلمی با حقوق ناچیز خود که کفاف زندگی روزمره اش را نمی داد هر هفته درب منزلش به روی خیــل مشتاقان معــرفت باز می شد و تا پاسی از شـب چون پروانه به گــرد آنان می چرخید، من این نکته را بارها و بارها گفته و باز تکرار می کنم :
گـــر کــه نادانی ســت دانایـش کنید
ور مریض است هان مـداوایش کتید
استاد به افرادِ خاطی در جامعه به این چشم می نگریست و به همین خاطر تا آخرین لحظات عمر پُر اعجاز و سراسر افتخارش دست از تعلیم و درمان افراد نادان و بیماری "چون من" بر نداشت ، پس از مطالعه ی غزل ذیل شما را دعوت می کنم به خواندن بیوگرافی آن حکیم عالیقدر، مردی که از تبار عین القضاة همدانی و حسین بن منصور بن حلاج ها بود.
شـــکر ایزد خـــادم مســعود شـاهِ وحدتم
کـان نصیب آمـد مــرا از خـوانگاهِ قسمتم
در سرآهنگِ سفر دارم، به دل شوقِ امید
شــاهِ خــوبان را، دعـایی توشه راهِ همتم
آسمانی از گنه بر دوش من بنهاد دوست
تا رساندم آن به مقصد، شد گواه عصمتم
هستی ام را باختـم خوش در قمارِ عاشقی
تا نگــــیرد دامــن کــس را گـــناه خلــقتم
از تعـصب ای برادر پخــته می هرگز نشد
ســـوختم تا پخته شــد می از نگاهِ غیـرتم
از ســپاهِ معــرفت دارم نشـــانی جــاودان
طارقـم دانــد کــه ســـردارِ ســپاهِ حشمتم
سید مسعود ریاضی
دوازدهم اسفند ماه ۱۳۱۲در شهر کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش میرزا تقی خان ریاضی از اهالی زنوز آذربایجان و مادرش کوکب شادمان حیدری کرمانشاهی بود. به علت اختلاف سنی زیاد پدر و مادر و به علت کشته شدن میرزا تقی خان توسط حکومت رضا شاه، مسعود پس از تولد در خانه پدر بزرگش، کربلایی علی میر مراحل کودکی و نوجوانی را سپری کرد. بعد از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشسرای کشاورزی شد و به استخدام اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) استان در آمد. مراحل شغلی خود را در شهرستانهای مختلف به معلمی و مسئولیت های خطیری چون ریاست فرهنگ هرسین، کنگاور، نفت شاه سپری کرد و در سال ۱۳۴۹با شغل دبیری دبیرستان به تهران آمد و در منطقه تهرانپارس ساکن شد. اعتقادات مذهبی و اسلامی و شوق آشنایی باعرفان او را با دراویش و عرفای زمان خود آشنا کرد. در سنین جوانی به علت دانش دینی و توانایی سخنوری در محافل مختلف سخنرانی کرده مردم را به خداشناسی و دین دعوت می نمود. در سال ۱۳۴۴با شادروان شازده حشمت الله دولتشاهی بنیان گذارمکتب وحدت نوین جهانی آشنا شد و در سال ۱۳۴۶رسما به عضویت این مکتب نائل شد. بعد از ثبت این مکتب در ۱۳۵۱به عنوان تنها سخنگو و انجلا دهنده عضو هیئت موسس و بنیانگذار انجمن وحدت نوبنجهانی شد. با آشنایی و تواناییش به علوم هیپنوتیکی و ارتباط با ارواح، مسئولیت اداره مکتب روحی وحدت،را به عهده گرفت و بسیاری ازمشتاقان را به علوم روحی رهنما شد. پس از منحل شدن اجازه فعالیت انجمن وحدت نوین جهانی در ۱۳۵۴، ادامه آموزش مشتاقان و شاگردانش را به کلاسهای خصوصی که در منزل خودش و دیگر دوستانش برگزار می شد، موکول کرد. نا گفته نماند که وی در رابطه با ماجرای قطب زاده هیچ نقشی نداشته است و صرفاً از طرف مرحوم اشتری که از دوستان خانوادگی و قدیمی قطب زاده بوده است، استاد به قطب زاده معرفی می شود ( ببخشید اینقدر عامیانه صحبت می کنم " پُز دادن های احمقانه" که این قدرت معنوی دوست و آشنای من است!!! ) حضرت استاد ریاضی با اصرار فراوان آقای اشتری به همراه چندتن از شاگردانش (۱)شبی به منزل قطب زاده می رود و شماره ی تلفن استاد در دفترچه تلفن آقای قطب زاده باعث می گردد وی 7 سـال زندانی شـود، کــه به گفته ی وی آن هم از الطاف الهی بوده است تا به مدت 7 سال کلاس های معرفتی خود را در زندان دایر و ادامه دهد،آن هم برای کسانی که به واقع نیاز مبرم به تغییر و تحول در ذهن ، روح و جان خود داشتند ، بله در راستای همان آرزویی که حضرت امام(ره) داشتند که زندان ها باید دانشگاه شوند.
سخنرانی های استاد در مجالس معرفتی مکتوب و اگر روزی به چاپ رسد دوای درد اخلاق جامعه خواهد بود که در نوع خود کم نظیر است.
جالب است بدانید نام کوچه ای که استاد در آن سکنا داشتند 110 می باشد و پیکر نازنینش در قطعه ی 110 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است، روحش شاد و راهش پُر رهرو باد.
۱ - در بین راه استاد چند عدد مرغ سرخ شده خریداری می کند و آن هم به این دلیل بوده است که وی محال بود از هر سفره ای که در مقابل او گشوده میشد تناول کند
سال ها از هجرت ملکوتی تو می گذرد، تو نیستی ولی شرمنده از آنکه بی تو نفس می کشم هنوز...
همکاری یک دوست با این پُست:
جمعه 11 اسفند1391 ساعت: 14:14 توسط:st
مكتب نوين جهاني با اعتقاداتی مشتمل بر دو بخش مکتب روحی و تطهیر اخلاقی، و حکمت نوین، فعالیت اجتماعی-دینی خود را آغاز نمود.
الف) مکتب روحی و تطهیر اخلاقی شامل تمرینات روحی روزانهٔ شاگردان مکتب، به منظور بالا بردن قوای روحی و ارتباط ماورائی میباشد، و نیز تطهیر اخلاقی بصورت نظری و عملی به منظور خوب زیستن و خوب عمل کردن.
ب) حکمت نوین شامل تلفیق دین و دانش و خرافه زدائی از آموزههای دینی، و نیز پرداختن به تعلیمات عرفانی و اخلاقی ادیان میباشد.
بخشی از اعتقادات مکتب از این قرار است:
۱. همهٔ اجزاء عالم، از ذرات تا کهکشانها در تعاملی پیوسته و دائمی با همدیگر قرار داشته و هر یکی از اجزاء در هر کجای این عالم، می تواند همچون نبضی باشد برای نشان دادن احوالات کل عالم هستی.
۲. عالم هستی، ظهور خداوند است، و نه مخلوق او. خدا و هستی، یک حقیقت هستند با دو نام. بنابراین تلاش برای شناسائی عالم لایتناهی نیز، خداشناسی نام دارد.
۳. انسانیت نیز، وجودی یکپارچهاست و همهٔ آدمیان عالم، اجزاء این یکپارچگی بوده و تحت فرمان یک شعور بزرگِ اداره کنندهٔ این عالم قرار دارند.
۴. همهٔ ادیان و مذاهب، در پیدایش خود و بدون هیچ تفاوتی، از یک حقیقت واحد بوجود آمده و از این نظر، دارای نسبتی مساوی میباشند، و تنها در اثر برخورد با فرهنگها و جغرافیا و ملل مختلف است که به اشکال مختلفی درآمده اند.